تغییر احکام شرعی متناسب با زمان

از ویکی‌جنسیت
بیان شبهه

با گذشت زمان و تغییر عرف و فرهنگ جامعه و گسترش اسلام به سرزمین‌های دیگر، جای این پرسش باقی است که احکام چگونه باید متناسب با زمان و مکان پویا شوند؟

احكام شرعى بر اساس مبانى خاصى كه همان مصلحت‏‌ها و مفسده‏‌هاى نهفته در موضوع آن احكام است، وضع شده‌اند و مادامى كه آن مبانى و مصالح و مفاسد تغيير نيافته باشد احكام مبتنى بر آن نيز ثابت خواهد بود. از اين رو، ثبات احكام شرعى و تغيير آن‌‏ها بر اساس ملاكات و مبناي ويژه‏‌اى است كه ذیلاً اشاره می‌کنیم.

ملاکات تغییر احکام

1. انجام احكام الهى بر اساس پيش‌نگاه و حتى پس‌نگاه واقع‌‏بينانه و فراگير، داراى مصالح و ترك آن‌‏ها موجب مفاسد مى‌‏باشد. از اين رو بايد بيشترين تلاش را براى استنباط حكم الهى انجام داد و به آن پاى‌‏بند بود.

2. در متن شريعت واقع‌نگر اسلامى، با توجّه به نيازها و تغيير آن در شرايط مختلف زمانى دوگونه احكام داريم: احكام ثابت براى نيازهاى ثابت و احكام متغير و غيردائمى براى نيازهاى متغير. لذا اين مسأله يكى از اسرار پويايى و پايايى و ماندگارى شريعت اسلامى است. با وجود اين بايد توجّه داشت خود شريعت اسلامى اين دگرگونى‌ها و تغييرات را پيش‌بينى كرده است و مجتهدان دينى كارشناسى آن را به عهده دارند. به عبارت ديگر براساس مبانى دينى كه يكى از آنها مقتضيات زمان و مكان در اجتهاد است، كارشناسى روزآمد و كارآمدى خواهد بود. علاوه بر آنكه بسيارى از تغييرات رفتارى و اجتماعى براساس ضوابط شرعى صورت نمى‏‌گيرد و آن‌ها نبايد عامل تأثيرگذار در احكام الهى شود.

3. از فوايد ثبات احكام، حفظ مصالح و دفع مفاسد است. به گونه‌اى كه هويّت فرهنگى و دينى جامعه محفوظ مى‏‌ماند و از هنجارهاى جامعه و هجوم فرهنگ‌‏هاى بيگانه جلوگيرى مى‌شود.

تغيير و بازنگرى در احكام، زمانى ممكن است كه مصالح و ملاك‌‏هاى آن احکام در دنياى امروز جارى نباشد و موضوعيت خود را از دست داده باشد يا مصالح قوى‏‌ترى بر آن حاكم باشد. اما از آن‏جايى كه اولاً، ملاك‏‌هاى واقعى احكام، غالباً به صورت قطعى روشن نيست و ثانياً بر فرض كه روشن هم باشد، معلوم نيست كه در جعل احكام به گونه‌اى علت يا حكمت حكم منظور شده است.

از باب مثال فلسفه نصف‌بودن ديه زن نسبت به مرد، جبران خلأ اقتصادى و خسارت مالى ناشى از فقدان مرد، براى خانواده ذكر شده است. امّا آيا مى‌‏توان گفت؛ ملاك مزبور براى ديه ملاك قطعى است؟! به نظر مى‌‏رسد كه نمى‏‌توان ملاك موجود را علّت تامّه براى جعل حكم دانست، شايد مصالح و ملاك‌‏هاى ديگر باشد كه از ديد ما مخفى است و لذا نمى‌‏توان استنباط‏‌هاى فقهى را بر ملاك‏‌هاى ظنى و احتمالى استوار نمود و در جايى كه زن عهده‌‏دار پرداخت نفقه زندگى شد، در حكم الهى بازنگرى نمود. البته اين حرف بدين معنا نيست كه در هيچ حكمى از احكام فقهى كمترين بازنگرى ممكن نباشد و راه هرگونه تغيير مسدود باشد؛ زيرا در مواردى كه با اعتماد بر نصوص شرعى و قراين قطعى، علت و ملاك حكم به دست مى‌آيد، در صورت احراز عدم جريان اين ملاك يا احراز ملاك قوى‌‏تر كه حاكم بر آن است به خاطر تأمين مصلحت اهم مى‌‏توان نوعى بازنگرى در حكم شرعى نمود.

4. با توجه به نكات فوق تغيير احكام به هيچ روى جايز نيست، مگر در دو صورت:

الف) هنگامى كه اجراى يكى از احكام با مصالح اهم اجتماعى تزاحم پيدا كند، به طور موقت، به حكم ولى‌فقيه و مجتهد جامع‏‌الشرايط مى‌توان مصلحت اهم را بر آن حكم مقدم داشت.

ب) هنگامى كه موضوع حكم و علت آن با تمام جوانب آن براى كارشناسان و مجتهدان شناخته شده باشد و يقين به تغيير موضوع پيدا كنيم، مثلاً اگر به طور حتم كشف كرديم كه علت حرمت شراب، مستى‏‌آور بودن آن است. در صورتى كه مايعى باشد كه مستى‌آور نباشد، حكم به حرمت نمى‌‏دهيم و يا اگر به طور حتم دانستيم ملاك حرمت شطرنج، به عنوان وسيله قماربازى است، اگر زمانى در جامعه‌‏اى از اين ويژگى خارج شد حكم به حرمت نمى‌‏دهيم. امّا اگر احتمال بدهيم دلايل ديگرى نيز داشته و يا شك كنيم كه «موضوع» تغييريافته یا نه، هم‏چنان بايد به حرمت آن پاى‌‏بند باشيم.

پویایی فقه

پويايى فقه اسلام به معناى آن است كه در فقه اسلامى بن‌بست وجود ندارد. همه موضوعاتى كه در گذر زمان پيش روى فرد مسلمان يا جامعه قرار مى‌گيرد در دين اسلام داراى راهكار منطبق بر مصالح و مفاسد واقعى اوست. در فقه اسلام با اتّكا بر آموزه‏‌هاى اسلامى مقتضيات خير و شر زمان و مكان به خوبى تشخيص داده مى‌شود و بر اساس مصالح و مفاسد حكم مقتضى صادر مى‏‌شود.

پويايى اجتهاد و فقه اسلامى به خاطر چند ويژگى منحصر به فرد تعبيه شده در آموزه‌هاى اسلامى است كه اين امكان را مهيّا مى‌كند كه به نيازها و پديده‏‌هاى ثابت و متغير انسان و جامعه بشرى به نحو شايسته‌‏اى پاسخگو باشد. حال به تعدادى از اين موارد اشاره مى‌كنيم كه در ضمن آن حكمت تغيير احكام در بعضى موارد مشخص مى‌گردد.

انعطاف‌‏پذيرى احكام

بسيارى از احكام اسلامى ماهيتى منعطف دارند كه با زمان و مكان‌‏هاى مختلف قابل تطبيق هستند.

به عنوان مثال؛ ذكر عناوين چندگانه براى ديه يك روش كاربردى براى احتساب ميزان ديه در تمام مكان‌‏ها و زمان‌‏هاست. به طورى كه براساس شرايط و موجودى‏‌ها مى‌توان ديه را بر حسب يكى از موارد؛ طلا، نقره، گوسفند، شتر، گاو قيمت‌‏گذارى كرد. اما اصل حكم ديه و ساير احكام جزايى اسلام، قطعى، معين و غيرقابل تغيير است، گرچه در اجرا ممكن است به دلايلى موقتاً و با صلاح‏ديد رهبر آگاهِ عادلِ باتقوا و مدير و مدبر، متوقف گردد.

قواعد كلى

در اسلام قواعد كلّى و عامى وجود دارد كه به مجتهد، اين توانايى را مى‌‏دهد كه هرگاه مسأله جديدى به دليل تحولات زندگى بشر پديد آمد، بتواند حكم آن مسأله جديد را از آن قواعد كلّى و عام استخراج و استنباط كند.

به عنوان مثال؛ درباره شبيه‌‏سازى حكم كند در حالى كه همه ما مطمئنيم كه مسئله شبيه‌‏سازى مربوط به قرن بيستم است و در زمان ائمه معصومين عليهم‌السلام چنين پديده‌اى وجود نداشته ولى مطمئن هستيم كه حكم اسلامى در مورد آن قابل استخراج است.

موضوعات عرفى

موضوع برخى از احكام ثابت، عرفى است؛ يعنى، «عرف» مصداق آن موضوع را تعيين مى‌‏كند. در نتيجه با عوض شدن برداشت عرفى از يك چيز حكم آن هم عوض مى‌‏شود.

به عنوان مثال؛ قمار يا بازى با آلات قمار داراى حكم ثابت حرمت است، لكن اينكه چه ابزارى، آلت قمار محسوب مى‌‏شود يك امر عرفى است. اينكه آيا بازى با شطرنج در زمان حاضر يا در كشور ما بازى با آلت قمار محسوب مى‌‏شود يا خير؟ اين مطلب را عرف زمان و مكان مشخص مى‌كند لذا اگر ثابت شود كه در زمان ائمه معصومين عليهم‌السلام شطرنج يك نوع آلت قمار محسوب مى‏‌شده و از اين جهت بازى با آن حرام بوده اما در زمان حاضر، اگر صرفاً به عنوان يك ورزش فكرى باشد، حكم بازى با آن از حرمت تغيير مى‌‏يابد. البته در اينجا مبانى فقهى ديگرى نيز وجود دارد.

تزاحم

تزاحم احكام نكته ديگرى است كه زمينه تغيير حكم را و پويايى دين اسلام را مهيّا مى‏‌كند. احكام ثابت اسلام همواره در دنياى مادى با يكديگر تزاحم دارند و اين، ويژگى اين دنيا است.

به عنوان مثال؛ حكم سنگسار زناكارى كه داراى همسر است با حصول شرايط كامل آن يكى از احكام ثابت اسلام است كه داراى مصالح گسترده و فراوانى است. البته حفظ شأن و عزّت اسلام و نظام اسلامى نيز امرى واجب است كه اهميّت آن كمتر از اجراى حكم سنگسار نيست. اگر زمانى فقيه با استفاده از اصول و مبانى كه در دست دارد و با توجّه به مصالح و مقاصدى كه خداوند متعال در تشريع شريعت لحاظ مى‏‌كند به اين نتيجه رسيد كه اجراى حكم مهم سنگسار با مصالح اهم و عالى اسلام و نظام اسلامى در تعارض است مى‌تواند به طور موقت حكم به عدم اجراى حكم سنگسار نمايد.

احكام الزامى و غيرالزامى

احكام تكليفى اسلام به دو بخش احكام الزامى (وجوب و حرمت) و احكام غيرالزامى (استحباب، كراهت و اباحه) تقسيم مى‌شود.

ولى‌فقيه اختيار دارد كه در حيطه احكام غيرالزامى، بنا بر مصالحى كه تشخيص می‌دهد حكم الزامى صادر كند.

به عنوان مثال؛ قرارداد بيمه از نظر شرعى يك حكم غيرالزامى است لكن حاكم نظام سياسى (ولى فقيه) مى‌‏تواند به خاطر حفظ مصالح اجتماعى مقرّر كند كه بيمه شخص ثالث براى وسايل نقليه لازم و ضرورى است. يا اينكه با وجود آنكه ديه زن در اسلام به خاطر حكمت‏‌هاى متعدّد نصف مرد است لكن اگر برخلاف روح كلى قواعد فقهى نباشد، شايد بتوان در مورد بيمه شخص ثالث كه يك قرارداد دو طرفه بين بيمه‌گر و بيمه‌گذار است برابرى خسارت زن و مرد را لحاظ نمايد.

عناوين ثانويه در كنار عناوين اوليه

يكى از ابزارهاى ديگرى كه امكان تطابق با زمان و مكان را در احكام اسلامى مهيّا مى‏‌كند وجود عناوين ثانويه در كنار عناوين اوليه است.

به عنوان مثال؛ به خاطر حكمت‏‌هاى متعدّد حق طلاق به دست مرد است لكن اگر موقعيّتى پيش بيايد كه زن تحت ظلم و اضطرار و سختى بيش از حد اندازه قرار بگيرد حاكم شرع مى‌‏تواند بدون رضايت مرد اقدام به اجراى طلاق زن نمايد.

نتيجه‌‏گيرى

براى انطباق اسلام با مقتضيّات زمان و مكان در درجه اوّل تقاضاى زمان و مكان به وسيله آموزه‌ها و اهتمامات معارف اسلامى به دقّت مورد ارزيابى قرار مى‌گيرد. اگر اين تقاضا از نظر اسلام مشروع و براساس مصالح و مفاسد انسان و اهداف خلقت بود با استفاده از روش‏‌ها و ابزارهاى فقهى كه زمينه‏‌ساز پويايى اجتهاد در اسلام است حكمى هم‌جهت و همسو با تقاضاى زمان و مكان صادر مى‌‏شود. لكن در صورتى كه تقاضاى زمان و مكان تقاضاى نامشروعى بود نه تنها هيچ حكم هم‌سويى در رابطه با آن نخواهد بود بلكه بى‌‏شك شاهد مبارزه و تعامل منفى اسلام و احكام اسلامى با اين تقاضاى نامشروع خواهيم بود.

منظور از پويايى دين نيز در همين نحوه عملكرد و تعامل با مقتضيات زمان و مكان است در غير اين صورت، اگر قرار بود اسلام با همه تقاضاهاى زمان و مكان همسو و هم‌جهت باشد ديگر چيزى از ارزش اسلامى باقى نمى‏‌ماند.

پانویس