جنبش اجتماعی زنان

از ویکی‌جنسیت

جنبش اجتماعی زنان در جهان سوم از موارد بسیار تأمل برانگیز می‌باشد. نویسنده در این مقاله به بررسی جنبش اجتماعی زنان در دو بلوک شرق و غرب پرداخته و آن را از سه منظر مورد واکاوی قرار داده است. وی وضعیت زنان را در دوران استعمار خارجی، دوران استعمارزدایی و جنبش‌های رهایی بخش و بعد از تحولات بیان می‌کند.

جنبش اجتماعی زنان
الگوی جعبه اطلاعات مقالات
نویسندگان شیده شاملو
عنوان مقاله جنبش اجتماعی زنان در جهان سوم
نام مجله حقوق زنان
سال چاپ سال 1379
شماره مجله 17
امتیاز مقاله علمی- پژوهشی

گزارش مقاله

نویسنده در این مقاله جنبش‌های اجتماعی زنان را در غرب و شرق در 3 قسمت مورد بررسی قرار می‌دهد. وی ابتدا به بررسی وضعیت زنان در دوران استعمار خارجی پرداخته و بعد نقش زنان در فرایند استعمارزدایی و جنبش‌های رهایی بخش مورد بحث قرار داده است و در بخش سوم به بررسی چگونگی تسهیم امکانات پس از تحولات به وجود آمده پرداخته و در پایان به ارائه تطبیقی همگرایی بین‌المللی جنبش‌های زنان پرداخته‌است.

وضعیت زنان در دوران استعمار خارجی

زنان در دوران ماقبا استعمار در مقایسه با زمان استعمار، دارای جایگاه نسبتا مناسب‌تری در جهان سوم بودند. در این قسمت به بررسی دو جامعه افریقا و امریکای لاتین می‌پردازیم: حاکمان استعمارگر که از اروپا به آفریقا امده بودند، تفکر غربی در مورد روابط زن و مرد، مسولیت هر یک در جامعه را برای مردم آفریقا به ارمغان آوردند و زمانی فرا رسید که این حاکمان تنها نقش‌های اجتماعی محدودی را به زنان واگذار کردند. علاوه بر این، طبقات حاکم در مستعمرات، منحصرا مردان بودند و این‌گونه بود که مردان در جوامع تحت اداره خود به گونه‌ای بر زنان حاکم شدند که تا قبل از آن سابقه نداشت.

ترکیب عواملی از قبیل تحمیل ایده‌های غربی در مورد نقش زنان، سازمان خانواده و ایجاد علقه‌های اقتصادی استعماری با اقتصاد سرمایه‌داری بین‌المللی به طور عینی وضعیت زنان در جامعه را وخیم‌تر از گذشته کرد. چنان که برخی صاحب نظران در مورد آن دوران معتقد به وجود یک روند توسعه از مساوات گرایی به سمت سلسله مراتبی هستند؛ یعنی معتقدند که در ابتدا حقوق و تکالیفی برای زنان و مردان در نظر گرفته شده و این دو قشر جامعه به طور مساوی و نه سلسله مراتبی سازمان یافتند و فعالیت‌ها و سازماندهی هر جنس میان زندگی شخصی و اجتماعی هر یک ایجاد ارتباط نمود.

در دوران استعمار انتقال به جامعه سلسله مراتبی به طور کامل صورت گرفت. پروسه زیر دست قرار گرفتن زنان در حقیقت قبل از شروع کامل دوره استعمار تکمیل می‌شود و در دوره‌ی استعمار به گونه‌ای چشمگیر شدت می‌یابد. رابرتز در این مورد می‌گوید: در دوران جدید در بسیاری از جوامع افریقایی حقوق جسمی یا فردی تعداد کمی از زنان برای در اختیار داشتن زمین مشروط به سپردن تعهد همسری و باقی ماندن این تعهد است. وی معتقد است که توسعه استعمار در افریقا، تقسیمات جنسیتی موجود از قبل و فرمان‌بری زنان را عمیق‌تر کرده است اگر چه خود مختاری زنان پیش از استعمار در افریقا رو به نابودی بوده، اما حاکمیت استعمار، زیر دست بودن زنان را تقویت و تشدید کرد.

حاکمان استعمار بدون توجه به ساختارها و نقش‌های متفاوت خانوادگی مرد را به عنوان رئیس خانواده به رسمیت شناختند و نقش او را تقویت کردند. در این میان زنانی که بر اساس قواعد عرفی یا به مرور زمان زمین‌هایی به دست اورده بودند، دریافتند که حاکمان استعمارگر، نقش و جایگاه آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناسند. به تدریج که صادرات محصولات کشاورزی افزایش یافت، زمین، اعتبار و تکنولوژی به مردها واگذار شد و در حالی که امکانات تحصیلی وجود داشت، پسرها در بهره‌وری از آن بر دخترها برتری داشتند. در نتیجه اغلب دخترها تنها به آموختن مهارت‌های مناسب سنتی اکتفا کردند. بدین ترتیب زنان در چهار رمینه‌ی خانواده، اقتصاد، جامعه سنتی و حوزه اجتماعی و سیاسی فاقد هر گونه جایگاهی شدند. کاهش نسبی فرصت‌ها برای به کارگیری زنان در صنایع و سایر بخش‌های رسمی، در کنار افزایش روند هجوم زنان به شهرها، آنان را وادار به ورود به بخش غیررسمی کرد. بخشی که در بر گیرنده مشاغلی خطرناک و کم درآمد و پست بود. در چنین شرایطی ورود به بازار کار برای زنان در امریکای لاتین به دلیل ضرورت است تا یک انتخاب داوطلبانه. از سوی دیگر شانس استخدام و ورود به کار کم است و در استخدام آنان تبغیض اعمال می‌شود. علاوه بر این ورود روز افزون زنان به بازار کار تغییر محسوسی در بهبود وضعیت آنان ایجاد نمی‌کند. در اینگونه جوامع چنین وضعیتی که هنوز متاثر از دیدگاهها و ارزش‌های پدر سالارانه است به چشم می‌خورد و تمایل غالب پیش‌تر در جهت سازش با این ارزش‌ها و دیدگاه است تا مقابله با آنها. پس تعجب آور نخواهد بود اگر مشارکت سیاسی زنان در امریکای لاتین نیز تثبیت کننده وضعیت موجود باشد تا عاملی برای تغییر آن[۱]

نقش زنان در فرایند استعمارزدایی و جنبش‌های رهایی بخش

زنان در جهان سوم از ظلمی دو چندان رنج می‌بردند. نظام پدرسالاری و استعمار خارجی در جهان سوم زنان در مقام رهبر یا به شکل گروهی و توده‌وار علیه استعمار خارجی به جنگ و مقابله برخاستند. در کشورهای مختلف زنان برای مقابله با استعمار آموزش نظامی دیدند و علیه استعمار بپا خاستند. در نیکاراگوئه نیز یک سوم جبهه ساندیست را زنان تشکیل می دادند. آنان روزها به تمرین نظامی و ساختن بمب دستی و شب هنگام به تحلیل ریشه‌های قوانین و نظام‌های اجتماعی و سیاسی می‌پرداختند.[۲]

چگونگی تسهیم امکانات پس از تحولات به وجود آمده

در جهان سوم پس از کسب استقلال و فرو نشستن احساسات ملی گرایانه توده مردم، پایه‌ریزی حکومت‌های ملی آغاز شد. این پایه‌ریزی مترادف با اکتساب نقش‌های سیاسی توسط رهبران انقلاب بود. این کشورها بر حسب توجه به نقش زنان در تحولات استعمارزدایی به دو دسته اصلی تقسیم می‌شوند:

  1. در تعداد اندکی از این جوامع به قشر زنان به عنوان عناصر مهم انقلابی نگریسته شد. قوانین مدنی توسط زنان و به نفع آنان تغییر یافت تا "پدرسالاری" یکی از حامیان خود را از دست بدهد. مانند انقلاب نیکاراگوئه و چین.
  2. گروه دیگری از کشورهای جهان سوم پس از کسب استقلال و تحولات سیاسی، نظر خود را به تمامی مشارکت‌کنندگان در این فرایند به ویژه زنان معطوف نکردند و اگر چه به نقش زنان به عنوان نیروهای انقلابی تاکید و اقرار داشتند ولی در سوح مختلف سیاسی اثری از حضور آنان نبود، مانند کشورهای جهان سوم. دو دلیل مهم آن عبارت‌اند از: شرکت ندادن زنان در فرایند سیاسی بعد از انقلاب، عدم تلاش مصرانه‌ی زنان برای کسب حقوق سیاسی و یافتن جایگاه در ساختار سیاسی.

همگرایی بین‌المللی جنبش‌های زنان

پس از بررسی جنبش‌های شرق و غرب و جهان سوم حال به ارائه یک نگرش تطبیقی از این جنبش‌ها می‌پردازیم:

  1. جنبش زنان در غرب دارای سابقه‌ی بسیار طولانی و تاثیرگذار بود و فرجام عینی داشت.
  2. جنبش زنان در بلوک شرق صوری و دارای تاثیرگذاری اندک بود. اما به فرجام رسید، پس آن را محافظه‌کار و طرفدار وضع موجود می‌دانیم.
  3. جنبش زنان در جهان سوم به دلیل وجود تفکرات پدرسالارانه و تفوق اندیشه عدالت اجتماعی، امکان ظهور مطلوب و موثر نداشت و در نتیجه یا خنثی شد و یا در حد محافظه کارانه باقی ماند.

پانویس

  1. (جایگاه زن در عرصه سیاسی جهان سوم.1373)
  2. انقلاب نیکاراگوئه. تهران: نشر سهروردی. 1364.

منبع