ترسیم وضعیت خانوادگی- اجتماعی زن غربی در اندیشه آیت‌الله خامنه‌ای

از ویکی‌جنسیت

«اﻵن دﻧﻴﺎی اروﭘﺎ و اﻣﺮﻳﻜﺎ را ﻧﮕﺎه ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ اﻳﻨﻬﺎ ﭼﻘﺪر دﭼﺎر اﺿﻄﺮاﺑﻨﺪ. ﭼﻘﺪر ﻧﺎآراﻣﻰ دارﻧﺪ. ﭼﻘﺪر دﻧﺒﺎل آراﻣﺶ می‌گردﻧﺪ. ﭼﻘﺪر ﻣﺼﺮف ﻗﺮص‌های ﻣﺴﻜﻦ و ﺧﻮاب‌آور زﻳﺎد اﺳﺖ، ﭼﻘﺪر ﺟﻮان‌ها ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎی ﺑﻰﻗﺎﻋﺪه دﺳﺖ می‌زﻧﻨﺪ، ﻣﻮﻫﺎ را ﺑﻠﻨﺪ می‌کنند، ﻟﺒﺎس‌های ﺗﻨﮓ می‌پوﺷﻨﺪ ﺑﺮای اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ از وﺿﻊ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﺎراﺣﺘﻨﺪ. ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ و ﺧﺸﻤﮕﻴﻦاﻧﺪ. می‌خواﻫﻨﺪ ﺧﻮدﺷﺎن را ﺑﻪ آراﻣﺶ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ؛ آﺧﺮش ﻫﻢ ﺑﺎ ﻧﺎﻛﺎﻣﻰ می‌میرﻧﺪ. ﭘﻴﺮﻣﺮدﻫﺎ و ﭘﻴﺮزن‌ها در ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪان می‌میرند. بچه‌هایشان ﻫﻤﺮاﻫﺸﺎن ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. زن‌هاﻳﺸﺎن از آﻧﻬﺎ ﺧﺒﺮ ﻧﺪارﻧﺪ. زن و ﺷﻮﻫﺮ از ﻫﻢ دورﻧﺪ.» [۱]

خانوادگی

نابودی خانواده

آفت‌های تدریجی آثار عمیق‌تری بر پیکر جامعه خواهند گذاشت. آن‌چه غرب از زنان جامعه‌ی خویش گرفت؛ امروز در فروپاشی خانواده‌ها نظاره می‌کند: «دﻧﻴﺎﻳﻰ ﻛﻪ زن را از داﺧﻞ ﺧﺎﻧﻮاده ﺟﺪا می‌کند و ﺑﺎ وعده‌های توهّم آمیز ﺑﻴﺮون می‌کشد و او را در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﮕﺎه و ﺣﺮﻛﺖ ﻫﺮزه‌ی ﺟﺎﻣﻌﻪ، بپناه وبی دفاع می‌کند و ﻣﻴﺪان را ﺑﺮای ﺗﻌﺮض ﺑﻪ ﺣﻘﻮق او ﺑﺎز می‌کند، ﻫﻢ زن را تضعیف می‌کند، هم‌ خانواده را ﻧﺎﺑﻮد می‌کند، هم‌نسل‌های آﻳﻨﺪه را ﺑﻪ ﺧﻄﺮ می‌اندازد. تزلزل و نابودی بنیان خانواده یکی از مهم‌ترین آثار و پیامدهای ارزش‌های پوچ غرب در حمایت و دفاع از حقوق زنان است؛ که آثار آن در درازمدت گریبان غرب را خواهد گرفت. ﻫﺮ ﺗﻤﺪّن و ﻫﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﻨﻄﻖ را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، دارد ﻓﺎﺟﻌﻪ اﻳﺠﺎد می‌کند؛ و اﻳﻦ اﻣﺮوز در دﻧﻴﺎ اتفاق اﻓﺘﺎده اﺳﺖ و روزبه‌روز ﻫﻢ دارد ﺑﻴﺸﺘﺮ می‌شود؛ و ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺮض ﻛﻨﻢ؛ اﻳﻦ از آن سیلی‌های ﺧﻄﺮﻧﺎﻛﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ آﺛﺎر ﺗﺨﺮﻳﺒﻰ آن در بلندمدت ﻇﺎﻫﺮ می‌شود و ﺑﻨﺎی ﺗﻤﺪّن ﻏﺮب را در ﻫﻢ ﺧﻮاﻫﺪ ﻛﻮﺑﻴﺪ و ﻓﺮو ﺧﻮاﻫﺪ رﻳﺨﺖ. در کوتاه مدّت ﭼﻴﺰی ﻓﻬﻤﻴﺪه نمی‌شود؛ این‌ها ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ صدساله و دویست‌ساله ﺧﻮدش را ﻧﺸﺎن می‌دهد؛ و نشانه‌های اﻳﻦ بحران‌های اﺧﻼﻗﻰ در ﻏﺮب اﻵن دارد ﺑﺮوز می‌کند.»[۲]

ایجاد خانواده با مفهوم جدید

انقلاب جنسی در غرب تیشه‌ای بود که مستقیم بر روی خانواده نشست؛ به‌طوری‌که هیچ‌کس توان ایستادگی در برابر آن را نداشت. همه واژه‌ها با تعابیر سخیفی از سوی انقلابیون جنسی تفسیر شد. پیوند زناشویی را پیوند اسارت و بردگی نامیدند، تعهدات زن و شوهر در قبال ازدواج را تکالیف کهن پدران خواندند، حاملگی و فرزندآوری را یک خودزنی و مبارزه با سلامت زن اعلام کردند و همه را از آن ترساندند و بالاخره از خانه و خانواده زندانی وحشتی ساختند که هیچ زن و مردی حاضر نباشد آن را بپذیرد. از سوی دیگر، طلاق را رمز رهایی و آغاز زندگی دلخواه نامیدند، سقط‌جنین جز حقوق بشر و نشانه آزادیخواهی و انتخاب عاقلانه تفسیر شد و هم‌جنس‌بازی و پرونوگرافی به عضوی پسندیده تبدیل گردید.[۳]«ﻣﻦ اطلاع دارم و ﺧﻮاﻧﺪه‌ام در ﻧﻮﺷﺘﺠﺎﺗﻰ، در ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺗﻰ، در کتاب‌هایی ﻛﻪ اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان ﻏﺮﺑﻰ به‌تدریج دارﻧﺪ اﺣﺴﺎس ﺗﺮس و اﺣﺴﺎس دﻫﺸﺖ می‌کنند از این وﺿﻌﻴﺖ؛ که حق ﺑﺎ آن‌ها اﺳﺖ، ﻣﻨﺘﻬﺎ دﻳﺮ ﻓﻬﻤﻴﺪﻧﺪ؛ داﻣﻦ زدن ﺑﻪ ﻣﺴﺄﻟﻪی ﺷﻬﻮت - ﻛﻪ ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﻮد روی مسئله‌ی زﻧﻬﺎ؛ و اﻣﺮوز می‌بینید ﻛﻪ در دﻧﻴﺎ ﺑﺪﺗﺮ از این‌ها دارد می‌شود، اﻳﻦ مسئله‌ی ﻫﻤﺠﻨﺲﺑﺎزی و هم‌جنس‌گرایی و اﻳﻦ ازدواج‌ها و خانواده‌های دو ﺟﻨﺲ ﻣﺸﺎﺑﻪ و ﻣﺎﻧﻨﺪ این‌ها - این‌ها ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ زﺑﺎن آﺳﺎن می‌آید؛ این‌ها چاله‌های ﻋﻈﻴﻢ و ﻋﻤﻴﻖ و ﺧﻄﺮﻧﺎﻛﻰ اﺳﺖ ﭘﻴﺶ ﭘﺎی آن ﺗﻤﺪّن و ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ آن ﺗﻤﺪّن رادارند اداره می‌کنند و ﭘﻴﺶ می‌برند؛ ﻟﻐﺰﺷﮕﺎه ﻋﺠﻴﺒﻰ اﺳﺖ، ﭘﺪر این‌ها را درﺧﻮاﻫﺪ آورد؛ ﺣﺎﻻ اﻳﻦ نیمه‌ی راه اﺳﺖ، نیمه‌ی ﺳﺮاﺷﻴﺒﻰ اﺳﺖ.»[۴] امروز دنیا شاهد آثار یک فریب بزرگ است. آزادی جنسی نه‌تنها هوس‌ها را کم‌ نکرد؛ بلکه او را به هیولایی بدل ساخت که آمار خشونت‌ها و تجاوزات علیه زنان، نشان از ظهورش در متن دنیای به ظاهر متمدن غرب است. نفس انسان پرورش یافته در فرهنگ غرب، سیری ناپذیر است و این راه را تا نهایت شقاوت و فسق ادامه خواهد داد: «در کشورها هم‌جنس‌بازی را قانونی می‌کنند، نه‌فقط قانونی می‌کنند بلکه کسانی که معترض به این باشند را به شدّت هو می‌کنند؛ دیگر از این فساد بالاتر! یک عدّه‌ای خیال می‌کردند -در سال‌های قبل- در غرب که آزادی زن ‌و مرد و ارتباط زن ‌و مرد هست، هوس‌ها کمتر است و انگیزه‌ها کمتر است؛ اینجایی که محدودیت هست، الاِنسانُ حَریصٌ عَلی ما مُنِع! حالا معلوم شد که نخیر به‌عکس است؛ آنجا که آزادی هست، آنجا که هیچ‌گونه حدومرزی برای ارتباط زن ‌و مرد وجود ندارد، روزبه‌روز شهوات جنسی در آن‌ها قوی‌تر، فعال‌تر، خشونت‌آمیزتر، مهاجم‌تر دارد بُروز و ظهور پیدا می‌کند؛ و در این حد هم متوقف نخواهد ماند؛ در آینده‌ای که ما نمی‌دانیم کِی خواهد بود، بحث به ازدواج محارم خواهد رسید! بحث به کارهای حساس‌تر خواهد رسید؛ یعنی دنیای فساد اخلاقی به این سمت دارد می‌رود؛ این‌ها بحث مسائل اخلاقی‌اش بود.»[۵]

از بین رفتن پشتوانه های خانواده(عشق، نیاز جنسی...)

یکی از عمده‌ترین دلایل فروپاشی خانواده در غرب- که اغلب اوقات نادیده گرفته می‌شود- عدم و جود عشق در کنار دیگر نیاز‌های بشری‌ست. به عبارتی آزادی جنسی تنها عامل شکست بنیان خانواده در غرب نبوده و نیست. سرخوردگی عشقی و تجربه‌ی دم‌دستی و بی‌حد این احساس در خارج از حریم مسئولیت و تعهد؛ ‌انگیزه‌ای برای مقاومت در خانواده باقی نگذاشته است: «اﺳﺎﺳﺎً آن‌گونه رابطه‌ی ﺑﻰﻗﻴﺪ و ﺷﺮط و ﺑﻰﻗﻴﺪ و ﺑﻨﺪ، روابط جنسی آزاد و بدون هیچ‌گونه محدودیتی ﺑﺮای ﺑﻨﺎی ﺧﺎﻧﻮاده ﺳﻢ ﻣﻬﻠﻚ اﺳﺖ؛ ﭼﻮن ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺎ عشق زنده اﺳﺖ. اﺻﻼً ﺑﻨﺎی ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺎ ﻋﺸﻖ اﺳﺖ. اﮔﺮ اﻳﻦ ﻋﺸﻖ ـ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ زﻳﺒﺎﻳﻰ، ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ ـ در ﺻﺪ ﺟﺎی دﻳﮕﺮ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﺷﺪ، دﻳﮕﺮ آن پشتوانه‌ی قویی ﻛﻪ اﺳﺘﺤﻜﺎم ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺎﻳﺪ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، از ﺑﻴﻦ ﺧﻮاﻫﺪ رﻓﺖ و خانواده‌ها ﻣﺘﺰﻟﺰل می‌شود و ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ وﺿﻌﻰ درمی‌آید ﻛﻪ اﻣﺮوز ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ در ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ اﺴﺖ؛ﺑﺨﺼﻮص در ﻛﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎی ﺷﻤﺎﻟﻰ و اﻣﺮﻳﻜﺎ. اﺧﻴﺮاً آمریکاییان به‌شدت دﭼﺎر اﻳﻦ مشکل‌اند. خانواده‌ها ﻣﺘﻼﺷﻰ می‌شوند و اﻳﻦ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺑﺰرﮔﻰ ﺷﺪه اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﻫﻢ در درجه‌ی اول، ﺿﺮرش ﺑﻪ ﺧﻮد خانم‌ها برمی‌گردد. اﻟﺒﺘّﻪ ﻣﺮدان ﻫﻢ ﺑﺴﻴﺎر سختی‌ها می‌کشند؛ اﻣﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ زنان می‌رسد؛ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺑﻪ آن ﻧﺴﻠﻰ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﻟﺪ می‌شود. اﻳﻦ ﻧﺴﻞ ﺑﺰﻫﻜﺎر و ﺗﺒﻬﻜﺎر ﻣﻮﺟﻮد دﻧﻴﺎ و اﻣﺮﻳﻜﺎ را می‌بینید؟ این‌ها همه‌اش ازآنجا ﺷﺮوع می‌شود؛ ﻳﻌﻨﻰ مقدمه و ﻛﻠﻴﺪ ﺷﺮی اﺳﺖ ﻛﻪ دﻧﺒﺎﻟﺶ همین‌طور پی‌درپی ﺷﺮور می‌آید.»[۶]

بی اهمیت شدن مرد

بی‌اهمیتی در برابر یک فقدان از قدرت و توانایی فرد بر‌نخواهد آمد چرا که قدرت و استواری در مقابله با بحران‌ها معنی پیدا می‌کند نه در شرایط خنثی. بی‌تفاوت کردن زن و مرد نسبت به حضور یا عدم حضور طرف مقابل در زندگی مشترک برآمده از ضعف در تعامل و توان‌مندی شخصیتی‌ است. فرهنگ غرب عاجز از تربیت چنین افراد ا‌ست؛ به همین جهت مبانی تربیتی افراد بی‌تفاوت و فرد محور را تئوریزه کرده است و حاصل آن را در تزلزل ساختار‌خانواده مشاهده می‌کند:«ﻣﺜﻞ وﺿﻌﻴﺘﻰ ﻛﻪ الآن در ﺟﻮاﻣﻊ ﻏﺮﺑﻰ می‌بینید ﻛﻪ اﺻﻼً اﻳﻦ ﻣﺮد ﺑﺮای زن اﻫﻤﻴﺘﻰ ﻧﺪارد، می‌گوید ﺣﺎﻻ ﺷﺪ، ﺷﺪ، ﻧﺸﺪ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ. می‌گوید ﻃﻼق می‌گیریم، ﺗﻤﺎم می‌کنیم ﺗﻮ ﺑﺮو دﻧﺒﺎل ﻛﺎرت، ﻣﻦ ﻫﻢ می‌روم دﻧﺒﺎل ﻛﺎرم. اﻳﻦ ﺑﺪ اﺳﺖ. بعضی از خانم‌ها اﻣﺮوز ﺗﻼش می‌کنند ﻛﻪ وﺿﻊ زنان را این‌جوری ﻛﻨﻨﺪ. اﻳﻦ ﺑﻪ ﺿﺮر زن‌هاست، ﺑﻪ ﻧﻔﻊ زﻧﻬﺎ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﭼﻮن اﻳﻦ، ﺑﻨﻴﺎن ﺧﺎﻧﻮاده را ﻣﺘﻼﺷﻰ می‌کند.» [۷] شکنندگی خانواده تنها در متارکه و طلاق نیست که نمود دارد، بلکه بی‌نیازی- همه‌جانبه- از یکدیگر اصل مشکل است. در فرهنگی که نیاز‌ها قابلیت مرتفع شدن در هر زمان و مکانی را دارد خانواده،‌ حتی با حفظ ساختار،‌ کارایی خود را از دست داده است: «خانواده‌ها، آﻧﺠﺎ ﮔﺮم ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ. ﺧﺎﻧﻮاده اﺻﻼً آﻧﺠﺎ واﻗﻌﻴﺖ ﻧﺪارد. ﻳﻚ ﻣﺮد و زن باهم ﺗﻮی ﻳﻚ ﻓﻀﺎﻳﻰ زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند اما از ﻫﻢ ﺟﺪاﻳﻨﺪ. آن نشست‌وبرخاست‌های ﺧﺎﻧﻮادﮔﻰ، آن محبت‌های ﺧﺎﻧﻮادﮔﻰ، آن انس‌های ﻓﺮاوان ﺑﻪ ﻫﻢ، اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮد ﺧﻮدش را ﻣﺤﺘﺎج ﺑﻪ زﻧﺶ ﺑﺒﻴﻨﺪ و زن ﺧﻮدش را ﻣﺤﺘﺎج ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮش ﺑﺒﻴﻨﺪ، این‌ها دﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺖ. دو ﻧﻔﺮﻧﺪ به‌صورت ﻗﺮاردادی ﻛﻪ ﻓﻘﻂ در یک‌خانه‌ای زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند. اﺳﻤﺶ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺷﺮوع می‌شود.» [۸]

افزایش خشونت خانگی

تعلق است که تقید می‌آورد. غرب با تعریف جدیدی که از آزادی ارائه نمود و بستر‌هایی که برایش فراهم کرد؛ مرد‌ها را بیش از زنان از قید و بند انسانی آزاد و در حیات نفسانی خویش رها ساخت. زنان بسیاری در این محیط قربانی خشونت بوده و هستند: «ﻳﻚ مقاله‌ای دریکی از مجلات آمریکایی در ﻫﻤﻴﻦ اواﺧﺮ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه ﺑﻮد ﻛﻪ ﻳﻚ آﻣﺎر ﻋﺠﻴﺒﻰ در اﻳﻦ مجله ﺑﻮد – مجله‌ی ﻧﻴﻮزوﻳﻚ - ﻣﺮﺑﻮط اﺳﺖ ﺑﻪ دوازده دﺳﺎﻣﺒﺮ ٨٨ - دو ﻣﺎه ﻗﺒﻞ از اﻳﻦ - ﻳﻚ ﮔﺰارش مفصل و ﻣﺸﺮوﺣﻰ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻌﻀﻰ از آﻣﺎرﻫﺎﻳﺶ را آوردم اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺮای ﺷﻤﺎ ﺑﺨﻮاﻧﻢ. اساساً پدیده ﻳﻌﻨﻰ ﭘﺪﻳﺪه‌ی ﻛﺘﻚ زدن ﻫﻤﺴﺮ آن‌قدر در جامعه‌ی آمریکایی متأسفانه رایج اﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻋﻨﻮآن ‌یک واژه وارداتی دارد، ﻳﻌﻨﻰ؛ کتک زدن زن، ﻛﺘﻚ زدن ﻫﻤﺴﺮ، ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﻣﺎ از ﺗﺼﻮرش ﻫﻢ وﺣﺸﺖ می‌کنیم. آن‌قدر شکایت‌ها در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﺑﻪ دادگاه‌های اﻣﺮﻳﻜﺎ زﻳﺎد ﺷﺪ ﻛﻪ متفکرین جامعه روی اﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺷﺮوع ﻛﺮدﻧﺪ ﺑﻪ ﺑﺤﺚ و اﻳﻦ ﮔﺰارش را اﻳﻦ مجله در این ﺑﺎب ﻧﻮﺷﺘﻪ، ﺣﺎﻻ ﻣﻦ دو ﺳﻪ ﺗﺎ از ارﻗﺎﻣﺶ را می‌خوانم، ﻛﻪ ﺷﻤﺎ تعجب ﻛﻨﻴﺪ. ﻧﻮﺷﺘﻪ در اﻣﺮﻳﻜﺎ هرسال ﺑﻴﺶ از یک‌میلیون و هشت‌صد ﻫﺰار ﻧﻔﺮ از زﻧﺎن خانه‌دار ﺷﺪﻳﺪاً و در ﻣﻮارد زﻳﺎدی ﺗﺎ سر حدّ ﻣﺮگ به‌وسیله‌ی ﺷﻮﻫﺮﺷﺎن ﻣﻮرد ﺿﺮب و ﺷﺘﻢ ﻗﺮار می‌گیرند. اﻳﻦ ﭼﻴﺰی اﺳﺖ ﻛﻪ وﺟﻮد دارد، ﺳﺎﻻﻧﻪ ﺑﻴﺶ از یک‌میلیون و هشت‌صد ﻧﻔﺮ، این‌ها آن‌هایی‌اند ﻛﻪ می‌آیند ﺷﻜﺎﻳﺖ می‌کنند، خیلی‌ها ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ می‌ترسند و ﺷﻜﺎﻳﺖ نمی‌کنند. در ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ در ١٤ از کل زندگی‌های زﻧﺎﺷﻮﻳﻰ ﻧﻮﻋﻰ ﺿﺮب و ﺷﺘﻢ و ﺧﺸﻮﻧﺖ و وﺣﺸﻴﮕﺮی و ﺗﺮس و وﺣﺸﺖ حکم‌فرماست. در ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ، ﺑﻴﺴﺖ درﺻﺪ از زنانﻰ ﻛﻪ ﺑﺮای جراحی‌های اورژاﻧﺲ ﺑﻪ بیمارستان‌ها و کلینیک‌ها ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻛﺮدﻧﺪ؛ ﻗﺮﺑﺎﻧﻴﺎن خشونت‌های ﺧﺎﻧﻮادﮔﻰ ﺑﻮده، اﻳﻦ ﻳﻌﻨﻰ اﻧﺴﺎن وقتی‌که می‌خواند و اطلاع ﭘﻴﺪا می‌کند از اﻳﻦ آﻣﺎر، می‌بیند حقیقتاً دﻧﻴﺎی ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ آﻧﺠﺎﺳﺖ! چه فرقی اﺳﺖ ﻣﻴﺎن آن ﻣﺮدی ﻛﻪ دﺧﺘﺮش را در ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ در ﻛﻮدﻛﻰ زیرخاک می‌کرد، ﺑﺎ آن ﻣﺮدی ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮش را ﺗﺎ ﺣﺪّ ﻣﺮگ ﻛﺘﻚ ﻣﻴﺰﻧﺪ؟[۹] آمار‌های منتشر شده از خشونت خانگی در غرب، بازگوی وضعیت زنانی است که مجال و شجاعت اظهار آن را داشته‌اند. چه زنانی که به دلایل گوناگون از ابراز و پیگیری ستمی که برآن‌ها می‌رود، صرف نظر کرده و دم بر نیاورده‌اند: «ﻣﻦ آﻣﺎری را در ﻳﻚ مجله‌ی آمریکایی ﻳﻜﻰ دو ﺳﺎل ﻗﺒﻞ ﺧﻮاﻧﺪم؛ حقیقتاً آﻣﺎر ستم‌های ﻣﺮد در داﺧﻞ ﺧﺎﻧﻮاده‌ی آمریکایی وحشت‌آور ﺑﻮد. اﻟﺒﺘّﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ آمریکایی‌ها از ﺟﻬﺎﺗﻰ، ازلحاظ به‌اصطلاح رﻫﺎﻳﻰ و ﺑﺎز ﺑﻮدن، ﺣﺘّﻰ از اروپایی‌های ﺳﻨّﺘﻰ ﺑﻬﺘﺮﻧﺪ، از اﻧﮕﻠﻴﺲ و ﻓﺮاﻧﺴﻪ و این‌ها ﻣﻘﺪاری ﺑﺎز و راحت‌تر ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﮔﺸﺎﻳﺸﻰ ﻛﻪ در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ ﻣﺸﺎﻫﺪه می‌شود، در اﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ از ﻛﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎﻳﻰ اﺳﺖ؛ درعین‌حال در آﻧﺠﺎ ﺑﻪ زن ﺧﺎﻧﻪ، اﻫﺎﻧﺖ، ﻇﻠﻢ و ﻛﺘﻚ، زﻳﺎد اﺳﺖ. در آن آﻣﺎری ﻛﻪ ﻣﻦ دﻳﺪم، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد ﻛﻪ اﻳﻦ، آﻣﺎر ﻛﺴﺎﻧﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ جرئت ﻛﺮدﻧﺪ و آﻣﺪﻧﺪ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻛﺮدﻧﺪ و ﺑﺴﻴﺎری ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ جرئت ﺷﻜﺎﻳﺖ نمی‌کنند! »[۱۰]

عدم آرامش و امنیت در خانواده

ارتباطات گسترده در قالب خانواده،‌ یکی از مهم‌ترین عوامل بازدارنده در بروز و ظهور رفتار غیر اخلاقی در افراد است. آنچه دنیای غرب با آزادی‌های خود ساخته به آن دچار گشته فقدان همین عامل بوده است که همین محرومیت از فضای امن و آرام خانوادگی نیز حاصل همان افراط و تفریط‌های سازمان‌یافته می‌باشد: «ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ در ﻏﺮب، ﺧﺎﻧﻮاده؛ یعنی کانونی را ﻛﻪ ﺑﺮای ﻣﺮد و زن و بخصوص ﺑﺮای زن ﻣﺤﻴﻂ اﻣﻦ و آراﻣﺶ اﺳﺖ، ازدست‌داده اﺳﺖ. ﺑﺴﻴﺎری از خانواده‌ها متلاشی‌شده‌اند. ﺑﺴﻴﺎری از زنان ﺗﺎ آﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺗﻨﻬﺎ زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند. ﺑﺴﻴﺎری از ﻣﺮدان، زن موردعلاقه و موردنظر ﺧﻮد را نمی‌یابند و ﺑﺴﻴﺎری از ازدواج‌ها در اولین سال‌های ﭘﻴﺪاﻳﺶ از ﺑﻴﻦ می‌رود. خانواده‌ها آن ریشه‌ها و پایه‌های ﻋﻤﻴﻖ را ﻛﻪ در ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻣﺎ وﺟﻮد دارد، اﻣﺮوز ﻛﻤﺘﺮ در ﻏﺮب دارﻧﺪ. آن ﺧﺎﻧﻮادهای ﻛﻪ ﭘﺪرﺑﺰرگ، ﻣﺎدرﺑﺰرگ، نوه‌ها، ﺧﻮﻳﺸﺎوﻧﺪان، ﭘﺴﺮﻋﻤﻮﻫﺎ، دﺧﺘﺮﻋﻤﻮﻫﺎ و ﺳﺎﻳﺮ ﺷﻌﺒﺶ باهم ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻫﻢ را ﺑﺸﻨﺎﺳﻨﺪ و باهم ارﺗﺒﺎط داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، اﻣﺮوز در ﻏﺮب بسیار کمیاب اﺳﺖ. زن و ﺷﻮﻫﺮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺻﻤﻴﻤﻴﺖ ﻻزم را ﻧﺪارﻧﺪ. این بلایی اﺳﺖ ﻛﻪ با کارهای ﻏﻠﻂ، ﺑﺎ ﺣﺮﻛﺖ اﻓﺮاﻃﻰ از آن‌طرف ﻛﻪ در ﻣﻘﺎﺑﻞ افراط‌های ﻗﺒﻠﻰ اﻧﺠﺎم ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﺮ جامعه‌ی ﺑﺸﺮی ﻧﺎزل ﺷﺪ و ﺑﻴﺸﺘﺮ از ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ زن ﻏﺮﺑﻰ آﻣد.»[۱۱] مسئله‌ی عرف در فرهنگ هر جامعه‌ای، از مهمترین شاخص‌هایی است که وضعیت زن در آن جامعه را مدیریت می‌کند. کالا انگاری زن، غالب بر دیگر انگاره‌های عرفی جوامع غربی است که موجب عدم تقابل جامعه زنان و تن دادن به آن شده است:«در ﻏﺮب ﺑﻨﻴﺎد ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﺘﺰﻟﺰل اﺳﺖ و رواﺑﻂ ﺳﺮد، ﻣﻴﺎن زن و ﺷﻮﻫﺮ حکم‌فرماست و از ﺳﻮی دﻳﮕﺮ در ﺳﻄﺢ جامعه‌ی ﻏﺮﺑﻰ ﻧﻴﺰ زن به‌عنوان ﺷﺨﺼﻴﺖ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺑﻠﻜﻪ به‌عنوان وسیله‌ای ﺑﺮای اﻟﺘﺬاذ ﻣﺮدان اﺳﺖ و روال کلی اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ زن در اﻳﻦ ﺟﻮاﻣﻊ از ﻫﻴﭻ ﺗﻜﺮﻳﻢ وﻳﮋه‌ای ﺑﺮﺧﻮردار ﻧﻴﺴﺖ و ﻋﺮف ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮب ﭼﻨﻴﻦ ﭼﻴﺰی را اﻗﺘﻀﺎ می‌کند.»[۱۲]

از بین رفتن شبکه بستگانی

در هر جامعه‌ای این ساختار‌ها هستند که محیط زندگی افراد را مدیریت می‌نمایند و به واسطه‌ی همین قابلیت، بر تمام شئون زندگی افراد تاثیر می‌گذارند. از بین رفتن علقه و هم‌بستگی میان افراد و گسست خانواده‌ها موجب تنهایی و انزوای عاطفی و جسمی انسان‌ها در چنین جوامعی خواهد شد: «در دﻧﻴﺎی ﻏﺮب بااینکه ﺑﺴﻴﺎری از آن‌ها از ﻋﻠﻢ و ﺛﺮوت و سیاست‌های ﻗﻮی در ﺻﺪر حکومت‌ها ﺑﺮﺧﻮردار ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻟﻴﻜﻦ زﻧﺪﮔﻰ آﺣﺎد ﻣﺮدم در ﻣﻘﻴﺎس ﺧﺎﻧﻮاده، زﻧﺪﮔﻰ ﺑﺴﻴﺎر رقّت باری اﺳﺖ. اﻳﻦ اﺟﺘﻤﺎﻋﺎت ﻓﺎﻣﻴﻠﻰ، اینکه بزرگ‌ترهای ﻓﺎﻣﻴﻞ و کوچک‌ترهای ﻓﺎﻣﻴﻞ دورهم ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻪ ﻫﻢ محبت ورزند، باهم ﺗﺒﺎدل ﻋﺎﻃﻔﻰ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺑﻪ ﻫﻢ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻨﺪ، ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺳﻨﺪ، ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ را از ﺧﻮد ﺑﺪاﻧﻨﺪ، ﺑﺮادر ﺑﺎ ﺑﺮادر، خانواده‌ها باهم ﻳﮕﺎﻧﻪ و ﻳﻜﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ، این‌طور ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ اﻵن ﺑﻴﻦ ﻣﺎﻫﺎ راﻳﺞ و ﻣﻌﻤﻮﻟﻰ اﺳﺖ، در ﻏﺮب از اﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﺧﺒﺮی ﻧﻴﺴﺖ. ﭼﻘﺪر زﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند. زﻧﻰ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ، ﺻﺒﺢ برمی‌خیزد ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. ﻧﻪ اﻧﺴﻰ، ﻧﻪ ﻫﻤﺴﺮی، ﻧﻪ ﻓﺮزﻧﺪی، ﻧﻪ ﻧﻮه‌ای، ﻧﻪ ﺧﻮﻳﺸﺎوﻧﺪی ﻛﻪ ﺑﺎ او ﮔﺮم ﺑﮕﻴﺮد. اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ در ﻣﺤﻴﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ، ﺗﻚ زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند. ﻏﺎﻟﺒﺎً ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﭼﺮا؟ ﭼﻮن ﻣﺤﻴﻂ ﺧﺎﻧﻮادﮔﻰ در آن ﺟﻮاﻣﻊ فراموش‌شده اﺳﺖ.»[۱۳]

عدم تربیت صحیح فرزند

هر موضوع و ساختاری می‌تواند بدیل داشته باشد جز آنچه که با روح و روان افراد در ارتباط است. کارویژه‌ی خانواده تربیت نسل آینده‌است. کارویژه‌ای که بدیل‌نخواهد داشت و محور اصلی آن زنی است که غرب با عملکرد خویش اقتدار جایگاه مادری را از او به سرقت برده است: «درگذشته، وﺿﻊ زﻧﺎن ﻏﺮﺑﻰ این‌طور ﻧﺒﻮد. از ﺳﻰ، ﭼﻬﻞ، ﭘﻨﺠﺎه ﺳﺎل ﻗﺒﻞ، وﺿﻊ زﻧﺎن ﻏﺮﺑﻰ - ﺑﺨﺼﻮص در اﻣﺮﻳﻜﺎ و ﺑﻌﻀﻰ از ﻛﺸﻮرﻫﺎی اروﭘﺎﻳﻰ - روزبه‌روز ﺑﺪﺗﺮ ﺷﺪ. آن روزی ﻛﻪ زﻧﺎن ﻏﺮﺑﻰ اﻳﻦ راه ﻏﻠﻂ را ﺷﺮوع ﻧﻤﻮدﻧﺪ، ﻓﻜﺮ نمی‌کردند ﻛﻪ ﺳﻰ ﺳﺎل دﻳﮕﺮ، ﭼﻬﻞ ﺳﺎل دﻳﮕﺮ، ﭘﻨﺠﺎه ﺳﺎل دﻳﮕﺮ، ﻛﺸﻮر و جامعه‌ی آن‌ها، دﭼﺎر ﭼﻨﻴﻦ وﺿﻌﻰ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻧﻮﺟﻮان دوازده‌ساله، هفت‌تیر ﺑﺒﻨﺪد، ﻳﺎ ﭼﺎﻗﻮی ضامن‌دار در ﺟﻴﺐ ﺧﻮد ﺑﮕﺬارد و ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺷﺐ ﻳﺎ روز، در ﮔﻮﺷﻪ و ﻛﻨﺎر خیابان‌های ﻧﻴﻮﻳﻮرك ﻳﺎ ﻟﻨﺪن ﻳﺎ بقیه‌ی ﺷﻬﺮﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ، اگر توانست ﻛﺴﻰ را ﺑﻜﺸﺪ، ﺑﺪون ﻫﻴﭻ ملاحظه‌ای ﺑﻜﺸﺪ! وﺿﻌﺸﺎن ﺑﻪ اینجا رسیده اﺳﺖ. وﻗﺘﻰ ﺧﺎﻧﻮاده از ﻫﻢ ﭘﺎﺷﻴﺪ، وﺿﻌﻴﺖ این‌گونه می‌شود.»[۱۴]

فرزندان بی هویت(بی هویتی فرهنگی و فساد)

خانواده اولین و کانونی‌ترین نهادی است که هویت و شخصیت فرزندان در آن شکل می‌گیرد. تلاشی خانواده در غرب موجب ظهور نسلی سردرگم در چیستی هویت شده است. قوام هر جامعه‌ای وابسته به افراد خویش است و فروپاشی هر نظام سیاسی و اجتماعی با شهروندان بی‌هویت، عاقبتی محتوم خواهد بود:«ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻰ ﺧﺎﻧﻮاده را ﻣﺘﻼﺷﻰ ﻛﺮد. اﻣﺮوز ﻳﻜﻰ از ﻣﺸﻜﻼت ﺑﺰرگ دﻧﻴﺎی ﻏﺮب، ﻣﺘﻼﺷﻰ ﺷﺪن خانواده‌هاست، اﻓﺰاﻳﺶ ﻓﺮزﻧﺪان بی‌هویت اﺳﺖ. این‌ها ﮔﺮﻳﺒﺎن ﻏﺮب را ﺧﻮاﻫﺪ ﮔﺮﻓﺖ. ﺣﻮادث اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ به‌مرور ﭘﻴﺶ می‌آید. ﻏﺮب از ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻘﻄﻪ سخت‌ترین ضربه‌ها را ﺧﻮاﻫﺪ ﺧﻮرد و اﻳﻦ ﺗﻤﺪّن ﻣﺎدّی پرزرق‌وبرق از ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻓﺮو ﺧﻮاﻫﺪ رﻳﺨﺖ.»[۱۵] فرزندانی که نمی‌دانند منتسب به که هستند و به چه خانواده‌ای تعلق دارند و یا عدم وجود امنیت روانی در استمرار روابط عاطفی میان زنان و مردان یک جامعه؛ معیار‌ سنجش میزان تزلزل آن نظام اجتماعی است که در غرب، بالاترین حد خود را تجربه می‌کند: «در ﻏﺮب ﻓﺮزﻧﺪاﻧﻰ ﻛﻪ نمی‌دانند ﭘﺪر و ﻣﺎدرﻫﺎﻳﺸﺎن ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ، زﻳﺎدﻧﺪ. زنان و ﻣﺮداﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﺎﻫﻢ اﺳﻤﺎً زن و شوهرند وﻟﻰ سال‌های ﻣﺘﻤﺎدی از ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ اطلاعی ﻧﺪارﻧﺪ فراوان‌اند، زنانﻰ ﻛﻪ ﺧﺎﻃﺮﺷﺎن ﺟﻤﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ آﺧﺮ ﻋﻤﺮﺷﺎن، ﺗﺎ دوران ﭘﻴﺮی آن‌ها، سایه‌ی اﻳﻦ ﻣﺮد ﺑﺮ ﺳﺮﺷﺎن ﻫﺴﺖ و باهم زﻧﺪﮔﻰ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻛﺮد، ﻛﻤﻨﺪ. ﻣﺮداﻧﻰ ﻛﻪ ﺧﺎﻃﺮﺷﺎن ﺟﻤﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎن ﻛﻪ موردعلاقه‌شان ﻫﻢ ﻫﺴﺖ، ﻓﺮدا نمی‌گذارد ﺑﺮود ﺳﺮاغ ﻳﻚ زﻧﺪﮔﻰ ﻣﺴﺘﻘﻞ، ﻛﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ.»[۱۶] ازآنجاکه خانواده یکی از مهم‌ترین کانون‌های انتقال ارزش‌ها، باورها، فرهنگ و سنت‌های هر جامعه‌ است با حذف یا متزلزل شدن آن، ‌این کارکرد نیز از میان خواهد رفت. در چنین محیطی افراد بدون داشتن پایگاه اجتماعی مناسب برای به دست آوردن هویت، دچار فساد و انحراف خواهند شد«اﻣﺮوز ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ در ﻏﺮب، اﻧﺴﺎن ﻣﺸﺎﻫﺪه می‌کند ﻛﻪ کم‌کم کانون‌های خانواده ﻳﻜﻰ ﭘﺲ از دﻳﮕﺮی دارد از ﻫﻢ می‌پاشد و از ﺑﻴﻦ می‌رود. آﺛﺎرش ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ بی‌هویتی ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ و ﻓﺴﺎدی اﺳﺖ ﻛﻪ اﻣﺮوز دﭼﺎرش ﺷﺪه‌اﻧﺪ. روزبه‌روز ﻫﻢ دارد ﺑﻴﺸﺘﺮ می‌شود و ﺑﻘﺎﻳﺎی آﻧﭽﻪ را ﻛﻪ داشته‌اند دارد از ﺑﻴﻦ می‌رود.»[۱۷]

افزایش فساد و فحشا

بنای زوجیت و خانواده در اسلام جزء ابتدایی و ساده‌ترین نظامات اجتماعی در جهان هستی به شمار می‌روند؛ که به دلیل کارکردها و تأثیراتی که در سطح نظامات اجتماعی بالاتر دارند همواره مورد توجه و اهتمام بوده است. نبود، حذف و یا تغییر این نظام اجتماعی تمامی کارکردهای مثبت خانواده در سطوح مختلف اجتماع بشری را از میان خواهد برد:«در دﻧﻴﺎی ﻏﺮب ﺑﻨﻴﺎن ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﺘﺰﻟﺰل ﺷﺪه اﺳﺖ، خانواده‌ها دﻳﺮ ﺗﺸﻜﻴﻞ می‌شوند، زود ﻫﻢ ﻣﻨﻬﺪم می‌شود. ﻓﺴﺎد و ﻓﺤﺸﺎ روزبه‌روز ﺑﻴﺸﺘﺮ می‌شود، اگر این اتفاق به‌طور ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻴﻔﺘﺪ، آن ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﺑﻠﻴِﺎت ﻋﻈﻴﻤﻰ دﭼﺎر ﺧﻮاﻫﺪ شد البتّه این‌طور بیماری‌ها و گرفتاری‌ها، ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻇﺮف ٥ ﺳﺎل ﻳﺎ ١٠ﺳﺎل ﺧﻮدش را ﻧﺸﺎن ﺑﺪﻫﺪ، ﻟﻜﻦ ﺑﻌﺪ از ﮔﺬﺷﺖ سال‌های ﻣﺘﻤﺎدی وقتی‌که اﺛﺮ ﮔﺬاﺷﺖ، ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ را به‌طورکلی ﻣﻨﻬﺪم و ﻧﺎﺑﻮد می‌کند، ثروت‌های ﻋﻠﻤﻰ و ﻓﻜﺮی و ﻣﺎدّی و همه‌چیز را از ﺑﻴﻦ می‌برد. اﻳﻦ آﻳﻨﺪه در اﻧﺘﻈﺎر ﺑﺴﻴﺎری از ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ اﺳﺖ.»[۱۸]

عدم وابستگی اعضای خانواده

تشکیل و بنای خانواده بدون پشتوانه‌های فطری و نیازهای درونی در هر جامعه موجب ایجاد خانواده‌هایی خواهد شد که ماندن و کنار هم بودنشان نه از روی شوق، علاقه و محبت بلکه به‌اجبار قانون و قرارداد. این نوع ارتباطات برخاسته از تحولات اندیشه‌ای و ساختاری است که نه تنها قابلیت الگویی برای دیگر جوامع ندارد بلکه مقابله با آن نیز ضرورت خواهد داشت:«زن و ﺷﻮﻫﺮﻫﺎ ﺟﺰ به‌موجب ﻳﻚ ﻗﺮارداد ﻣﻮﻗّﺖ- ﻳﻚ ﻗﺮارداد ﻗﺎﻧﻮﻧﻰ بسته‌شده اﺳﺖ - ﻛﻨﺎر ﻫﻢ نمی‌نشینند؛ زن یکجا ﻛﺎر دارد، ﻣﺮد یکجا ﻛﺎر دارد، آﺧﺮ ﻛﺎر اﻳﻦ، ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﺷﺐ اﺳﺖ، آﺧﺮ ﻛﺎر آن، ﺳﺎﻋﺖ ده ﺷﺐ اﺳﺖ، ﺑﻌﺪ ﻳﻚ ﻗﺮار اﻳﻦ ﺑﺎ ﻳﻚ دوﺳﺘﻰ دارد، او ﻗﺮار ﺑﺎ ﻳﻚ ﻫﻤﻜﺎری دارد؛ اﮔﺮ این‌ها را ﺷﻤﺎ می‌شنوید ﻛﻪ درجایی ﻫﺴﺖ و اﮔﺮ این‌ها واﻗﻌﻴﺖ دارد، این‌ها دﻳﮕﺮ نشانه‌های ﭘﺴﺮﻓﺖ اﺳﺖ. آن ﺗﺤﻮﻟﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ این چیزها ﺑﻴﻨﺠﺎﻣﺪ، ﻣﻮرد ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﺎ ﺗﺤﻮﻟﻰ می‌خواهیم ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﭘﺪرﻫﺎ، ﻣﺎدرﻫﺎ، خانواده‌ها، ﻓﺮزﻧﺪان، دوﺳﺘﺎن و ﻫﻤﺴﺎﻳﮕﺎن اﻟﻔﺖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ باوجود آورد؛ ﺗﺎ ﭼﻬﻞ ﺧﺎﻧﻪ آن‌طرف تر را ﺷﻤﺎ همسایه‌ی ﺧﻮد ﺑﺪاﻧﻴﺪ؛ اﻳﻦ ﺧﻮب اﺳﺖ. ﻣﺤﻴﻂ، ﻣﺤﻴﻂ ﺗﺮاﺣﻢ و ﺗﻌﺎﻃﻒ ﺑﺎﺷﺪ.»[۱۹] خانواده زمانی می‌تواند تمام کارکرد‌های خانواده را داشته باشد که تنها به ساختار و شکل خانواده‌بودن اکتفا نکند و برای دیگر وظایف خویش اقدام و عملی نیز داشته باشد: «ﭼﻘﺪر زﻧﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺗﺎ آﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺗﻨﻬﺎ زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند. ﻣﺮدﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺗﺎ آﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺗﻨﻬﺎ زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند. ﻏﺮﻳﺐ و بی انس زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند. ﭼﻘﺪر ﺟﻮاﻧﺎﻧﻰ ﻛﻪ به خاطر ﻧﺒﻮد ﺧﺎﻧﻮاده، وﻟﮕﺮد می‌شوند. در آﻧﺠﺎ ﻳﺎ ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﻴﺴﺖ ﻳﺎ اﮔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺜﻞ ﻧﺒﻮدن اﺳﺖ!»[۲۰]

تحقیر ازدواج

در نظام فکری زن غربی- که خانواده کانون مردسالاری و ظلم به زن قلمداد می‌شود- ازدواج نه‌تنها مقدس نبوده بلکه عامل اصلی در انقیاد زن به شمار می‌رود. در چنین جامعه‌ای افراد نه‌تنها برای حفظ نظام خانواده تلاش نمی‌کنند بلکه برای تشکیل آن نیز اهمیتی قائل نخواهند بود: «ﻳﻜﻰ از ﻣﺸﻜﻼت دﻧﻴﺎی ﻏﺮب ﻛﻪ به‌تدریج پایه‌های ﺗﻤﺪّن ﻏﺮب را ﻣﺜﻞ ﻣﻮرﻳﺎﻧﻪ می‌خورد و ﻋﻠﻴﺮﻏﻢ پیشرفته‌ای ﺻﻨﻌﺘﻰ و علمی‌اش مشرف‌به ﺳﻘﻮط و ﻫﻼﻛﺖ اﺳﺖ- البته در بلندمدت- ﻫﻤﻴﻦ ﻗﻀﻴﻪ بی‌توجهی ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ. ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﺧﺎﻧﻮاده را ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻨﺪ. در ﻏﺮب، ﺧﺎﻧﻮاده، ﻏﺮﻳﺐ، ﻣﻮرد بی‌اعتنایی و تحقیرشده اﺳﺖ. ﻳﻜﻰ از ﮔﻨﺎﻫﺎن ﻛﺒﻴﺮه‌ی ﺗﻤﺪّن ﻏﺮب ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﺸﺮﻳﺖ، اﻳﻦ اﺳﺖ که ازدواج را در ﭼﺸﻢ ﻣﺮدم ﺳﺒﻚ ﻛﺮد. ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺧﺎﻧﻮاده را ﻛﻮﭼﻚ ﻛﺮد، ﻣﺜﻞ ﻟﺒﺎس ﻛﻪ ﻋﻮض می‌کنند.»[۲۱]

ظلم وستم به زن

تفاوت میان ظاهر و باطن مسائل اجتماعی بسیار است؛ به‌ویژه مسائلی که ریشه‌ی چندصد ساله داشته و به راحتی نمی‌توان با استناد به شواهد ظاهری از واقعیت پشت‌پرده‌ی آن غافل بود:«بعضی‌ها ﻇﺎﻫﺮﺑﻴﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺤﻴﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ در ﻏﺮب ﻧﮕﺎه می‌کنند، می‌بینند ﻛﻪ زنان می‌آیند و ﺑﺪون ﻫﻴﭻ ﭘﺮواﻳﻰ رفت‌وآمد می‌کنند. ﺧﻴﺎل می‌کنند ﻛﻪ این‌ها در داﺧﻞ ﺧﺎﻧﻮاده و جامعه نیز همین‌گونه آزاد و رها هستند. بعضی‌ها ﻇﺎﻫﺮﺑﻴﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺤﻴﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻰ در ﻏﺮب ﻧﮕﺎه می‌کنند، می‌بینند ﻛﻪ زنان می‌آیند و ﺑﺪون ﻫﻴﭻ ﭘﺮواﻳﻰ ول می‌روند. ﺧﻴﺎل می‌کنند ﻛﻪ این‌ها در داﺧﻞ ﺧﺎﻧﻮاده ﻫﻢ همین‌طور بی‌پروا ﺣﺮﻛﺖ می‌کنند، اﻳﻦ اﺷﺘﺒﺎه اﺳﺖ، ﻣﺤﻴﻂ ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﻪ زنان ﺧﻴﻠﻰ ﻇﻠﻢ می‌شود. اﺳﻼم ﺟﻠﻮی اﻳﻦ را می‌گیرد. اﮔﺮ در جامعه‌مان در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﻛﻤﺒﻮدی ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﻠﻮی آن ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮد حمایت ﻗﺎﻧﻮﻧﻰ از زن باکمال ﻗﻮت و شدت اﻧﺠﺎم ﺑﮕﻴﺮد. البته در محیط‌های اجتماعی فعالیت‌هایی وﺟﻮد دارد ﻛﻪ زنان در آن فعال‌ترند.»[۲۲] آنچه امروز تحت عنوان آزادی، حقوق و برابری برای زنان جامعه تبلیغ و تجویز می‌گردد حاصل نگاه افراط‌گرای مادی غرب به مسئله‌ی زن است. به‌عبارت دیگر هر آنچه برای وضعیت زن تدبیر می‌شود به جهت رفع نیاز حقیقی زن نیست بلکه جبران تفریط گذشته ‌است که این یعنی عدم اعتدال و حصول مطلوب: «اﻟﺒﺘّﻪ در دﻧﻴﺎی آزاد، آﻧﺠﺎﻳﻰ ﻛﻪ به‌ظاهر آزادی‌هایی وﺟﻮد دارد، هرچند ﻛﻪ اﺷﻜﺎﻻﺗﻰ از ﻧﺎﺣﻴﻪ آزادی‌ها ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪه ﻛﻪ ﻧﺎﺷﻰ از دﺳﺖ ﭘﻨﻬﺎﻧﻰ توطئه‌گران ﻋﻠﻴﻪ عفت و ﻋﺼﻤﺖ ﺑﺸﺮ اﺳﺖ، اما در آﻧﺠﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺣﻘﻮق زن ﻇﻠﻢ می‌شود. آﻧﺠﺎ بخصوص در محیط‌های داﺧﻞ ﺧﺎﻧﻮاده و در آن اﻋﻤﺎق ﺟﺎﻣﻌﻪ، زن ﻛﺎﻣﻼً ﻣﻈﻠﻮم اﺳﺖ. ﻧﮕﺎه ﻧﻜﻨﻴﺪ ﺑﻪ آنچه از ﭼﻬﺮه‌ی زن در ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮن و در ﺗﺸﻜﻴﻼت دوﻟﺘﻰ دﻳﺪه می‌شود؛ در داﺧﻞ ﺟﻮاﻣﻊ بازهم زنان ﻣﻈﻠﻮم ﻫﺴﺘﻨﺪ. اﻵن در جامعه‌ی آمریکایی ﺑﻪ آن ﻣﺮدی ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮد ﻣﻬﺮﺑﺎن و ﺧﻮب ﺑﺎﺷﺪ ﺷﺪﻳﺪاً اﺣﺘﺮام می‌گذارند. اﺻﻼً مسئله‌ی ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺮاﻳﺸﺎن ﻳﻚ ﻣﺴﺄﻟﻪی ﻣﻬﻤﻰ اﺳﺖ و اﻳﻦ ﻧﺎﺷﻰ از اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ از ناحیه‌ی بی‌احترامی ﺑﻪ زنان ضربه ﺧﻮرده‌اﻧﺪ؛ و در آﻧﺠﺎ اﻳﻦ ظلم‌ها وﺟﻮد دارد؛ اما درمجموع وﻗﺘﻰ ﻧﮕﺎه ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ، می‌بینید ﻛﻪ به خاطر اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ نظام‌های علی‌الظاهر ﻳﻚ نظام‌های دور از اﺳﺘﺒﺪاد ﺟﻠﻮه داده ﺑﺸﻮﻧﺪ، در ﻣﻮارد خاصی ﻳﻚ ﻣﻘﺪار فرصت‌هایی ﺑﻪ زن داده می‌شود. اﻟﺒﺘّﻪ آن ﻧﻈﺎم، ﺧﻮد ﻧﻈﺎم ظالمانه‌ای اﺳﺖ. در زندگی‌های ﺧﺎﻧﻮادﮔﻰ و ﻣﺤﺪود و در ﺑﺮﺧﻮردﻫﺎ و رواﺑﻂ ﺷﺨﺼﻰ ﻫﻢ آن‌چنان‌که ادعا می‌شود در محیط‌های ﻏﺮﺑﻰ رﻋﺎﻳﺖ ﺣﺎل ﺑﺎﻧﻮان نمی‌شود.»[۲۳]

بی اعتنایی به نقش مادری

مکتب فکری- سیاسی غرب برآمده از نیاز‌هایی‌ است که نقش مادری در پاسخ به آن نیاز‌ها نه‌تنها جایگاهی ندارد بلکه در برحه‌ای از زمان مانع دست‌یابی به غرض نیز به‌شمار می‌آمد. در نظام فکری متاثر از سرمایه‌داری جایی برای انسانیت نیست که حفظ و تقویت نقش اصلی آن یعنی «مادری» اهمیت داشته باشد:‌«هر جا ﺳﺨﻦ از ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ، ﻧﻘﺶ اﻳﻦ ﺑﺨﺶِ ﻣﻬﻢ نادیده گرفته‌شده. هر جا ﺳﺨﻦ از بی‌اعتنایی ﺑﻪ ﻫﻨﺮ ﻣﺎدری و ﻫﻨﺮ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻓﺮزﻧﺪ در آغوش پرمهر و ﻣﺤﺒﺖ ﻣﺎدر اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻧﻘﺶ ﻧﺎدﻳﺪه گرفته‌شده. دﻧﻴﺎی ﻏﺮب اﻳﻦ ﺟﺮم ﺑﺰرگ را دارد ﻛﻪ اﻳﻦ ﻧﻘﺶ را ﺗﻀﻌﻴﻒ ﻛﺮده و در ﻣﻮاردی ﻧﺎدﻳﺪه ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﺨﺸﻰ از ﺑﺰرﮔﻰِ اﻳﻦ ﮔﻨﺎه ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﺮﺑﻮط اﺳﺖ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ فاجعه‌آمیز را بانام«ﺣﻤﺎﻳﺖ از زن »اﻧﺠﺎم می‌دهد؛ در ﺣﺎﻟﻰﻛﻪ اﻳﻦ ﺣﻤﺎﻳﺖ از زن ﻧﻴﺴﺖ؛ اﻳﻦ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺑﻪ زن و ﺧﻴﺎﻧﺖ ﺑﻪ اﻧﺴﺎن اﺳﺖ.»[۲۴] اگر مادری را ذاتی زن بدانیم، که هست، نادیده‌انگاری آن مساوی نادیده گرفتن زن خواهد بود: «در ﻏﺮب ﺳﺴﺘﻰ ﺑﻨﻴﺎن ﺧﺎﻧﻮاده به حدّی نگران‌کننده ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﻳﺎد رﻫﺒﺮان ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن رﺳﻴﺪه اﺳﺖ. ﻏﺮب ﺑﻪ زن اﺟﺎزه نمی‌دهد ﻛﻪ به‌طور ﻃﺒﻴﻌﻰ ﻣﻬﺮ و ﭘﻴﻮﻧﺪ و ﻋﻮاﻃﻒ ﻣﺎدری ﺧﻮد را ﺑﺮوز داده و ﺑﺎ آن رﺷﺪ ﻛﻨﺪ.»[۲۵]

عدم امنیت جنسی در خانواده

خانواده اگر خانواده به معنای حقیقی آن نباشد ساختاری‌ خواهد بود مانند دیگر ساختار‌ها که نیازمند نظارت و اعمال قوه‌ی قهریه برای حراستش است. در چنین ساختاری به جهت خصوصی‌ بودن حریم‌ها و ضعیف‌تر بودن اعضاء، ستم‌ها و خشونت‌ها عمیق‌تر و شدید‌تر بروز خواهد کرد:‌«آمریکایی‌ها ﺑﺎورﺷﺎن آﻣﺪه ﻛﻪ رﻫﺒﺮ بشریت‌اند! اﻵن در خیابان‌های ﻧﻴﻮﻳﻮرك و واﺷﻨﮕﺘﻦ و ﺟﺎﻫﺎی دﻳﮕﺮ، آدم ﻣﻌﻤﻮﻟﻰ نمی‌تواند شب‌هنگام ﺑﺪون اﺳﻠﺤﻪ در خیابان‌ها راه ﺑﺮود! اﻣﻨﻴﺘﺸﺎن در این حد اﺳﺖ. اﻣﺮوز در آن ﻛﺸﻮر آﻓﺖزده‌ی ﻣﻌﻨﻮی، ﻛﻮدﻛﺎن در ﺧﺎﻧﻪﻫﺎ از دﺳﺖ پدرخوانده‌هایشان اﻣﻨﻴﺖ ﺟﻨﺴﻰ ﻧﺪارﻧﺪ! اﺧﻼﻗﺸﺎن در اﻳﻦ ﺣﺪّ اﺳﺖ. اﻣﺮوز زن‌آزاری و زﻳﺮ ﻛﺘﻚ ﻛﺸﺘﻦ زن، در ﻫﻴﭻ ﺟﺎی دﻧﻴﺎ به‌قدر اﻣﺮﻳﻜﺎ ﻧﻴﺴﺖ. اﻣﺮوز ﺟﻨﺎﻳﺖ در ﻣﻮرد ﻛﻮدﻛﺎن - ﭼﻪ به‌صورت ﻛﺸﺘﻦ و ﭼﻪ به‌صورت ﺟﻨﺎﻳﺎت و ﻓﺠﺎﻳﻊ ﺟﻨﺴﻰ - در ﻫﻴﭻ ﺟﺎ به‌اندازه‌ی اﻣﺮﻳﻜﺎ ﻧﻴﺴﺖ. بچه‌های دوازده، سیزده‌ساله در خیابان‌های اﻣﺮﻳﻜﺎ، اﺳﻠﺤﻪ می‌بندند، ﺳﻴﮕﺎر می‌کشند و ﻋﺮق می‌خورند! آن‌وقت این‌ها ادعا می‌کنند ﻛﻪ می‌خواهیم ﺑﺮ دﻧﻴﺎ رﻫﺒﺮی ﻛﻨﻴﻢ! اﻳﻦ ﺷﺮم‌آور ﻧﻴﺴﺖ؟!»[۲۶]

اجتماعی

تحمیل کارهای سخت و سنگین

برابری به معنای هم‌سانی، زن غربی را زیر فشار بار مضاعف ناشی از مسئولیت‌ها و مشغولیت‌های خارج از توان جسمی و روحی چنان خرد نمود که ستم‌های تاریخی علیه زن در غرب در برابر آن منصفانه به نظر می‌آید:«سرمایه‌داران ﺑﺰرگ، ﺳﻴﺎﺳﺘﻤﺪاران ﺧﺒﻴﺚ و ﭘﻠﻴﺪ و ﮔﺮداﻧﻨﺪﮔﺎن دستگاه‌های ﻣﺨﻔﻰ، ﻓﻜﺮ ﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ می‌توانند ﺑﺮای ﻛﺎرﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﻰ و اﻗﺘﺼﺎدی از اﻳﻦ وﺿﻌﻴﺖ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺘﻔﺎده ﻛﻨﻨﺪ و زن را ﺑﻪ اﺑﺘﺬال ﺑﻜﺸﺎﻧﻨﺪ. ﺑﻠﻪ، در آﻧﺠﺎﻫﺎ، ﻋﻠﻢ و سیاست ﻫﻢ ﻫﺴﺖ و زن‌ها در ﻣﻴﺪان ﻋﻠﻢ و ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻫﻢ ﺟﻠﻮ می‌روند؛ اﻣﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻗﻴﻤﺘﻰ؟... ﻫﻤﻴﻦ ﺣﺎﻻ ﻫﻢ ﺗﻮده و عامه‌ی زن‌ها ـ ﻧﻪ ﭼﻬﺎر ﻧﻔﺮ ﺧﺎﻧﻢ دﻛﺘﺮ ﻳﺎ ﻣﺘﺨﺼﺺ ﻳﺎ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه و ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﺎن و زﺑﺪﮔﺎن ـ در ﻛﺸﻮرﻫﺎی اروپایی و آمریکایی ﻛﻪ از ﺗﻤﺪّن ﻏﺮﺑﻰ ﺣﻆ زﻳﺎدی دارﻧﺪ، در وﺿﻌﻴﺖ ﺳﺨﺖ و بی‌رحمانه‌ای زﻧﺪﮔﻰ می‌کنند و ﺳﺘﻢ ﻫﻤﺴﺮان و ﺳﺘﻤﻜﺎری ﻛﻪ ﺑﺮ آﻧﺎن ﺗﺤﻤﻴﻞ می‌شود و ﻛﺎرﻫﺎی ﺳﺨﺖ و ﺳﻨﮕﻴﻨﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ دوش آﻧﺎن می‌گذارند، ﺗﺤﻤﻞ می‌کنند. ﺑﺎ اﻳﻦ ﻛﺎر، واﻧﻤﻮد می‌کنند ﻛﻪ زن را وارد ﻣﻴﺪان اﺟﺘﻤﺎع کرده‌اند؛ درحالی‌که ﻓﺮﺻﺖ اﻧﺪﻳﺸﻴﺪن و ﻓﻜﺮ ﻛﺮدن و ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻫﻢ ﺑﺮای آﻧﺎن وﺟﻮد ﻧﺪارد.»[۲۷]

سوء استفاده از زن در محیطهای مختلف

انتظار مردانه عمل نمودن زن در تمامی ساحات حضور اجتماعی، یعنی سوء استفاده از زن و این یعنی نقطه‌ی مقابل آنچه اسلام- مبتنی بر عقل- از زن انتظار دارد:«در ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻏﺮﺑﻰ و ازجمله اﻣﺮﻳﻜﺎ ﻛﻪ دم از ﺗﺴﺎوی ﺣﻘﻮق زن و ﻣﺮد می‌زنند آﻣﺎر وﺣﺸﺘﻨﺎﻛﻰ از اﻋﻤﺎل ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻋﻠﻴﻪ زﻧﺎن و سوءاستفاده از زن در محیط‌های ﻣﺨﺘﻠﻒ وﺟﻮد دارد؛ ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺑﺎ آنچه در ﻏﺮب اﻧﺪﻳﺸﻴﺪه ﺷﺪه اﺳﺖ، ﻣﺸﻜﻞ زن ﻗﺎﺑﻞ ﻋﻼج ﻧﻴﺴﺖ و ﺑﺎ ﺑﺮداﺷﺘﻦ ﺣﺠﺎب از ﺳر زن و اﺟﺘﻨﺎب ﻛﺮدن از ﻗﻴﻮد ﺷﺮﻋﻰ، ﻣﺸﻜﻞ زن ﺑﺪﺗﺮ می‌شود، اما در ﻣﻘﺎﺑﻞ آن، ﺗﻼش اﺳﻼم ﺑﺮ اﻳﺠﺎد ﻣﺤﻴﻄﻰ ﺳﺎﻟﻢ و ﻣﺒﺘﻨﻰ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ و ﺧﺮد اﺳﺖ ﻛﻪ در آن دﺳﺖ ﺗﻄﺎول ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺿﻌﻴﻒ دراز ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.»[۲۸]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. مراسم عقد ازدواج74/01/24
  2. ذاکرین اهل‌البیت علیهم‌السلام 84/05/05
  3. فمینیسم شکسته افسانه آزادی زنان، جلد ۲، صفحه ۳۴
  4. زنان ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﻪ و ﺣﻮزوی 92/02/21
  5. اعضای مجلس خبرگان رهبری 95/03/06
  6. ﺟﻤﻌﻰ از ﺟﻮاﻧﺎن ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ هفته‌ی جوان77/02/07
  7. مراسم عقد ازدواج 77/01/19
  8. مراسم عقد ازدواج 78/01/22
  9. ﺑﺰرﮔﺪاﺷﺖ روز زن در اﺳﺘﺎدﻳﻮم آزادی67/11/08
  10. زنان ﻧﻤﺎﻳﻨﺪه‌ى ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮراى اﺳﻼﻣﻰ76/04/30
  11. دیدار عمومی زنان 76/07/30
  12. دیدار ﻋﻤﻮﻣﻰ زنان 72/09/17
  13. مراسم عقد ازدواج 72/10/20
  14. زنان ﺧﻮزﺳﺘﺎن 75/12/20
  15. شرکت‌کنندگان در اﺟﻼس ﺟﻬﺎﻧﻰ » زنان و بیداری اسلامی 91/04/21
  16. مراسم عقد ازدواج 75/05/11
  17. مراسم عقد ازدواج 77/04/18
  18. مراسم عقد ازدواج 77/04/18
  19. اﺳﺎﺗﻴﺪ و داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن دانشگاه‌های ﺳﻤﻨﺎن85/08/18
  20. مراسم عقد ازدواج 79/04/22
  21. مراسم عقد ازدواج 78/01/22 مراسم عقد ازدواج 79/11/17
  22. زنان اروﻣﻴﻪ 75/06/28
  23. ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺑﺎ مجله‌ی ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺎﻧﻮان 67/02/28و مراسم افتتاحیه ﻛﻨﮕﺮه‌ى بین‌المللی زن و انقلاب جهانی اسلام66/11/17
  24. ذاکرین اهل‌البیت علیهم‌السلام 92/02/11
  25. زنان ﻣﺴﻠﻤﺎن اﻳﺮان و ٩ ﻛﺸﻮر ﺟﻬﺎن 67/11/09
  26. ﭘﺮﺳﻨﻞ و ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎن ارﺗﺶ 75/01/25
  27. زﻧﺎن پزشک سراسر کشور68/10/26
  28. زﻧﺎن مسئول، ﻣﺘﺨﺼﺺ و ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ 74/08/22

منابع

  • KHMENEI.IR
  • بانکی پور فرد،محمد حسین،مجموعه 5 جلدی نقش و رسالت زن، در بیانات رهبر معظّم انقلاب اسلامی،انتشارات انقلاب اسلامی،1391
  • حسینی خامنه‌ای، سید علی،آزادی از دیدگاه اسلام و غرب، اندیشه حوزه، شماره 14، سال 77
  • سخایی، مژگان،فمینیسم؛ شکست افسانه آزادی زنان، جلد 2، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، 1388