تربیت حسینی

از ویکی‌جنسیت

تربیت حسینی تربیتی برگرفته از مکتب بانوی بقیع حضرت ام البنین است. ایشان در کمال معرفت و اطاعت از امام زمان خویش، تمام حیات طیبۀ‌شان را وقف در تعلیمِ چگونگیِ فدا کردن خود برای امام حسین(علیه السلام) کردند و خود و فرزندانشان را فدایی آن حضرت نمودند، باب فدایی شدن را برای دلدادگان حسینی(علیه السلام) گشودند، بنابراین صاحب مکتب تربیت حسینی هستند و تا ابد طلایه دار این امر عظیم می‌باشند. خانواده‌ی مهدوی خانواده‌ایست که با مؤلفه‌های مکتب تربیت حسینی حرکت می‌کند. این مقاله به بررسی و تبیین این مؤلفه‌ها پرداخته است.

مؤلفه های تربیت حسینی (1)

مقدمه

خانواده مهدوی؛ یعنی آن خانواده‌ای که بر مبنای محیای حسینی حرکت می‌کند، باید فرزندی حسینی را بپروراند که خود را مهیای یاری و نصرت امام نموده و در نتیجه فدایی مولای خویش گردد. برای تحقق این مهم به بررسی مکتب بانوی بقیع که مکتب تربیتِ فرزندانی است که این معنا را تمام و کمال به منصۀ ظهور رساندند، می‌پردازیم و سپس تبیین مؤلفه‌های این مکتب برای الگوگیری هر چه بهتر پرداختیم. در بحث گذشته، تعدادی از مؤلفه‌های تربیت حسینی در مکتب بانوی بقیع ارایه شد، بانوی بقیع حضرت ام البنین(سلام الله علیها)، البکّاءة علی الحسین(علیه السلام)، به سبب اینکه تمام حیات طیبۀ خویش را با کمال معرفت و اطاعتی که از ساحت مقدس امام داشتند، وقف در تعلیمِ چگونگیِ فدا کردن خود برای امام حسین(علیه السلام) نمودند، و خود و هم‌چنین فرزندانشان را فدایی آن حضرت کردند، باب فدایی شدن را برای محبین و دلدادگان حسینی(علیه السلام) در این عالم گشودند، و لذا صاحب مکتبی تربیتی در محیای حسینی بوده و إلی الأبد طلایه دار و الگوی این امر عظیم می‌باشند.

مکتب بانوی بقیع، مکتب پرورش و تربیت فداییان حسینی(علیه السلام) به اقتدای حضرت عبدصالح عباس بن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. خانواده مهدوی؛ یعنی آن خانواده ای که متأسی از محیای حسینی می‌باشند، برای رسیدن به این هدف باید از مؤلفه‌هایی برخوردار و به اوصافی مجهز باشند، اوصافی که از طریق مکتب بانوی بقیع برای خلق تبیین شده است. لذا در این مبحث و مباحث آتی به معرفی این مؤلفه‌ها خواهیم پرداخت.

عبادت

بدون تردید، یکی از مؤلفه‌های فداییان حسینی در مکتب بانوی بقیع، بجای آوردن حق عبودیت است. عبدِ تائبِ حامدی که در عین حال، سائح، راکع، ساجد، آمر به معروف و ناهی از منکر بوده و حافظ حدود الهی باشد، می تواند جان و مال خویش را در راه امامش فدا کند. همانطور که حضرت قرآن در [۱]، اوصاف مومنینِ مجاهدی را که با جان و مالشان در راه خدا جهاد می کنند و بعبارت دیگر فداییان امامشان می‌باشند، چنین بیان می‌کند: </ref> [پانویس ۱]؛ اینان همان، توبه‌ كنندگان، عبادت‌ كنندگان، سپاس‌ گویان، جهاد گران، ركوع‌ كنندگان، سجده‌ گزاران، امر كنندگان به معروف، نهى كنندگان از منكر، و حافظان حدود [و مرزهاى] الهى [مؤمنان حقیقى‌ اند] و به [اینچنین] مؤمنانی بشارت ده!


اثبات اینکه آیۀ مذکور در وصف فداییان امام حسین(علیه السلام) می‌باشد، نقلی از حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) می‌باشد: عبّاد بصری در راه مکّه با امام سجّاد(علیه السلام) دیدار کرده و محضر مبارک حضرت عرضه می‌دارد: «ای علیّ‌ بن‌ حسین(علیه السلام)! جهاد و سختی آن را رها کردی و به حج و نرمی آن روی آورده‌‌ای، همانا خدای عزّوجلّ می‌فرماید:</ref> [پانویس ۲] . امام(علیه السلام) فرمودند: «آیه را کامل کن! سپس خود آیۀ بعد را تلاوت کردند: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ ... بَشِّرِ المُؤْمِنِینَ» و فرمودند: اگر افرادی را که چنین صفاتی دارند ببینیم (پیدا کنیم)، جهاد با آنان از حج بهتر است» [۲].


طبق روایت فوق، اگر حضرت زین العابدین(علیه السلام) اصحابی با این اوصاف و ویژگی‌ها در زمان خویش پیدا می‌نمودند، همراه با آنان به جهاد می‌پرداختند، چرا که خداوند متعال تنها با دارا بودن این شرایط، بذل جان و مال یک بنده را در إزای بهشت قبول می کند. اما پدر بزرگوارشان، حضرت حسین بن علی(علیه السلام) دارای اصحاب و انصاری بودند که این شرایط و ویژگی‌ها را در وجود خویش داشتند و به همین دلیل با آنها در سبیل الله جهاد نمودند تا آنجا که کربلاییان، اصحابی شدند که مولایشان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در فضیلت‌شان فرمودند: </ref> [پانویس ۳].[۳]

بر اساس نقلی که از حضرت سکینه بنت الحسین(سلام الله علیها) رسیده است، در میان همراهان امام حسین(علیه السلام)، آنان که فاقد این ویژگیها بودند نیز در شب عاشورا از میان اصحاب الحسین (علیه السلام) خارج شدند و تنها عابدین حقیقی در شمار فداییان آن حضرت باقی ماندند:


والله که پدرم کلامش را به اتمام نرسانده بود، مگر اینکه دیدم قوم متفرق شدند و ده ده و بیست بیست و سی سی...، پس نماندند مگر کمتر از هشتاد و بیشتر از هفتاد. در آن تاریكی نیمه شب دیدیم، همین طور گروه گروه از خیمه خارج می شدند، مثل روباه ها خودشان را در سیاهی شب پنهان می‌كردند.


پس تنها كسانی كه مصداقی از </ref> [پانویس ۴] بودند، ماندند و فدایی شدند و آنچه از مكتب ام‌البنین(سلام الله علیها) و اولین تربیت یافتۀ آن مكتب یعنی حضرت عبد صالح عباس بن علی(علیه السلام) آموختند را عمل كردند.

چنانچه در شرح حال عبادت آن حضرت، ضمن تصریح به کثرت عبادت آن عبد صالح، به این نکات نیز اشاره شده است: </ref> [پانویس ۵]'[۴]


نیز در وصف حال عبادت اصحاب الحسین(علیه السلام) آمده است که آنان در سخت‌ترین شرایط و از آن جمله در تمام شب عاشورا به نماز و دعاء و تضرع و قرائت حضرت قرآن و استغفار مشغول بودند. قالَ: </ref> [پانویس ۶]؛ امام حسین(علیه السلام) و اصحابشان آن شب را (یعنى شب عاشورا) در حالى صبح كردند كه نظیر صداى زنبور عسل، داراى نالۀ آهسته و جانگدازى بودند؛ </ref> [پانویس ۷][۵] ، برخی در حال ركوع، بعضی در حال سجود، عده اى در حال قیام و گروهى در حال قعود بودند و در همه حال حامد و شاکر درگاه حضرت رب بودند؛</ref> [پانویس ۸] .


پس چون این ویژگیها در وجودی جمع شود، آنچنان ارزشمند و مقدس و والا می گردد که ذات اقدس الهی در حدیث قدسی، آنان را اینگونه مخاطب سلام خویش قرار می‌دهد: </ref> [پانویس ۹] [۶]؛ سلام بر ارواحی که حل در امام حسین (علیه السلام) گشتند. </ref> [پانویس ۱۰][۷]؛ کسانی که جان خود را برای رضای الهی فروختند.


</ref> [پانویس ۱۱][۸]؛ و خود خدا، جان آنان را خرید. تمام این اوصاف، همه حسناتی است كه عبد مؤمن را مهیای فدایی شدن می كند. و جمیع این مكارم و کمالات را حضرت خانم ام البنین(سلام الله علیها) در مكتب تربیتی شان به فرزندان خویش به نحو کامل آموختند، و پسران ایشان به بهترین وجه بدان عمل كردند و لذا اولین فداییان حسینی(علیه السلام) در عالم گردیدند.

اقامۀ نماز

امام المتقین امیرالمومنین علی(علیه السلام) ضمن حدیثی، نماز را قربانگاه متّقیان معرفی فرموده اند: </ref> [پانویس ۱۲][۹].«قربان» که در اصطلاح شرعی به معنای فدیه و قربانی کردن می باشد، در واقع به آن چیزی گفته می شود كه باعث قرب و نزدیكی گردد. اما همانطور که قربانی کردنِ ذبیحه نیز تنها از متقین پذیرفته می شود [۱۰]، نماز نیز که معراج مؤمنین و وجه دین است، تنها برای متقین، قربانگاه است و </ref> [پانویس ۱۳][۱۱].


بر این اساس، یکی دیگر از مؤلفه های فداییان امام حسین(علیه السلام) در مکتب بانوی بقیع، اقامۀ نماز توسط عبدِ متقی است، چون تنها متقینی که نماز را به بهترین شکلِ ممکن اقامه کنند، به حقیقتِ فدایی شدن می رسند. امام المتقین(علیه السلام) خطبه ای به نام «متقین» دارند که در آن تمامی فضایل و شئون مؤمن متقی را توصیف می فرمایند. در فرازهای ابتدایی این خطبه شریفه، امام می فرمایند: </ref> [پانویس ۱۴][۱۲]. گویی آن حضرت(علیه السلام) با بیانِ این جمله، قصد هدایت مخاطبین را به مصداق عینی متقیان در عالم دارند که قائد و سپهسالار آنان حضرت عباس بن امیرالمومنین(علیه السلام) می باشد.

چون اگر كسی بخواهد همۀ فرازهای خطبه متقین امیر عالم(علیه السلام) را در یك وجود به صورت اتم و اكمل بیابد، آن سپهسالار حسین(علیه السلام) است. پس هر کس می خواهد متقین برایش وصف شوند، باید کربلا را بنگرد و باید فرزندان خانم أم البنین(سلام الله علیها) را ببیند که مصداق عینیِ متقین هستند. آن نماز مقرّبی كه قربان و قربانگاه برای تقی است، تماماً در اقامۀ ولایتِ قمر منیر بنی هاشم(علیه السلام) در کربلای حسینی معنا پیدا می‌کند و هنگامۀ فدایی شدنِ آن حضرت برای امام زمانشان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) است که این اقامۀ نماز کامل و تمام می‌شود.

چون قربانگاهِ حقیقی کربلای حسینی است، و آنجا که نماز به کاملترین و تمام ترین صورت ممکن اقامه می شود، کربلای حسینی است؛</ref> [پانویس ۱۵] [۱۳]، پس معنای حقیقیِ قربان و قربانی و اقامۀ نماز را در وجودِ امیر و فرماندۀ لشگر فداییانِ حسینی باید شهود نمود. زمانیکه حضرت عباس(علیه السلام) برای رفتن به میدان جنگ اذن طلبیدند؛ حضرت أباعبدالله الحسین(علیه السلام) در جواب به برادرشان فرمودند: عباسم(علیه السلام) برای اهل خیام و طفلان آب بیاور[۱۴]. عباسی که سپهسالار سپاه و جنگ آورترینِ بنی هاشم است، به فرمودۀ مولای خویش لبیک می‌گوید؛ چرا که حضرت عباس(علیه السلام) اراده‌ای جز اراده مولای خویش ندارد. زمانی که حضرت عباس(علیه السلام) برای سقایت اهل خیام و طفلان عطشان حرم، قدم سوی شریعۀ فرات برداشتند، نماز خویش را اقامه کردند، چون حقیقت نماز چیزی جز اقامۀ ولایت نیست.


آن هنگام که دست راست مبارکشان قطع گردید در رجزی حیدری، باز هم دین و مکتبی که در آن، رسم فدایی شدن را آموخته بودند بر همگان یادآوری کرده و فرمودند:</ref> [پانویس ۱۶] [۱۵]؛ بخدا سوگند اگر دستانم قطع شود هرگز از حسین(علیه السلام) دست بر ندارم. این همان اقامۀ نماز قمر الحسین(علیه السلام) و قربان اوست که با این قطع یمین و یسارشان، وضو ساخته و سپس اقامۀ نماز خویش را به کاملترین صورت ممکن یعنی با رکوع و سجود معنا می‌کنند. هنگامیکه سوار بر اسب، سر مبارک را به سمت زانوان خم کردند و می خواستند تیر را از چشمان مبارکشان درآورند، رکوع را معنا کردند.

و سجود قمر الهاشمیین(علیه السلام)، وقتی بود که از اسب روی زمین افتادند و صورت مبارکشان بر خاک قرار گرفت و این گونه در اوج خشوع و خضوع در برابر حضرت ربّ، صورت و پیشانی بر خاک نهادند و در این مقام (سجده) که اوج تقرّب عبد نسبت به معبود است؛ چنانچه می‌فرمایند:</ref> [پانویس ۱۷] [۱۶]، به مقام «نفس مطمئنه» نائل می شوند. و با قربانی کردن خود برای مولای خویش</ref> [پانویس ۱۸] را به نحو تمام و کمال ادا می‌کنند. پس این شهادت و فدایی شدن همان اقامۀ نمازی بود که حضرت قمر الهاشمیین(علیه السلام)آن را با تمام ارکان بجا آوردند. و آن حضرت اقامۀ این نماز را در مکتب مادری دیده و شنیده بودند که خود را فدایی امام خویش نموده بودند.

هجرت

یکی دیگر از مؤلفه‌های تربیت حسینی، پرورش بنده ایست که مهاجر إلی الله باشد. همانطور که عبد برای اقامۀ نمازی كه باعث تقرّبش شود، ابتدا باید متقی شده باشد، سپس آن نماز، قربانگاه و همان فدایی شدن در راه امامش می‌شود؛ متعلم این مکتب برای رسیدن به چنین درجۀ تقرّبی باید طریقی طی نموده باشد، طریقی که در لسان مبارک ثقلین به «هجرت» تسمیه شده است. هجرت فی سبیل الله، هجرتی از خویشتن و رجعت به فطرت است. هجرت در معنای ظاهری به «حرکت و قیام» معنا شده، زمانیکه این لفظ در باب مفاعلة (مهاجرت) به کار رود، به این معنا، ترک تعلقات دنیوی و نیز استمرار (یعنی حرکت و سیر مداوم) اضافه می‌شود[۱۷].


هجرت به استناد کلام نورانی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم)</ref> [پانویس ۱۹] [۱۸] عبارتست از: مجاهده با نفس و معادل رجعت؛ رجعت به اصل و فطرت خویش که همان رجعت به امام و حلّ بفناء او شدن می باشد؛</ref> [پانویس ۲۰][۱۹]. براساس آیات شریفه قرآن کریم مانند [۲۰]</ref> [پانویس ۲۱]، هر مهاجرتی از منظر خداوند متعال، مهاجرت مقرّبی که «أَجْرُهُ عَلَى اللَّه» و دارای «رزق حسن» باشد، نیست. چه بسا برخی به ظاهر مهاجرت کردند، اما در کلام ثقلین در زمرۀ مهاجران به حساب نمی آیند و چه بسا افرادی که به ظاهر مهاجرت از مکانی به مکان دیگر ننمودند.

اما به آنان مهاجر گفته می‌شود، و این بدان علت است که دسته اخیر به حقیقت معنای هجرت معرفت یافتند و عمل نمودند، چنانچه حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) در حدیثی فرمودند: </ref> [پانویس ۲۲][۲۱]؛ بعضی‌ ها می‌گویند مهاجرت کرده‌ایم در حالی که مهاجرت واقعی نکرده‌اند، مهاجران واقعی آنهایی هستند که از گناهان هجرت می‌کنند و مرتکب آن نمی ‌شوند. همانطور که هر فدیه ای مقرّب نمی‌باشد، بلکه فدایی شدن زمانی قربان و بعبارت دیگر تقرّب است که «للحسین(علیه السلام)» باشد، هجرت نیز در صورتی مقرِّب است که «إلی الله و رسوله» باشد. و منظور از مهاجرت إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ یا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، مهاجرت یا رجعت «إِلَی الْإِمَامِ» و «کسب معرفت امام» می باشد، چون در حقیقت به کسی مهاجر گفته می شود که معرفت به امامش یافته باشد:</ref> [پانویس ۲۳] [۲۲] قال:</ref> [پانویس ۲۴] [۲۳]. بنابراین «مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» یعنی: آنکه از بیت خویش و از حالت قعود خارج، و به سوی امام حرکت کند که این مضمون همان حدیث شریفی است که می‌فرماید </ref> [پانویس ۲۵][۲۴] و گفتیم که این حرکت باید استمراری باشد، یعنی مؤمن در این سیر به سوی امامش دائم در حال قیام است، از قیامی به قیام دیگر تا آنجا که به غایتش یعنی حلت بفناء الحسین(علیه السلام) منتهی شود.

و این دقیقا همان تعلیمی است که در مکتب بانوی بقیع برای خلق تبیین شد. حضرت أم البنین(سلام الله علیها) برای «مَن تحت الخضراء» به الگوی تربیتی فرزندانشان، سیر کمالی را تعیین نمودند که آن عبارت بود از «فداء للحسین(علیه السلام)»[۲۵] ؛ یعنی خروج خلق از حالت قعود، و حرکت و قیام آنان برای فدایی شدن، فدایی شدنی که فی سبیل الله و در سبیل امام حسین(علیه السلام)است. به همین سبب است که فدایی شدن بر مبنای این مکتب و به تأسی از سیره بانوی بقیع، موجب قرب می شود. چنان قربی که خود خداوند می‌فرماید: «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» و «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا»؛ یعنی آنکه قیام کند برای فدایی شدن حسین(علیه السلام)، رزقش و اجرش با خود خداوند است. همانطور که وقتی حضرت صاحب اللواء أبا الفضل العباس(علیه السلام) به نحو اتم و اکمل این معنا را محقق نمود، حضرت ثارالله(علیه السلام) به ایشان چنین خطاب فرمود که «اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ»[۲۶].


به همین دلیل خداوند متعال درجۀ مجاهدین را بر قاعدین فضیلت بخشید و امر فرمود که مثنی و فرادا برای فدایی شدن للحسین(علیه السلام) قیام کنند؛</ref> [پانویس ۲۶][۲۷] و «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏»[۲۸]. اما برای این هجرت ناظر به معنایی که بیان شد، صورت تمام و کمالی وجود دارد که آن «مشایه اربعین» است. همانطور که در فرازی از زیارت امام حسین(علیه السلام) از «مشایه» تعبیر به «هجرت» شده است:</ref> [پانویس ۲۷][۲۹]؛ یا اباعبدالله(علیه السلام)! آمدم نزد شما در حالی که زائر شما هستم و خواهانم که قدم من را در مسیر هجرت به سوی شما ثابت نگهدار.


در روایتی دیگر که مضمون آن صراحت همین مطلب است، اینطور آمده: </ref> [پانویس ۲۸] [۳۰]. صدر روایت شریف که می فرماید: «قطعا فردی که به قصد زیارت امام حسین(علیه السلام) از خانه اش خارج می شود»، دقیقا دلالت بر عبارت أخری آیه مبارکه</ref> [پانویس ۲۹] [۳۱] دارد. به مجرد اینکه عبد مؤمن قصد خروج از خویشتن خویش و بیت اش می كند، از حالت قعود به قیام رسیده و اجتماع حول وجود مقدس امام می کند، و این همان هجرت مقرِّب است.


سپس در ادامه روایت شریف، آنجا که به عباراتی چون </ref> [پانویس ۳۰] اشاره شده، به صورتِ أتم و أکملِ معنایِ هجرت یعنی مشایه تصریح شده است. و آنجا که در نص حدیث شریف به جزای هر خطوه (قدم) اشاره شده، در واقع بیانی است برای مراتب هجرت تا غایت آن. عبد متقی و مؤمنی که این صورت تمام و کامل هجرت را به جای آورده،</ref> [پانویس ۳۱] ؛ اجر او با خود خدا خواهد بود، همانطور که در ادامۀ این حدیث آمده است: «پس برای او در اولین گامی که بر می دارد، بخشش گناهانش خواهد بود، سپس پیوسته به هر قدمى تقدیس می‌شود تا آنکه نزد آن حضرت می‌رود، در این هنگام خداوند متعال به او می‌فرماید: بنده من؛ از من بخواه تا به تو بدهم». وقتی بنده‌ای به مشایه اربعین می‌رود و چنین هجرتی می‌كند و به محضر مولایش می‌رسد، خدا خود با او سخن می‌گوید و او با ربّ خویش مناجات می‌كند.

این تکلم خداوند با او همان لقاء الله و سیر إلیه راجعون است. بنابراین سیر تربیتی مکتب ام البنین(سلام الله علیها) که نمونه أحسن و أکمل محیای حسینی است، دقیقا بر همین مبنای مهاجراً إلی الامام، پرورش مهاجر حقیقی و قائمین امر الله می باشد، مهاجرینِ مجاهدی که با قیام مداوم خویش در طریق فدایی و حل شدن در حضرت أبا عبدالله الحسین(علیه السلام) به غایت هجرت و رجعت نیل می‌کنند و لذا این قربانی شدن آنان، فدیه مقرّب می‌شود و اینگونه یک عبد برای خانواده ای مهدوی ساخته می‌شود.

هدایت

شاخصۀ سومی که در این بحث به آن اشاره خواهد شد، عنوان «هدایت» است. فداییان امام حسین(علیه السلام) به سبب بهره‌گیری از نور شمس کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) متصف به شأن هدایت می‌شوند. بیان مطلب اینکه: حضرت ام البنین(سلام الله علیها) پیش از شَرَف ازدواج با حضرت مولانا امیرالمومنین علی(علیه السلام) در رویایی صادقه، صدای هاتف آسمانی را شنیدند که به ایشان بشارت به قمر زاهر (حضرت عباس(علیه السلام)) و سه ستارۀ آسمانی (فرزندان دیگرشان: عبد اللّه و عثمان و جعفر(علیه السلام)) می‌دهد: </ref> [پانویس ۳۲]؛ فاطمه(سلام الله علیها)! مژده باد تو را به نور سیادت و آقایی، به ماه و سه ستارۀ نورانی و درخشنده، پدر آنها بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلّم) سرور همۀ مردم است، آن‌ گونه که در خبر آمده است [۳۲].


از این بشارت خبر از این حقیقت می‌داد که ارادۀ الهی بر این تعلق گرفته بود که حضرت ام البنین(سلام الله علیها)، معلّم و مبیّنِ فدایی شدن برای هادیان خلق به سوی مولانا الحسین(علیه السلام) ؛ یعنی قمر زاهر و نجوم سماوی باشند. خداوند متعال در حضرت قرآن به آیات هدایت خویش، «شمس، قمر و نجوم» تصریح فرموده که هر یک از این آیات، علاوه بر آن صورت ظاهر که دلیل و هادی خلق می‌باشند، بطن و حقیقتی نیز دارند که در اینجا به آنها اشاره می‌کنیم:

  1. شمس:خداوند متعال در آیه ۵ سورۀ مبارکۀ یونس می‌فرماید:</ref> [پانویس ۳۳] . منظور از نورانیتی که در آیۀ مبارکه برای خورشید و ماه آمده، هدایت آنهاست، با این نکته که «ضیاء» نورِ ذاتی است؛ </ref> [پانویس ۳۴][۳۳]. مراد از شمس مُضیء که نور، ذاتی آن می‌باشد؛ وجود مقدس امام، هادیِ مطلق است؛</ref> [پانویس ۳۵]. براین اساس، شمس مضیئة در سرزمین کربلا، وجود مقدس حضرت أبی عبدالله الحسین(علیه السلام) می‌باشند.
  2. قمر:قمر منیر که نور خود را از شمس دریافت می‌کند، در منابع به وصیّ تعبیر شده است، چرا که پس از شمس، باید به او اقتدا شود؛ «مَثَلَ الْوَصِیِّ الْقَمَر»، </ref> [پانویس ۳۶] [۳۴].این لقب (قمر منیر) در میان بنی هاشم و در کربلای حسینی به حضرت عباس(علیه السلام) اختصاص داشت، چرا که ایشان مقتدا و قائد جمیع أصحاب مولانا الحسین(علیه السلام) و اسوه تامّ و کامل در مواسات با تمام هستی‌شان برای امامشان بودند. آن وجودی بودند که همۀ نور خویش را از شمس مضیء کربلا دریافت می‌نمودند و لذا مقتدای جمیع نجوم در این طریق بودند. شب عاشورا آنگاه که حضرت سید الشهداء(علیه السلام) به اصحاب اذن ترک میدان دادند، نخستین کسی که به حمایت از آن حضرت برخاست، و با کلامشان هادی خلق أبداً إلی یوم القیامة شدند، حضرت حامل اللواء عباس بن امیرالمومنین(علیه السلام) بودند و دیگر اصحاب نیز از کلام ایشان تأسی کرده و عرضه داشتند: «به خدا قسم اگر بدانیم كه كشته خواهیم شد، سپس زنده شویم آنگاه ما را بسوزانند و خاكسترمان را به باد دهند و دوباره زنده‏ مان كنند و تا هفتاد بار دیگر کشته شویم و سپس زنده شویم از تو جدا نخواهیم شد تا اینکه مرگ خویش را در یارى تو دریابیم، چگونه این كار را نكنیم با اینكه جز این نیست كه كشتن یك بار بیش نیست، و پس از آن كرامتى است كه هرگز پایانی ندارد» [۳۵].حضرت قمر زاهر کربلا(علیه السلام)، هادیِ برادران خود و اصحاب برای فدا کردن و فناء کردن خود برای امام حسین(علیه السلام) نیز بودند؛ چنانچه نقل شده پس از شهادت دو برادرشان عبدالله و عثمان، برادر كوچكترشان جناب جعفر(علیه السلام) را فراخوانده و به ایشان فرمودند:</ref> [پانویس ۳۷] [۳۶]؛ به سوى نبرد بشتاب، تا تو را مثل دو برادرت شهید ببینم، پس آن را به حساب خدا بگذارم آنگونه كه آن دو را به حساب خداوند گذاشتم.
  1. نجوم: در [۳۷]</ref> [پانویس ۳۸] ، و نیز در [۳۸] </ref> [پانویس ۳۹] به یکی دیگر از آیات هدایت یعنی «نجم» (ستاره) اشاره شده است. نجوم طفّ کربلا عبارتند از «اصحاب الحسین(علیه السلام)» که به خاطر طواف کردن حول شمس کربلا و فناء شدن در وجود مقدس آن حضرت، متصف به شأن هدایت شدند. چنانچه رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) ضمن حدیثی در خصوص وقایع کربلا، اصحاب الحسین(علیه السلام) را به خاطرِ فدایی شدن برای امام حسین(علیه السلام) «نجوم السماء» توصیف کردند:</ref> [پانویس ۴۰] [۳۹]. نوع قرار گرفتن مضجع اصحاب حول امامشان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) نیز مبیّن این مطلب است، چنانچه آمده:</ref> [پانویس ۴۱] [۴۰]. یعنی نحوۀ قرار گرفتن مضجعِ نجوم کربلا، به صورت منظومه‌ای در حال طواف، حول وجود مقدس شمس مضیئة کربلاست؛ یعنی این نجوم به اقتدای قمر منیر کربلا هادی خلق إلی الحسین(علیه السلام) می‌باشند. به همین سبب در لسان مبارک حضرت بقیة الله الأعظم (عجل الله تعالی فرجه شریف) از ایشان به عنوان اسوه چنین تعبیر شده است:</ref> [پانویس ۴۲] و در جای دیگر </ref> [پانویس ۴۳][۴۱]؛ شما پیشگامان مایید و ما تابع و انصار شماییم و در زندگی آخرت به شما خواهیم پیوست. بدون تردید الحاق متأخرین به متقدمین، منحصراً به ملاک واحد یعنی </ref> [پانویس ۴۴]می باشد که اسوۀ اتم و اکمل آن حضرت قمر زاهر کربلا هستند.از بیان مطالب مذکور به دست می‌آید، حجر و حضن بانوی بقیع(سلام الله علیها)، مربّی قمر و أنجم و هادیانی بوده که همگی بالجمله طائف شمس مضیئة کربلا و فداییان او بودند و به همین سبب، قمر و نجوم، هادیان خلق در این طریق شده‌اند و در این میان، قمر زاهر و منیر کربلا، أسوه تامّ آن نجوم به صورت مطلق می باشند (یعنی چه برای متقدمین از شهدا و اصحاب خاص امام حسین(علیه السلام) و چه برای متأخرین و ملحقین به اصحاب در زمان‌های دیگر).

تقدیم و ترجیح امام بر خود

یکی از مؤلفه‌های تربیتی مکتب بانوی بقیع، ناظر بر آیۀ شریفۀ </ref> [پانویس ۴۵][۴۲] و خطبۀ مبارکۀ غدیریه </ref> [پانویس ۴۶]، تقدّم اراده، وجود و جان مولا بر اراده، وجود و جان خویش است. سیرۀ خانم ام‌البنین(سلام الله علیها) در شیوۀ ارتباط با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و حضرت صدیقه کبری(سلام الله علیها) و فرندان آن حضرات(علیهم السلام) مبیّن معنای كامل این مؤلفه می‌باشد، چرا که ایشان با فدا کردن جان خویش و اولاد عزیزشان این امر را محقق کردند تا جاییکه مکتب فدایی شدن برای اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را بنیان نهادند. در اینجا به نمونه‌هایی از این مطلب اشاره می‌کنیم:

حضور در بیت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)

زمانی که خانم ام‌البنین(سلام الله علیها) قدم در بیت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) گذاشتند، همواره حفظ حرمت و جان امام‌شان را بر حفظ حرمت و جان خود و فرزندانشان مقدّم می‌داشتند. وقتی ایشان به عنوان زوجۀ حضرت علی(علیه السلام) وارد منزل مولا شدند به فرزندان آن حضرت چنین عرض ارادت نمودند:</ref> [پانویس ۴۷] [۴۳]؛ ای سرورانم! من اینجا نزد شما خدمتکاری هستم که آمده‌ام تا خدمتگزاری کنم، پس آیا مرا به این شرط می‌پذیرید که اگر نپذیرید من به خانۀ خود باز می‌گردم. و حسنین(علیهما السلام) و حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) در پاسخ فرمودند: </ref> [پانویس ۴۸] (همان) ؛ شما عزیز و بزرگوار هستید و این خانه هم متعلق به شماست.

فدا کردن خود برای حضرت فاطمه(سلام الله علیها)

مصداق دیگر در سیرۀ خانم ام‌البنین(سلام الله علیها) فدا کردن نام و خویشتنِ خویش برای صاحبة البیت حضرت صدیقه طاهره(س) بود. وقتی خانم ام‌البنین(سلام الله علیها) در بیت امیرالمومنین علی(علیه السلام) مستقر شدند، چون متوجه شدند که فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) با شنیدن نام مبارک «فاطمه» به یاد مادر افتاده و غمگین می‌شوند، از امام درخواست کردند که ایشان را اینگونه صدا نزنند، لذا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) کنیۀ «ام‌ البنین» را به ایشان دادند. بانوی بقیع با گذشتن از نام خویش نشان دادند که در مقابل اسم مقدس سیدة نساء العالمین حضرت فاطمة الزهراء(سلام الله علیها) برای خود هویتی قائل نیستند و این امر همانا اولین قدم فدایی شدن خانم ام‌البنین(سلام الله علیها) برای صاحب این بیت، حضرت فاطمة الزهراء(سلام الله علیها) بود.

مواسات با امیرالمومنین علی(علیه السلام)

در یکی از فرازهای زیارت خانم ام‌البنین(سلام الله علیها) به یکی از ویژگی‌های ایشان یعنی مؤازرت یا حمایت و مواسات همیشگی ایشان با امیرالمومنین علی(علیه السلام) در سختی‌ها و مصیبت‌ها اشاره شده است: </ref> [پانویس ۴۹]. ایشان در طاعت ولی الله همیشه قائم و در وفای به عهد خویش همیشه استوار بودند. این همان سنت حسنه‌ای بود که بانوی بقیع در بیت مولایشان به احسن وجه بجای آوردند و به اولاد خویش نیز تعلیم دادند. لذا فرزندان‌شان همواره از كودكی و نوجوان با صلابت و شجاعت حامی پدرشان امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند. چنانچه نقل شده است: در یکی از روزهای صفین، جوانی که نقاب بر چهره داشت تا شناخته نشود به میدان آمد و عده‌ای از پهلوانان لشکر معاویه لعین را به هلاکت رساند، سپاه معاویه ملعون با مشاهده‌ این شجاعت، توانِ خود را برای آمدن به میدان نبرد از کف داد، جوان پس از فراغت از جنگ به اردوگاه لشکر اسلام بازگشت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقاب از چهره‌ او برداشت، همه دیدند که او حضرت قمر بنی‌هاشم(علیه السلام) است.

کفالت أحسن از امانات کبرای حضرت زهرا(سلام الله علیها)

کفالت ودایع و امانات کبرای حضرت زهرا(سلام الله علیها) یعنی حسنین(علیهما السلام) به أحسن شکل توسط أمینة الله حضرت ام البنین(سلام الله علیها)، مصداق دیگر موضوعِ مورد بحث است. ایشان حسنین(علیهما السلام) را سید و مولا و امام خویش می خواندند و به فرزندان خود نیز چنین تعلیم داده بودند. به عنوان نمونه هنگامِ وداع با فرزندانشان و با حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، ابتدا فرزندان خود را به فدایی شدن در راه امام حسین(علیه السلام) سفارش کردند و سپس به ساحت مقدس امام چنین عرضه داشتند: «بأبی أنت وأمی یا أبا عبد اللّه(علیه السلام)! أستودعک اللّه یا نور عینی یا سیدی وإمامی، یا حسین(علیه السلام)!»

سپس آنقدر گریستند که کلامشان قطع شد و امام حسین(علیه السلام) چنین فرمودند: </ref> [پانویس ۵۰][۴۴]. همانطور که در فرازی زیارت حضرت ام البنین(سلام الله علیها) آمده است، أحسن شکل حفظ این ودایع و امانات کبری حضرت صدیقه کبری(سلام الله علیها)، ترجیح و تقدم آن حضرات بر خود و فرزندانشان است که ایشان این مهم را با بذل جان خویش و اولادشان محقق می‌کنند؛ </ref> [پانویس ۵۱].


ثمرۀ چنین تربیتی است که حضرت عباس بن علی(علیه السلام) جز امامش حسین بن علی(علیه السلام) را نمی‌بیند و جز کلام او، کلامی نمی‌شنود؛ مثلا آنجا که در روز عاشورا به امامشان از ضیق صدر خود برای حمله به دشمنان خدا گفتند، امام ایشان را به سقایت امر کردند[۴۵] و با وجودی که آوازۀ جنگاوری و شجاعت شان شهرۀ عام و خاص بود، بی درنگ عرضه داشتند:</ref> [پانویس ۵۲] ( [۴۶].

مواسات

از دیگر مؤلفه‌های بسیار مهم در تربیت حسینی، مواسات با امام است. مواسات به معنای همراهی و حمایت مداوم است و معنایی والاتر از ایثار و گذشت دارد؛ به عبارتی دیگر در ایثار و گذشت، انسان ارادۀ مولا را بر ارادۀ خویش ترجیح می‌‌دهد، اما در مواسات، انسان جز ارادۀ مولا، ارادۀ دیگری نداشته و از خود هیچ هوی و خواسته‌ای ندارد و حلّ در ارادۀ مولا گشته است.️ تربیت یافتۀ مکتب بانوی بقیع(سلام الله علیها)، حضرت أبا الفضل العباس(علیه السلام) پشتیبان، حامی و همراه حسین فاطمه(سلام الله علیها) بودند و این مواسات را با نفس خویش به منصۀ ظهور رساندند.


چنانچه امام صادق(علیه السلام) در فرازی از زیارت حضرت عباس(علیه السلام) فرمودند: </ref> [پانویس ۵۳]. همچنین حضرت اباصالح المهدی (ارواحنا له الفداء) در فرازی از زیارت ناحیه خطاب به عموی گرامی شان می فرمایند:</ref> [پانویس ۵۴] ؛ سلام بر ابى الفضل عباس فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام)، همو كه با دادن جان خود با برادرش همدردى نمود، و از دیروز برای فردا توشه برگرفته و جان خود را فداى برادرش كرد و از او محافظت نمود و رفت تا آب براى او بیاورد، ولى دو دستش بریده شد. این فراز از زیارت ناحیه</ref> [پانویس ۵۵] که به معنای "از دیروز برای فردا توشه برگرفته"، می باشد، اشاره به تربیت آن حضرت در مکتب خانم أم البنین(سلام الله علیها) دارد. اساساً امیرالمومنین علی(علیه السلام) به جناب عقیل سفارش کرده بودند، بانویی را به ایشان معرفی کنند که نتیجۀ تربیت در آستان آن مادر، مواسات با امام حسین(علیه السلام) باشد؛ </ref> [پانویس ۵۶][۴۷].

لذا حضرت قمر الهاشمیین (علیه السلام) در دامان مادر با فضیلت خویش از همان آغازِ تولد برای زمانِ موعود عاشورا تربیت و پرورش‌ یافتند و با آداب مكتب ام‌البنین (علیها السلام) که مکتب «فدا پروری برای امام حسین(علیه السلام)» است، عجین گشتند. مادری كه خود معنای مواسات را اول محقق فرمود، بعد چنین فرزندانی را پروراند؛ چنانچه در زیارت خانم فاطمه كلابیة(سلام الله علیها) می‌خوانیم:</ref> [پانویس ۵۷] ؛ حجت‌های خدا را برگزیده و در راه محقق شدن اهداف آن‌ها تلاش نمودی و در خدمت‌گزاری به فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) كوشیدی و فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) را بیشتر از فرزندان خویش دوست می‌داشتی و خواست آنها را بر خود مقدم دانستی. چنانچه وقتی حضرت عباس(علیه السلام) متولد شدند، در همان بدو ولادت، قنداقۀ ایشان را دور سر امام حسین(علیه السلام) چرخاندند و فرمودند: عباسم(علیه السلام) فدای پسر فاطمه(سلام الله علیها) است و اینگونه به عباسشان(علیه السلام) فدایی شدن را آموختند. پس از لحظه‌ای که قمر بنی هاشم(علیه السلام) به دنیا آمدند، بلاگردان امام حسین(علیه السلام) بودند و اینگونه تربیت شدند و به همه اوصاف حسنه مجهز شدند، برای فردا؛ </ref> [پانویس ۵۸]. بنابراین زمانیکه وارد طف نینوا شدند، با تمام جوارح و جوانح، بلکه با تمام هستی خود، مواسات با امام حسین(علیه السلام) نمودند.


یکی از ابعاد و مصادیق مواسات قمربنی هاشم(علیه السلام) رجزهای بسیاری است که از ایشان بجای مانده و جملگی حاکی از حمایت ایشان از امام‌شان است؛ مانند: </ref> [پانویس ۵۹][۴۸]؛ هنگامى كه مرگ با من روبرو شود باكى از آن ندارم تا اینكه در میان دلاوران داخل شوم. جانم به فدای جانِ آن برگزیدۀ پاک (امام حسین(علیه السلام)) باد که در خطر واقع شده است. من عباس(علیه السلام) هستم که پیمان سقائی بسته ام. در روزی که نیکی و زشتی با هم ملاقات می کنند و درگیر می شوند، من از سختی ها نمی ترسم و با آن روبه رو می شوم.


مصداق دیگر مواسات آن حضرت که معنای این صفت را به کمال و تعالی خود برای همگان ظاهر کرد، حضور ایشان در شریعه و رها کردن آب از دستانشان به خاطر مواسات با عطش امام زمانشان و سپس شهادت در این راه بود. آن حضرت(علیه السلام) پس از اینکه وارد شریعه شدند، چنین عرضه داشتند:</ref> [پانویس ۶۰] '([۴۹]؛ ای نفس! زندگی پس از امام حسین(علیه السلام) چه معنایی دارد؟! بعد از او زنده نباشی که زندگی را ببینی. این امام حسین(علیه السلام) است که در مشکلات افتاده است؛ تو می‌خواهی آب خنک و گوارا را بیا شامی؟! این کار در آدابی که آموخته‌ام، هرگز وجود ندارد، این عمل از فرد صادق حقیقی به دور است.

وفاء

از دیگر مؤلفه‌های مهم در محیای حسینی و مکتب بانوی بقیع(سلام الله علیها) «وفای به عهد» است. وفای به عهد، أشرف سجایا و خصایل می‌باشد؛ </ref> [پانویس ۶۱][۵۰]، و خداوند متعال عمل صالح را جز با این صفت نمی‌پذیرد؛ </ref> [پانویس ۶۲][۵۱]. اما همانطور که حضرت قرآن در(سورۀ مبارکۀ احزاب، آیه ۲۴) اشاره فرموده تنها عده ای از مؤمنین به این صفت آراسته می باشند؛</ref> [پانویس ۶۳] حضرت عبد صالح، عباس بن علی(علیه السلام) که دست پروردۀ بانویی بودند که خود در قلۀ طاعت و وفاء قرار داشتند[۵۲]، وفادارترین فرد در به جای آوردن عهد و پیمان نسبت به مولای خویش بودند.


امام صادق(علیه السلام) در فرازی از زیارتنامۀ ایشان می‌فرمایند: </ref> [پانویس ۶۴][۵۳] ؛ پس خداوند برترین، بیشترین، فراوان‌ترین و کامل‌ترین پاداش کسی را که نسبت به عهد و پیمانش کاملاً وفادار بود و دعوت خدای تعالی را اجابت کرده و اولیاء او را اطاعت کرده است به تو مرحمت فرماید. نیز در فرازی دیگر فرمودند: </ref> [پانویس ۶۵]. به طور حتم اگر بالاتر از عموجانشان حضرت عباس(علیه السلام)، کسی در وفاداری به عهد و پیمان خویش در فدایی شدن و بذل جان برای حضرت ثار الله(علیه السلام) در سرزمین کربلا وجود می‌داشت، این عبارات در توصیف او به کار می‌رفت. اما آموزگار مکتب فدایی پروری، در ابتدا خود، وفاداری را در جای جای محیا و سیره حیات خویش معنا نمود تا توانست این ویژگی را نیز در تربیت ابناء و اولادش متجلی و به معنای أتم به ظهور برساند.‌ حضرت عباس بن علی(علیه السلام) به واسطۀ پرورش در دامان مادری وفادار توانست الگوی اتم و اکمل وفاداری و در نتیجه فداء للحسین(علیه السلام) گردد.


شب عاشورا هنگامیکه امام حسین(علیه السلام) فرمودند:</ref> [پانویس ۶۶] ؛ آگاه باشید، گمان مى‌‏کنم فردا روز [برخورد] ما با این دشمنان است. نظرم اینست که شما همگى بروید. از ناحیه من عهدى بر گردن شما نیست، [ابتدا] حضرت عباس بن على(علیه السلام) سخن را آغاز کرده و فرمودند: </ref> [پانویس ۶۷][۵۴]؛ چرا چنین کنیم؟! براى اینکه بعد از تو باقى بمانیم؟! خدا هرگز چنین روزى را نیاورد. سپس سایر بنی هاشم به تبعیت از حضرت عباس(علیه السلام) برخاسته و مانند آن حضرت سخن گفتند.


اصحاب الحسین(علیه السلام) نیز به تبعیت از قائد و عمیدشان حضرت ابالفضل العباس(علیه السلام) با بیان عباراتی مشابه تجدید بیعت نموده و وفای به عهد خویش را در ظهر عاشورا در حلّت بفناء الحسین(علیه السلام) به ظهور رساندند؛ مانند اینکه عرضه داشتند:</ref> [پانویس ۶۸] [۵۵]؛ جان هاى ما به فدایت، تو را با همه وجودمان پاس داریم، و چون در راهت به شهادت رسیم وفاى به عهد كرده و پیمان خویش را به پایان برده‌‏ایم. از این رو امام حسین(علیه السلام) اصحابشان را با وفاترین کسانی خواندند که مِثل آنان تا کنون نه آمده اند و نه خواهند آمد؛ </ref> [پانویس ۶۹][۵۶].


مصداق دیگر وفای به عهد علمدار کربلا(علیه السلام) که بالاترین صورت مواسات آن حضرت با امامشان بود، شهادت با لب عطشان است. در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) هنگام وصیت قبل از شهادت، حضرت عباس(علیه السلام) را فراخواندند، ایشان را به سینه چسباندند، و پیمان گرفتند در روز عاشورا هنگامی که فرات را به تصرف در می آورند، از آب ننوشد تا برادرشان حضرت حسین(علیه السلام) تشنه است . در کربلا حضرت عباس(علیه السلام) سوار بر اسب، مشک در دست، شیر بیشه وفا، حمله ای به شكم گرگان گرسنۀ حجازی نمودند، همه را كنار زدند و آرام آرام وارد شریعه فرات شدند، آب تا زانوان اسبشان بالا آمده بود، دست بر زیر آب بردند، آب را در مقابل صورت گرفتند، مشک را پر از آب كردند، دست را به زیر آب فرات بردند، نگاهی به این آب كردند، تا آن را دیدند، یاد عهد پدر افتادند، و در وفای به آن عهد، آب را بر روی آب ریختند [۵۷].


این وفاداری حتی بعد از فدایی شدن و شهادت حضرت عباس(علیه السلام)هم برای دشمن لعین نیز مشهود بود. هنگامی که وسایل غارت شده از شهدای کربلا را به شام نزد یزید لعین بردند، در میان آنها پرچم بزرگی بود، یزید لعین و حاضران دیدند همه پرچم ضربه و صدمه دیده، ولی دستگیرۀ آن سالم است، پرسید: این پرچم را چه کسی حمل می کرد؟ پاسخش دادند: عباس بن علی(علیه السلام) آن را حمل می کرد. آن ملعون از روی تعجب و تجلیل از آن پرچم، دو یا سه بار برخاست و نشست و گفت: «اُنظُرُوا اِلی هذَا العَلَم فَاِنَّهُ لَم یَسلَم مِنَ الطَّعنِ وَالضَّربِ اِلّا مِقبَضَ الیَدِ الَّتی تَحمِلُهُ»؛ یعنی سالم ماندن دستگیره نشان می دهد که پرچمدار، تیرها و ضرباتی را که بر دستش وارد می شود تحمل می کرد و پرچم را رها نمی ساخته است. سپس گفت: «اَبیت اللعن یا عباس! هکذا یکون وفاء الأخ لأخیه...» [۵۸]؛ این است معنای وفاداری برادر نسبت به برادرش. و اینگونه شاه وفا الگویی بی‌بدیل برای تمام متعلمین مکتب أم البنینی(سلام الله علیها) گردید.

نفوذ البصیرة

آخرین مؤلفۀ تربیتی محیای حسینی که در اینجا به شرح آن خواهیم پرداخت، بصیرت در دین می باشد. بصیرت ایمان و یقینی است که از فهم و درک و تفقه در دین در قلب محقق و مستقر می‌شود؛ </ref> [پانویس ۷۰][۵۹]. لذا بصیرت را روح و اصل حیات تعبیر کرده اند که ایمان جز با آن و متابعت از کلمة الله (وجود مقدس امام) و تصدیق آن سودی ندارد؛ </ref> [پانویس ۷۱][۶۰]. یکی از خصایص مکتب خانم ام‌البنین(سلام الله علیها) تربیت فرزندی است که «صلب الایمان و نافذ البصیرة» بوده است. چنانچه امام صادق(علیه السلام) دربارۀ عموی بزرگوارشان حضرت عباس(علیه السلام) فرمودند: </ref> خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه[۶۱].


آن حضرت(علیه السلام) همچنین در فرازی از زیارت عمویشان بار دیگر به این ویژگی اشاره کرده و می‌فرمایند: </ref> [پانویس ۷۲]؛ شهادت مى‌دهم كه تو هرگز از خود سستى نشان نداده و کوتاهی نكردى، درحالیکه تو بر بصیرت در امرت حركت نمودی. شهادت زائر در دو عبارت «لَمْ تَهِنْ» و «لَمْ تَنْكُلْ» اشاره به منزّه بودن ساحت قمر الحسین(علیه السلام) از مطلق سستی و ضعف دارد؛ یعنی در ایشان مطلقا غفلت و سستی وجود نداشته است. پس حقیقتِ شأنِ بصیرت در قامت عباس بن علی(علیه السلام) ظهور أتم و أكمل پیدا کرده است. این بصیرت به سبب فقاهت و معرفت ایشان در دین بوده است؛ </ref> [پانویس ۷۳][۶۲]؛ چون فقاهت کلید بصیرت است. لذا در منابع آمده که آنچه از آن حضرت در روز طفّ صادر شده، همگی دال بر فقاهت ایشان در دین بوده است[۶۳].


و همین فقاهت و بصیرت بود که موجب استقامت ایشان در حمایت پی در پی از مقام ولایت و دوری از هر گونه سستی و اهمال در اطاعت از امر مولا شده بود که می‌فرمودند: </ref> [پانویس ۷۴]، و این استقامت تا فدایی کردن خود برای امام و الگو شدن برای همه عباد الله در این عرصه ادامه یافت. نمونه‌های بصیرت علمدار کربلا در جای جای کربلا قابل رؤیت است؛ اطاعت بی درنگ از جمیع اوامر امام، تقدّم ایشان در حمایت از امام، تشجیع برادران و اصحاب در دفاع از حریم امام و آل الله، سالم ماندنِ دستگیرۀ عَلَم آن حضرت در میان ضربات متعددی که به آن وارد شده بود، سپر خونین آن حضرت که عقیله بنی هاشم(سلام الله علیها) آن را برای مادر مکرمه شان أم‌البنین(سلام الله علیها) به یادگار از کربلا آوردند، همگی آشكارترین نمادهای استقامت در راه اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و بصیرت حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) می‌باشند. مصداق دیگر از مصادیق بصیرت آن حضرت، پاسخ ایشان به امان‌نامه ایست که از جانب شمر لعین برای ایشان آورده شده بود. دشمنان خدا می‌دانستند علمدار حسین(علیه السلام)

همان‌گونه که حضرت اباعبدالله(علیه السلام) فرمودند: </ref> [پانویس ۷۵][۶۴]، همۀ لشکر آن حضرت است و اگر عباس از امام حسین(علیه السلام) جدا گردد، تمام قوام سپاه حضرت اباعبدالله(علیه السلام) در هم می‌شکند و سپاه از هم گسسته می شود، پس به گمان باطل خود، سخت تلاش می کردند تا آن حضرت را از سپاه امام جدا کنند. زمانیکه امان نامه به دست حضرت عباس بن علی(علیه السلام) رسید به امر امام حسین(علیه السلام) به آن أعداء الله چنین پاسخ فرمودند:</ref> [پانویس ۷۶] [۶۵]؛ دو دست هایت بریده باد! و بر آنچه از امان آورده ‏اى لعنت باد اى دشمن خدا، آیا به ما امر مى‏‌کنى برادرمان و آقایمان حسین پسر فاطمه(سلام الله علیها) را رها کنیم و پیرو ملعونان و ملعون ‏زادگان شویم؟!

مثال دیگر پاسخ آن حضرت به حدیثی است که جناب زهیر روز عاشورا برایشان نقل می‌کند، با این مضمون که امیرالمومنین علی(علیه السلام) چون خواستند با خانم أم‌البنین(سلام الله علیها) ازدواج كنند، برادر خود عقیل را خواسته و فرمودند: برای من زنی از خانواده شجاعان خواستگاری كن تا خداوند از او پسری دلیر به من عطا فرماید كه ناصر فرزندم حسین(علیه السلام) باشد، و او را در كربلا به نفس خویش مواسات كند. جناب زهیر پس از نقل این حدیث به علمدار کربلا(علیه السلام)عرضه می دارد: پدرتان شما را برای امروز ذخیره نمود، پس در حفظ حرم برادر و خواهران خود كوتاهی نكنید.


از شنیدن این كلام چنان لرزه بر اندام قمر الحسین(علیه السلام) افتاد، و چنان پای در ركاب زدند كه تسمۀ آن قطع شد و فرمودند: </ref> [پانویس ۷۷][۶۶]؛ ای زهیر! آیا در مثل چنین روزی مرا تشجیع می‌كنی، بخدا قسم چیزی را به تو نشان دهم كه هرگز آن را ندیده باشی. این مصداقی دیگر از آن بصیرتی است که حضرت باب الحسین(علیه السلام) با بیان حیدریش آن را به اصحاب الحسین(علیه السلام) نیز می‌آموزند که آیا گمان می‌کنید عباس(علیه السلام) آن عبد صالح خدا، علت آمدنش که همانا فدایی شدن برای فرزند فاطمه(سلام الله علیها) است، آنی از یاد می‌برد که نیاز به تهییج و تشجیع در وادی طف داشته باشد؟!


ثمرۀ چنین بصیرت و استقامتی در مکتب بانوی بقیع(سلام الله علیها)</ref> [پانویس ۷۸] و</ref> [پانویس ۷۹] شده بود، آن‌چنان کاشفیت و استجاری که پس از شهادتشان، امام حسین(علیه السلام) در وصف ایشان فرمودند:«أخى! الان انكسر«مستجیر شدن امام هدی و شمس کربلا(علیه السلام) به قمر الهاشمیین(علیه السلام)»[۶۷]؛ برادرم! اینك دیگر كمرم شكست، و تدبیر و چاره‏ام محدود و اندك شد و دشمن به شماتت من برخاست.

نتیجه

در این بحث به بررسی چهار مؤلفۀ تربیتی دیگر در مکتب خانم ام البنین(سلام الله علیها) پرداختیم. طی این بررسی تلاش شد تا ذیل هر عنوان هم به سیرۀ صاحب این مکتب و هم به مصادیقی از افعال و اعمالِ پرورش یافتۀ این مکتب حضرت عبدصالح باب الحسین مولانا ابا الفضل العباس(علیه السلام) اشاراتی داشته باشیم. مؤلفۀ اول، تقدیم اراده، وجود و جان مولا بر اراده، وجود و جان خویش بود. این ویژگی همان رکن اساسی اسلام و ایمان است که رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلّم) در روز غدیر به همۀ خلق اعلام فرمودند که وجود مقدس امام أولی به شما از خودتان هستند.


مؤلفۀ دوم، مواسات که معنایی والاتر از ایثار و گذشت دارد، اشاره به حلّ شدن انسان در ارادۀ مولا دارد، به گونه ای که جز ارادۀ مولا، ارادۀ دیگری نداشته باشد، دقیقا همان ویژگی که از حضرت عباس(علیه السلام) و اصحاب الحسین(علیه السلام) در سرزمین کربلا مشاهده می‌شود. در مؤلفۀ سوم از وفاداری سخن به میان آمد و ذکر شد که وفادارترینِ خلق روی زمین اصحاب امام حسین(علیه السلام) و فرماندۀ آنان حضرت باب الحسین(علیه السلام) بودند که مانند آنان نه آمده و نخواهد آمد.


در آخرین مؤلفه نیز به عنوان مهم بصیرت اشاره شد. بیان شد که بصیرت از فقاهت و معرفت عمیق در دین ریشه می‌گیرد. از آنجا که تمام فقه در وجود مبارک حضرت قمر بنی هاشم(علیه السلام) اجتماع یافته بود، لذا ملقب به </ref> [پانویس ۸۰] بودند و این شأن در قامت حضرتشان که کاشف الکرب و ظهر الولایة بودند، ظهور أتم و أكمل پیدا کرده است. در پایان، توجه به این نکته لازم است که در جمیع مؤلفه‌هایی که بیان شد، آموزگار مکتب فدایی پروری، در ابتدا خود واجد این خصائل بودند و این مؤلفه‌ها را در جای جای محیا و سیره حیات خویش معنا نمودند تا توانستند این ویژگی‌ها را در تربیت اولادشان نیز محقق کرده و به معنای أتم به ظهور برسانند. تا آنجا که الگویی برای همۀ خلق در شیوۀ تربیتی خانواده مهدوی شوند.

یادداشت

  1. «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»
  2. «انَّ اللهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ انفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم ...»
  3. «فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا»
  4. «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ…»
  5. '«عبادة أبي الفضل العبّاس(علیه السلام) قد كانت بجميع أعضائه، فلسانه عبد اللّه بالذّكر و الشّكر، و الدّعاء، و الاستغفار، و الأمر بالمعروف و النّهي عن المنكر، و الدّعاية إلى إمامة إمامه و أخيه الحسين(علیه السلام). أمّا جبهته، فقد أثّر بها السّجود. و أمّا عينه، فقد نبت بها السّهم في الجهاد دون إمامه. و أمّا يداه، فقطعتا من الزّند عبد أن عبد بها اللّه تعالى أنواعا من العبادة، جاهد بها الأشرار، و رفعها في الأذكار، و بسطها في العطاء و السّجود و الرّكوع و غير ذلك. و أمّا رأسه، فقد فضخت هامته بعامود الحديد. و أمّا رجلاه، فقد قام بها في كلّ‌ عبادة، و سعى بها إلى كلّ‌ خير، و مشى بها إلى الجهاد، و حمل الماء لعطاشى آل محمّد، و آخر عبادة عبد بها، أنّه جعل يفحص بهما حين سقط‍‌ على شاطئ العلقميّ‌ مفضوخ الهامة، مقطوع اليدين. و أمّا وجهه الكريم، فقد سالت عليه الدّماء في سبيل اللّه، و سال عليه مخّ‌ اليافوخ المفضوخ. و أمّا صدره الشّريف، فقد وزّعته الأسنّة و السّيوف و النّبال المحددّة، و هكذا سبيل سائر أعضائه، حتّى جاء في وصفه، أنّه إذا حمل منه جانب سقط الآخر، لكثرة ضرب السّيوف و طعن الرّماح»
  6. «وَ بَاتَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) وَ أَصْحَابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ امام قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ فَعَبَرَ إِلَیْهِمْ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ مِنْ عَسْكَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ اثْنَانِ وَ ثَلَاثُونَ رَجُل»
  7. «لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ»
  8. «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ؛ اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلی عَظیمِ رَزِیَّتی»
  9. «السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»
  10. «ومِنَ النَّاسِ مَن يشْرِي نَفْسَه ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّه»
  11. «إنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ»
  12. «الصَّلاة قُربان كُلِّ تَقيّ»
  13. «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»
  14. «حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ»
  15. «أشهدُ أَنَّک قَد أَقَمت الصَّلوة وَ اتَیت الزَّکوة وَ أَمَرتَ بِالمَعروف»
  16. «و الله اِن قَطَعتُم يَميني، إِنِّي أُحامِي أَبَداً عَنْ دِينِي»
  17. «وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ»
  18. «الصَّلاة قربان کلّ تقی»
  19. «رَجَعْتُمْ مِنَ الْجِهَادِ الْأَصْغَرِ إِلَى الْجِهَادِ الْأَكْبَر»
  20. «سَأَلْتُهُ عَنِ الْفِطْرَةِ لِمَنْ هِيَ؟ قَالَ: لِلْإِمَام»
  21. «وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»
  22. «یَقُولُ الرَجُلُ هاجَرْتُ و لم یُهاجِرْ، إنّما المُهاجِرونَ الّذین یَهْجُرونَ السَیّئاتِ و لَمْ یَاْتُوابها»
  23. «مَن یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ...»
  24. «إِذَا خَرَجَ إِلَی الْإِمَامِ ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ یَبْلُغَهُ»
  25. «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي‏»
  26. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيما»
  27. «أَتَيْتُكَ زَائِراً أَلْتَمِسُ ثَبَاتَ الْقَدَمِ فِي الْهِجْرَة إلیک»
  28. «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ(علیه السلام) فَلَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَةٍ مَغْفِرَةُ ذُنُوبِهِ، ثُمَّ لَمْ يَزَلْ يُقَدَّسُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّى يَأْتِيَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ: عَبْدِي سَلْنِي أُعْطِكَ ادْعُنِي أُجِبْكَ اطْلُبْ مِنِّي أُعْطِكَ سَلْنِي حَاجَةً أقضيها [أَقْضِهَا] لَكَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُعْطِيَ مَا بَذَلَ»
  29. «وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»
  30. «بِأَوَّلِ خُطْوَةٍ و بِكُلِّ خُطْوَةٍ»
  31. «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»
  32. «بشراکِ فاطمةُ بسادة الغُرَر، ثلاثة أنجم و الزاهر القمر، أبوهم سيد في الخلق قاطبة بعد الرسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) کذا قد جاء في الخبر»
  33. «هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً»
  34. «الضوء ما کان من ذات الشیء کالشمس و منه: جعل الشّمس ضیاءً»
  35. «الْإِمَامُ ... الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ»
  36. «فَإِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ، فَاقْتَدُوا بِالْقَمَرِ»
  37. «تَقَدَّمْ إِلَى الْحَرْبِ حَتّى أَراكَ قَتيلا كَأَخَوَيْكَ، فَأَحْتَسِبُكَ كَما أَحْتَسِبْتُهُما»
  38. «و عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُون‏»
  39. «وَ هُوَ الَّذى جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فى ظُلماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»
  40. «... هُوَ [الحسین(علیه السلام) ] یَوْمَئِذٍ فِی عُصْبَةٍ " کَأَنَّهُمْ نُجُومُ السَّمَاءِ یَتَهَادَوْنَ إِلَى الْقَتْلِ " ...»
  41. «فأَمَّا أَصْحَابُ الْحُسَيْنِ(علیه السلام) رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمُ الَّذِينَ قُتِلُوا مَعَهُ فَإِنَّهُمْ دُفِنُوا حَوْلَهُ … أَنَّا لَا نَشُكُّ أَنَّ الْحَائِرَ مُحِيطٌ بِهِمْ»
  42. «... أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ خُلَطَاءُ فِی‌دار الْبَقَاءِ ...»
  43. «... وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ وَ أَنْصَارٌ»
  44. «فِدَاءٌ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ الحُسَيْنِ‌(علیه السلام) »
  45. «النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»
  46. «اَلا مَن کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلیّ مَوْلاهُ ... ثُمَّ فِی النَّسْلِ مِنْهُ إِلَی الْقائِمِ الْمَهْدِی (ارواحنا له فداء)»
  47. «سادتی، أنا هنا خادمة عندکم جئت لخدمتکم، فهل تقبلونی بهذا الشرط ... و إلا فإنّی راجعة إلی داری»
  48. «أنت عزیزة کریمة و هذا بیتک»
  49. «وآزرتِ الامام علی بن ابیطالب(علیه السلام) فی المِحَنِ و الشَدائِد و المصائِبِ و کنتِ فی قِمّة الطاعة و الوفاء»
  50. «جزاک اللّه عنا خیر الجزاء یا أمّاه، فقد کنتِ لنا أُمَّا بارة، و داعیة مخلصة»
  51. «و انَّکِ اَحسَنتِ الکفالةَ و ادّیتِ الامانةَ الکبری فی حفظِ ودیعتی الزهراء البتول(سلام الله علیها)، السّبطین الحسن و الحسین(علیهما السلام)... موثرةً هواهُم و حبُّهم علی اولادِکِ السُّعداء ... و فدائِکِ باولادکِ الاَربَعةِ لِسَیِّدِ الشُّهداء(علیه السلام)»
  52. «سیّدی و مولای سمعاً و طاعةً»
  53. «أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِيكَ فَنَعَمْ الْأَخُ الْمَوَاسِي لِأَخِيهِ»
  54. «السّلَامُ عَلَى الْعَبّاسِ بْنِ أمِيرِ الْمُؤْمِنينَ(علیه السلام) الْمُواسِي أخَاهُ بِنَفْسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أمْسِهِ الفَادِي لَهُ...»
  55. «الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ»
  56. «... لكي أصيب منها ولدا يكون شجاعا وعضدا ينصر ولدي هذا، وأشار إلى الحسين(علیه السلام)، ليواسيه في طف كربلاء»
  57. «وَ بَالَغتِ وَ آثَرتِ وَ رَعَیتِ حُجَجَ اللهِ المَیَامِین وَ رَغبتِ فی صِلَةِ أَبنَاء رَسُولِ رَبِّ العَالَمین(صلی الله علیه و آله وسلّم) عَارِفَةً بِحَقِّهِم مُؤمِنَةً بِصِدقِهِم مُشفِقَةً عَلَیهِم مُؤثِرَةً هَوَاهُم وَ حُبَّهُم عَلَى أَولَادکِ السُّعَدَاء»
  58. «الآخِذ لِغَدِه من أَمسِه»
  59. «لَا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رَقَى،‏ حَتَّى أُوَارَى فِي الْمَصَالِيتِ لَقَا، نَفْسِي لِنَفْسِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وَقَا، إِنِّي أَنَا الْعَبَّاسُ أَغْدُو بِالسِّقَا، وَ لَا أَخَافُ الشَّرَّ يَوْمَ الْمُلْتَقَى»
  60. '«یا نَفسُ مِن بعدِ الحسین(علیه السلام) هُونی، و بعدَهُ لا کُنتَ أن تَکُونِی، هذا الحُسَینُ(علیه السلام) واردُ المَنُون، و تَشرَبینَ بارِدَ المَعین، هیهاتَ مَا هَذَا فِعالُ دِینِی، و لا فِعَالُ صادِقِ الیَقِینِ»
  61. «أشرَفُ الخَلائقِ الوَفاءُ»
  62. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَقْبَلُ إِلَّا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَ لَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ إِلَّا بِالْوَفَاءِ بِالشُّرُوطِ وَ الْعُهُودِ ...»
  63. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا».
  64. «فَجَزاک اللَّهُ‏ اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَاَکثَرَ الْجَزآءِ، وَاَوْفَرَ الْجَزآءِ، وَ اَوْفى‏ جَزآءِ اَحَدٍ مِمَّنْ‏ وَفى‏ بِبَيعَتِهِ، وَاسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ، وَاَطاعَ وُلاةَ اَمْرِهِ»
  65. «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله وسلّم)...»
  66. «أَلَا وَ إِنِّی لَأَظُنُّ أَنَّهُ آخِر مِنِّی ذِمَامٌ هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا ...»
  67. «لِمَ‌ نَفْعَلُ‌ ذَلِكَ‌ لِنَبْقَى بَعْدَكَ‌ لاَ أَرَانَا اللَّهُ‌ ذَلِكَ‌ أَبَداً»
  68. «أَنْفُسُنَا لَكَ الْفِدَاءُ نَقِيكَ بِأَيْدِينَا وَ وُجُوهِنَا فَإِذَا نَحْنُ قُتِلْنَا بَيْنَ يَدَيْكَ نَكُونُ قَدْ وَفَيْنَا لِرَبِّنَا وَ قَضَيْنَا مَا عَلَيْنَا»
  69. «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ‏ أَصْحَابِی‏ وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً»
  70. «البَصِيرة إسم لما اعتقد في القلب من الدين و حقيق الأمر»
  71. «إنَّ نورَ البصیرةِ روحُ الحَیاهِ الَّذی لا ینفَعُ ایمانُ إلاّ به مَعَ اتَّباعِ کَلِمَهِ اللهِ وَ التَّصدِیقِ بِهَا»
  72. «أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ»
  73. «فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصِيرَةِ»
  74. «و الله اِن قَطَعتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَن ديني»
  75. «یا اخی أنت صاحب لوائی، و إذا مضیت تفرق عسکری»
  76. «تَبَّتْ‏ يَدَاكَ‏ وَ لُعِنَ‏ مَا جِئْتَ‏ بِهِ مِنْ أَمَانِكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ أَ تَأْمُرُنَا أَنْ نَتْرُكَ أَخَانَا وَ سَيِّدَنَا الْحُسَيْنَ بْنَ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها) وَ نَدْخُلَ‏ فِي طَاعَةِ اللُّعَنَاءِ وَ أَوْلَادِ اللُّعَنَاء»
  77. «يا زهير! تشجّعني في مثل هذا اليوم و اللّه لأرينّك شيئا ما رأيته قطّ‍‌»
  78. «کاشفیت کرب از وجه حضرت أبی عبدالله الحسین(علیه السلام)»
  79. ظهرى و قلّت حيلتى و شمت بى عدوّى»
  80. «نافذ البصیرة»

پانویس

  1. (آیه 112 سوره مبارکۀ توبه)
  2. (الکافی، ج۵، ص۲۲)
  3. ( الارشاد، ج ۲، ص ۹۱؛ اعلام الوری، ص ۲۳۸؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۹۲)
  4. (موسوعة الإمام الحسین علیه السلام، ج ۹، ص ۱۲۹)
  5. ( بحار الانوار ج۴۴ ص۳۹۴؛ اللهوف على قتلى الطفوف، ص۹)
  6. (فرازی از زیارت عاشورا)
  7. ( سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷)
  8. ( سوره مبارکه توبه، آیه 111)
  9. ( الکافی، ج۳، ص ۲۶۵)
  10. («لَنْ يَنالَ الله لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنينَ».سوره مبارکه حج، آیه ۳۷)
  11. ( سوره مبارکه مائده، آیه 27)
  12. ( نهج البلاغه (فیض السلام)، ج۳، ص ۶۱۴)
  13. ( فرازی از زیارت امام حسین (علیه السلام))
  14. (بحار الانوار، ج۴۵، ص ۴۱)
  15. (مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ج۴، ص ۱۰۸)
  16. (سوره مبارکه علق، آیه 19)
  17. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص 240 و 241)
  18. ( بحار الانوار، ج۶۴، ص۳۶۰)
  19. ( الکافی، ج۴، ص ۱۷۴)
  20. (آیه ۵۸ سوره مبارکه حج)
  21. ( بحار الانوار، ج۶۸، ص ۲۳۲)
  22. ( سوره مبارکه نساء، آیه 100)
  23. ( تفسیر القمی، ج۱، ص ۱۴۹)
  24. ( البرهان، ج۴، ص ۸۵۵)
  25. ( تنقیح المقال، ج۳ رحلی، ص۷۰)
  26. ( الارشاد، ج۲، ص ۹۰)
  27. ( سوره مبارکه نساء، آیه ۱۱ )
  28. ( سوره مبارکه سبا، آیه ۴۶)
  29. ( تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۶۰)
  30. (کامل الزیارات، ص ۱۳۲)
  31. ( سوره مبارکه نساء، آیه 100)
  32. (خصائص العباسیه، ص ۳۰)
  33. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏ ۸۷، ص ۲۵۱؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏ ، ص ۲۰۰)
  34. (بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۶۸؛ معانی الأخبار، ص۱۱۴)
  35. (اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۹۲)
  36. (ابصار العین فی انصار الحسین (علیه السلام)، ص ۷۰)
  37. (آیه ۱۶ سوره مبارکۀ نحل)
  38. (شریفۀ ۹۷ سوره مبارکۀ انعام)
  39. ( كامل الزيارات، النص، ص ۶۹)
  40. (الإرشاد، ج ۲، ص ۱۲۵ و ۱۲۶)
  41. (اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۵۷۷؛ المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص ۳۸۸)
  42. ( سوره مباره أحزاب، آیه 6)
  43. ( العباس ابن علی(علیه السلام) بطل الحق و الحریة، ج۱، ص۹)
  44. ( المجالس الشجیة فی سیرة ام البنین التقیة، ص ۱۰۰)
  45. (بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱)
  46. موسوعة الإمام الحسین، ج ۹، ص ۳۹۳)
  47. ( إكسير العبادات في أسرار الشهادات، ج‏ 2، ص 496.)
  48. ( مناقب آل ابی طالب(علیه السلام) ، ج ۴، ص ۱۰۸)
  49. شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، ج ۳، ص ۱۹۲)
  50. ( غررالحکم و درر الکلم، ص ۱۸۶)
  51. ( الکافی، ج ۲، ص ۴۷)
  52. (در فرازی از زیارت نامه خانم أم‌البنین(سلام الله علیها) آمده است: «... کُنتِ فی قِمَّةِ الطَّاعَةِ وَ الوَفَاء».)
  53. ( کامل الزیارات، ص ۲۵۷)
  54. ( الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص ۹۱)
  55. ( اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۹۳)
  56. ( همان)‌
  57. («لما كانت ليلة إحدى وعشرين من شهر رمضان وأشرف علي(علیه السلام) على الموت أخذ العباس(علیه السلام) وضمه إلى صدره الشريف وقال ولدي وسنفر عيني بك في يوم القيامة ولدي إذا كان يوم عاشوراء ودخلت المشرعة إياك أن تشرب الماء وأخوك الحسين(علیه السلام) عطشان». موسوعة الإمام الحسین(علیه السلام)، ج ۹، ص 212)
  58. (سوگنامه آل محمد(ص)، ص ۳۰۰)
  59. ( لسان العرب، ج۴، ص ۶۵)
  60. ( بحار الانوار، ج ۳۰، ص ۳۷)
  61. ( شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار(علیهم السلام)، ج‏3، ص 184)
  62. ( تحف العقول، النص، ص۴۱۰)
  63. (موسوعة الامام الحسین(علیه السلام)، ج9، ص 125)
  64. ( بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۴۱)
  65. ( اللهوف علی قتل الطفوف، ص ۸۸ و ۸۹)
  66. ( موسوعة الإمام الحسین(علیه السلام)، ج ۹، ص ۲۸۲)
  67. ( در سوگ امير آزادى (ترجمه مثير الأحزان)، ص 259)