خشونت علیه زنان
خشونت
آیا خشونت علیه زنان یک بحث تاریخی است یا یک بحث جدید؟ بحث جدید در جوامع مدرن رخ میدهد و تاریخی در همه زمانها و جوامع چه مدرن و چه پسامدرن بوده است.
1ـ خودآگاهی: قبلا خود آگاهی وجود نداشته و الان نسبت به خشونت به وجود آمده که خشونت مسئله شده است، یعنی ممکن است یک رفتار در جامعه سنتی، مصداق رفتار خشونتآمیز بوده، ولی نسبت به آن خودآگاهی وجود نداشته باشد. 2ـ مسئله اجتماعی: هرگاه نرخ یک پدیده از حد خاصی یا حد معمولی آن فراتر بود و افزایش پیدا کند تبدیل به یک مسئله اجتماعی میشود. مثل فرار دختران. آیا میتوان گفت خشونت در آن زمان بیشتر بوده یا الان بیشتر است؟ شاید بتوان گفت شکل خشونت عوض شده است، قبلاً فیزیکی و الان روحی و روانی است و یا حتی قبلا زنان، کتک خوردن، توسط مردان را قانونی و حق مردان میدانستند. مدرنیته را نمیتوان از پایگاه مدرنیته نقد کرد و نمیتوان با معیارها و شاخصهای دنیای مدرن، سنت را به چالش کشید.
شاخص های خشونت
بین سالهای ۸۳- 80 در ایران طرح ملّی خشونت علیه زنان تصویب شد. یک اشتباه در این طرح این بود که بر اساس معیارهای خشونت در جوامع غربی، خشونت را در ایران بررسی کردند که باعث نتایج غلط شد. براین اساس خشونت علیه زنان در ایران آمار ۶/6۶ ٪ را بدست آوردند که زنان تحت خشونت هستند. مثلاً همسر بگوید از لباست خوشم نمیآید. خشونت یک امر فرهنگی بسیار مهم است.
تعریف خشونت
خشونت از آسیب فیزیکی تا روحی و روانی را در بر میگیرد. هر چیز که باعث ناراحتی و رنجش زن شود. خشونت از نگاه فمینیست؛ هرچیزی که باعث شود زن مورد آزار یا اذیت شود. دایره آن خیلی گسترده شده است. نه تنها در کشورهای مختلف بلکه حتی در خود ایران و در بین شهرهای ایران هم این مسئله متفاوت است و تعاریف خشونت فرق میکند. مثلاً در سیستان اگر زن کتک بخورد میگوید ماشاءالله دست آقامون سنگین است. و بعد از کتک زدن زن برایش طلا میخرند. آمار خشونت تهران خیلی بالاست. اما در سیستان بسیار پایین است. بحث فرهنگ در خشونت کاملاً دخیل است. آنچه از خشونت مدنظر فمینیستهاست، بیشتر خشونت خانگی است. در جاهایی که خشونت بالاتر است، اگر فرهنگ آن جا، آنان را خشونت محسوب نکند نسبت به جاهایی که خشونت پایینتر است، ولی فرهنگ آن جا، آنان را خشونت محسوب میکند، حتی آمار میتواند برعکسش داده شود. آیا نباید مصداقی برای خشونت وجود داشته باشد؟ راه حل آن خود آگاهی مردان نسبت به زنان نیست. راه حل، فرهنگسازی نظری مردان است.
انواع خشونت
خشونت ۲ نوع است:
- خانگی یا خانوادگی
- خشونت اجتماعی
خشونت خانوادگی
خشونت خانوادگی یعنی خشونت احساسی، فیزیکی و جنسی که عضوی از خانواده به عضو یا اعضای دیگر خانواده اعمال کند. هدف اصلی این خشونت کودکان به خصوص زیر ۶ سال و بعد زنان است. البته زن هم میتواند علیه مرد خشونت کند، اما آسیب زنان به مردان خیلی محدودتر است و آسیب بادوامی ایجاد نمیکند. بنابراین در بحث خشونت باید دوام یک آسیب هم مدنظر باشد. خشونت کلامی را هم باید در نظر گرفت. (آسیب بادوام). نظر گیدنز: خانواده، خطرناکترین مکان در جامعه مدرن است، بیشترین آسیب افراد از ناحیه خانواده است. مثل تجاوز به محارم، کتک کودکان و غیره. خشونت از طریق محارم هم خیلی راحتتر اتفاق میافتد، تا در اجتماع.
خشونت اجتماعی
همیشه جامعه کاری میکند که وقتی زن مورد خشونت قرار میگیرد، بیشتر خودش را مقصر میداند و بار حقوقی آن را از دوش مردان برمیدارند. مثلاً خانمها باعث تحریک مردان میشوند، حتی در خانه.
معیار خشونت از نظر فمینیست
معیار سنجش خشونت، همیشه برداشت فرد قربانی بوده است. هر رفتاری که باعث تحقیر و آزار فرد شود و احساس محدودیت شود.
- خشونت دیگر اعضای خانواده، یا خود خشونت زنان را نادیده میگیرند.
- خشونت زنان علیه مردان
- خشونت زنان علیه کودکان؛ همه را نادیده میگیرند و فقط برداشت خودشان مهم است.
- باید خشونتهای کلامی زن یا بی اعتنایی و غیره را هم لحاظ کنید؛ یک نفره به قاضی نروید. البته نمیتوان گفت خشونت کلامی بهتر است. چون خشونت فیزیکی هم آسیب جسمی و هم آسیب روانی ایجاد میکند.
نظریات پدیده خشونت
درباره پدیده خشونت، نظریههای خرد و نظریههای کلان وجود دارد.
نظریههای خرد و جزئی
- رویکردهای زیستشناختی: قدرت بدنی زیاد مردان باعث خشونت میشود یا میزان بیشتر هورمون تسترترون که باعث پرخاشگری و خشونت میشود.
- رویکرد روانشناختی: مثلاً کسانی که همسرآزاری میکنند. اختلال شخصیت یا مشکل روحی و روانی دارند. حس مالکیت به زن دارد. پدیدههای اجتماعی چندبخشی و چندعاملی هستند، پس در خشونت، مجموعهای از عوامل را میتوان در نظر گرفت نه فقط یک رویکرد عامل را دارد.
- یادگیری اجتماعی: بچهها با مشاهدۀ پرخاشگری یاد میگیرند، پرخاشگر باشند. مردانی که خشونت بر علیه زنان را دیدهاند، خشونت اعمال شده علیه زنان را یاد میگیرند و بکار میبندد.
- زمینههای اقتصادی: مثلاً بیکاری، بار مسئولیت زیاد.
نظریههای کلان
۱ـ نظریه نظارت اجتماعی: افراد دوست دارند به هدف خودشان با استفاده از زور و قدرت برسند، اما در حوزۀ اجتماع چون نظارت اجتماعی هست، مانع از این میشود که افراد، اقتدار و خشونت را به کار گیرند. ولی در خانواده چون حریم خصوصی است و نظارتی وجود ندارد؛ افراد مرتکب خشونت میشوند.
۲- نظریه کارکردگرایی: این نظریه، خشونت را توجیه میکند. اعضای خانواده برای حفظ کارکرد و تاثیر خود بر خانواده از خشونت استفاده میکنند. در نتیجه خشونت کارکرد مثبت دارد.
۳- نظریه فرهنگی: تاکیدش بر پذیرش فرهنگی خشونت است. خشونت یک رفتاری است که به لحاظ فرهنگی پذیرفته شده است. یکی از تصورات فرهنگی که راجع به خانواده وجود دارد، خصوصی بودن فضای آن است. ایدهای که میگوید خانواده تقدس دارد و مسائل مربوط به آن باید پوشیده شود. این باعث پنهانکاری میشود لذا خشونت ادامه مییابد.
نظر گیدنز: ضربالمثل، زن و اسب و درخت گردو هر چه بیشتر چوب بخورند، بهتر است. یعنی کتک و خشونت از لحاظ فرهنگی در خانواده مورد پذیرش افراد خانواده است. بخشی از خشونتها در خانواده به سبب تراکم عاطفی و صمیمیتی است که در خانواده وجود دارد. بعضیها خشونت را تحمل میکنند و جایی بیان نمیکنند و اطلاعات در خانه را مخفی میکنند.
۴-نظریه فمینیستی: ساختارهای اقتدار مثل پدرسالاری، علّت اصلی پیدایش خشونت است. در آمریکا، زنهای روسپی دستگیر میشوند. در سوئد، دوشیزگان روسپی دستگیر میشوند.
جمعبندی
- اَشکال مختلفی از خشونت وجود دارد و منحصر در خشونت مردان علیه زنان نیست و خشونت زنان علیه مردان هم هست.
- خشونتهای کلامی و رفتاری زنان را نباید نادیده گرفت.
- تمرکز فمینیستها بیشتر بر خشونت خانگی است و هدفش زدن خانواده است و بیشتر به سبب از بین بردن خانواده است. زیرا خانواده منشأ بازتولید خشونت است. اگر خانواده نباشد خشونت هم نیست. در حالی که خشونت اجتماعی هم خشونت است.
- نگاه مجرمانه نباید همیشه متوجه مردان باشد. و نباید فکر کرد که زن موجودی مظلوم و تحت ستم است و هیچ وقت تقصیری ندارد.
جزوه: خانم دکتر حاج اسماعیلی