ذات گروی الهی

از ویکی‌جنسیت

ذات‌گروی الهی، مبتنی بر حقوق طبیعی و تفاوت‌های واقعی میان دو جنس زنانه و مردانه است و معتقد است باید نقش فطری زنانگی و مردانگی را پذیرفت؛ این دیدگاه عبور از ذات‌گروی طبیعی به ذات‌گروی الهی بوده و تناسب با عدالت جنسیتی را در نظر دارد. مقاله‌ی «جنسیت» از «لیندا نیکلسون» به تفکیک دو واژه «جنس» و «جنسیت» پرداخته و تعارض بنیادین میان دو دیدگاه فمینیسم و ذات‌گروی را مطرح می‌کند. وی به بحران تعریف «زن» می‌پردازد و راهی برای برون رفت آن پیشنهاد می‌دهد. همچنین ضمن نقد دیدگاه‌های فمینیسم به تبیین دیدگاه ذات‌گروی الهی می‌پردازد.

ذات گروی الهی
الگوی جعبه اطلاعات مقالات
نویسندگان فعالی، محمد تقی
عنوان مقاله جنسیت؛ فمینیسم یا ذات‌گروی الهی(با تأکید بر عدالت جنسیتی)
نام مجله مطالعات راهبردی زنان
سال چاپ زمستان 1388
شماره مجله 46(‎40 صفحه - از 156 تا 195 )
امتیاز مقاله علمی-پژوهشی (وزارت علوم)/ISC

کلید واژه

جنس، جنسیت، حقوق طبیعی، ذات‌گروی، شبکه درهم تنیده.

جنسیت

اصطلاح «جنسیت» نقش کلیدی درنظریه فمینیستی و علوم سیاسی از اواخر دهه 1960 م ایفا کرده‌است. پیش از این، تلقی غالب این بود که یک چنین پدیده‌ای «به طور طبیعی» با مردان یا زنان مرتبط است و چنین تصور می‌شد که تمایز زیستی میان زن و مرد اغلب حاکی از تفاوت جنس‌ها است و موجب شد، زن به گونه‌ای و مرد به گونه‌ای دیگری رفتار کند. فمینیست‌ها پافشاری کردند که چنین تفاوت‌های رفتاری در نتیجه تفاوت زیستی نیست؛ بلکه ریشه در قرارداد اجتماعی دارد. آنان با گنجاندن این رفتارها تحت مقوله جنسیت و نه جنس، امیدوار بودند که افراد چنین تفاوت‌هایی را زیستی ندانند، بلکه اجتماعی قلمداد کنند. تمایز میان جنس و جنسیت، درون گفتمان فمینیستی، به سرعت بسط یافت.

جنس در برابر جنسیت

برخی از نظریه‌پردازان فمینیست به دلایلی دیگر شروع به تردید در تمایز میان جنس و جنسیت کردند. یک مشکل این تمایز این بود که تمایز زیستی میان زن و مرد، یعنی جنس، تمایزی معین و طبیعی است و این تمایز نه تنها به‌واسطه فعالیت اجتماعی بلکه از طریق تفسیر اجتماعی است. اما بسیاری از فمینیست‌ها اذعان دارند که حتی تفاوت‌های زیستی میان زن و مرد برساخته از اجتماع می‌باشد، در نتیجه به اندازه قراردادهای اجتماعی که به تصور فمینیست‌ها به منزله بخشی از جنسیت است،

نزاع ذات‌گرایان

آنچه برای فمینیست‌ها محوری بود، کمتر پرسش از ارتباط میان جنس و جنسیت بود و بیشتر این پرسش مطرح بود: آیا جنسیت یا همان ساختار اجتماعی زن یا مرد بودن واجد عناصری واحد یا ذاتی در میان فرهنگ‌ها هست؟ بسیاری از فمینیست‌ها تا اواخر دهه ۱۹۸۰ م قبول داشتند که تفاوت‌های میان زنان بسیار گسترده‌تر از تفاوت‌هایی است که در گذشته تشخیص داده‌شده‌بود. اما بسیاری همچنان تمایل داشتند، که علیرغم تفاوت‌های عمده، برخی ویژگی‌های مشترک نیز در تجارب زنان وجود دارد؛ تجاربی که به مفهوم زن وحدت می‌بخشید و تلاش سیاسی واحدی را که فمینیسم‌نام داشت امکان پذیر می‌ساخت. با این وجود دیگران استدلال می‌کردند که تصور مفهوم زن واجد معنای ذاتی است که به نتایج سیاسی مخالف فمینیسم‌ منتهی می‌شود. «الیزایت اسپلمن» در استدلال به نفع این دیدگاه، به شیوه‌ای پرداخت که در آنها به استنباط ذات‌گرایان درباره زن که در موج دوم نظریه فمینیستی مطرح شده بود، پرداخت. اسپلمن خاطرنشان کرد، که چنین دریافت‌هایی اغلب همراه با این تصور بود که فمینیست‌ها ممکن است، بخش زنانه کسی را که ما هستیم، از سایر بخش‌ها، نظیر آن دسته از هویتهای بنیادین، نژادی، طبقه‌ای و غیر ه را توصیف می‌کنند؛ جدا کنند. سایر فمینیست‌ها، دیدگاه‌های متفاوتی درباره نزاع ذات‌گرایان اتخاذ کرده‌اند. برخی، مسائلی را عنوان کرده‌اند که موضع «ضد ذات‌گرایانه» نزد هر کسی که برای تعمیم تلاش می‌کند به «فضای بی روحی» در تحقیقات فمینیستی منتهی می‌شود. آنگونه که بسیاری از نظریه‌پردازان فمینیست ادعا کرده‌اند، مباحث ضد ذات‌گرا مضامین سیاسی محافظه کارانه دارد.

حل نزاع

به نظر می‌رسد نزاع میان «ذات‌گرایی» و «ضد ذات‌گرایی» نزاعی است که در آن هیچ طرفی کاملا بر حق نباشد. از یک سو، بحث از «طبیعت» یا «جوهر» زنان به درک کمتر از تفاوت میان آنها منجر می‌شود. به علاوه، راه‌هایی را پدید می‌آورد که در آن زنان متعلق به گروه‌های بسیار خاص، به اشتباه، موقعیت و مشکلات خود را به کل جامعه تعمیم می‌دهند. یک راه حل ممکن به این تناقض، پذیرش چیزی است که «ذات‌گرایی راهبردی» نامیده می‌شود. یکی از مشکلات نظریه «راهبردی» ذات‌گرایی راهبردی آن بود که می‌توان میان فهم عمومی درباره زن و آنچه بازیگران صحنه سیاست برای رسیدن به اهداف خاص خود اظهار می‌کنند، تفاوت قائل شد این به آن معناست که تمایزهای اجتماعی میان زن و مرد به تمایزی بدون آنکه ضرورتًا دارای مفهوم مشترکی هستند، تبدیل می‌شود. اما فقدان مفهوم مشترک به معنای آن نیست که هیچ ارتباطی میان معانی گوناگون زن و مرد وجود ندارد.

تحلیل و بررسی

از مقاله «لیندا نیکسون» معلوم می‌شود تا قبل از دهه ۱۹۹۰ م اعتقاد بر این بود که تفاوتهای طبیعی میان جنس زن و مرد وجود دارد. اما بعد از آن نخستین تمایز شکل گرفت؛ یعنی تمایز میان جنس و جنسیت. مبحثی که در مقاله مزبور مطرح شده است با استفاده از مدلهای مختلف قابل نقد و بررسی می‌باشد که اهم آنها عبارتند از:

ذات‌گروی

ذات‌گروی و عدالت جنسیتی به طور کلی در رابطه با زن و مرد دو دیدگاه کلی وجود دارد؛ یکی نظریه فمینیسم و دیگری دیدگاه طبیعت‌گروی که تا حدی نزدیک به نظریه ذات‌گروی است که در مقاله نیکلسون مذکور مطرح شد. به نظر می‌رسد نفی تفاوتهای طبیعی زنانه و مردانه صواب نیست و هیچ دلیلی جز انحراف در نگاه آن را همراهی نمی‌کند. طبیعت از این دوگانگی خلقت زن و مرد هدف دارد و این هدف در متن آفرینش کار گذاشته شده‌است. تفاوت طبیعی در دو جنس زن و مرد اختصاصی به انسان ندارد و شامل حیوانات و گیاهان نیز می‌شود تفاوتها در آفرینش قابل اثبات است بر این اساس از یک سو حقوق، طبیعی خواهد بود و از سوی دیگر حقوق طبیعی، ضمانت اجرا خواهد داشت؛ زیرا در نهاد و سرشت آدمی چه زن چه مرد وجود دارد. به عبارت دیگر خداوند آدمی را به صورت دو جنس زن و مرد پدید آورد و به هر کدام از آن دو ویژگیها و استعدادهای خاصی عطا کرد تا هر یک بتواند نقش خاص خود را ایفا کرده و مکمل نقش دیگری باشد. اسلام قائل به تناسب در خلقت بوده توازن و عدالت جنسیتی را می‌پذیرد و هیچ جمله‌ای که دلالت بر نقص یکی نسبت به دیگری داشته باشد بر زبان جاری نمی‌کند و جمله‌هایی که گاه در آیات یا احادیث مطرح می‌شود، خلاف مراد الهی تفسیر می‌گردد. شواهد متعددی از تفاوتهای طبیعی زنانه و مردانه وجود دارد که برخی از آنها بیان می‌شود:

برخی معتقدند اگر مرد به خواستگاری زن برود این به معنای خرید و فروش زن است و زن نوعی کالا محسوب می‌شود و بهتر است خواستگاری به عنوان حقی برابر برای زن و مرد در نظر گرفته شود.

  • مهریه

فلسفه پرداخت مهریه تدبیری ماهرانه است که در خلقت ریشه دارد و برای «هدیه و پی شکشی» تعدیل نقش زنانه و مردانه طراحی شده است. مهریه نوعی هدیه و پیشکش می‌باشد که نثار زن می‌شود. مرد برای جلب رضایت زن و احترام برای موافقت او، هدیه‌ای پیشکش می‌کند.

امامت رحمت الهی

از زاویه‌ی عرفان هم می‌توان به دو عنصر زن و مرد نگریست. در نگاه عرفانی خداوند دارای دو اسم«جمال» و«جلال» است. این دو اسم الهی دارای مظاهری هستند. یکی از قواعد عرفانی که از آیات به دست می‌آید، اینکه جلال حق در جمال وی نهفته است و جمال خداوند در جلالش مستور است. نکته ظریف و مهم اینکه «جلال» و «جمال» در عرض یکدیگر نیستند؛ بلکه دو اسم در طول هم هستند.

باید توجه داشت که از یک سو عاطفه، مهر و محبت در جنس زن موج می‌زند، چنانچه صلابت و جلال در جنس مرد است. لذا خانواده همانطور که نیاز به صلابت یعنی مدیریت دارد که خداوند آن را به مرد واگذار کرده و خانواده نیاز به مهر و محبت دارد که خداوند آن را به زن واگذار کرده. نقش زنانه در خانواده نقش مهر و محبت و سکون و جمال است و نقش مردانه در خانواده نقش صلابت، مدیریت و جلال است و تنها در این صورت خانواده استحکام و تقویت یافته، در پناه آن می‌توان امیدوار بود فرزندان تربیتی شایسته یابند. اما آن زمان که نقشهای طبیعی و الهی زن یا مرد از او ستانده شود، هسته جامعه یعنی خانواده متلاشی خواهد شد.

تساوی، نه تشابه

براساس مبانی عقلی و نقلی ثابت شده که انسان موجودی دو بعدی از جسم و روح است. از میان این دو بعد اصالت برای روح است. در مبانی فلسفی آمده روح، مذکر و مؤنث ندارد و زن و مرد بودن تنها مربوط به بعد جسمانی انسان است . نکته مهم اینکه از یک طرف در هر انسانی روح اصالت دارد و از سوی دیگر روح مذکر و مؤنث ندارد. روح انسان، انسان است و نه چیز دیگر. قرآن کریم تمامی فضایل را مربوط به روح می‌داند.نمونه‌های آن مانند:

  1. هدایت عام قرآن
  2. عامل ارزش انسان
  3. الگوی بشر

هویت مشترک

الیزابت اسپلمن این نقد را به دیدگاه ذات‌گرایان وارد کرد که ذات‌گراها هویتی را که میان برخی زنان وجود دارد به عنوان هویت مشترک زنان تلقی می‌کنند. در جواب می‌توان ادعا کرد: اولا، شاید این اشکال به «ذات‌گریان طبیعی» وارد باشد؛ اما «ذات‌گروی الهی» مؤلفه‌های مشترک زنان را براساس نگاه خود به زن بیان نمی‌کند، بلکه معقتد است سازنده زن یعنی خداوند می‌گوید زن اینگونه است، لذا هویت‌سازی زن براساس برداشت انسان نیست؛ بلکه گفته خالق زن و مرد است. ثانیًا، مشکل تعمیم‌دهی اختصاصی به ذات‌گرایان ندارد؛ بلکه بیش از آن به فمینیست‌ها وارد می‌شود.

تجربه‌های شخصی یا جمعی

  1. چاندرا موهانتی از دیگر مخالفان نظریه ذات‌گرا است، وی معتقد است ذات‌گروی ریشه در تجربه‌های شخصی دارد. این ایراد مشترک الورود است؛ زیرا می‌توان نسبت به فمینیست‌ها هم بیان داشت که درک فمینیستی از زن مبتنی بر تجربه‌های شخصی است و هیچ تجربه جهانی و عمومی در این رابطه وجود ندارد.

نفی نقش زنانگی

امروزه در غرب«نقش زنانگی» گم شده‌است. انکار تفاوتها و استعدادهای زنان و مردان به جامعه انسانی و شخصیت زن لطمه شدیدی وارد کرد. برابری کامل بخشهای زنانه و مردانه نخست برای جنس زن آسیب‌زا شد. نفی نقش زن و عبور از مرزهای جنسیتی و چشم بستن بر عدالت جنسیتی، یکی از بحرانهای زن معاصر محسوب می‌شود. این در حالی است که براساس معارف اسلامی خداوند در میان گیاهان، حیوانات و انسانها، دو جنس با استعدادها و زمینه‌های متفاوت آفرید تا آنها بتوانند با یافتن مسیر خود به کمک یکدیگر توانمندتر شده و توازن و تعادل را در آفرینش برقرار سازند.

پیامدهای اجتماعی اخلاقی فمینیسم

پاره‌ای از پیامدهای اجتماعی اخلاقی فمینیسم عبارتند از:

  1. جنسی دختران و پسران
  2. عدم جایگاه خاص برای حیا و عفت
  3. افزایش طلاق
  4. رواج هم‌جنس‌بازی

نتیجه

فمینیست‌ها معتقد به برابری زن و مرد در تمامی زمینه‌ها از جمله حقوق هستند، اما باید توجه داشت که تفاوت‌ها، امتیازها و تنوعات زنانه و مردانه اصالت داشته و ریشه در متن طبیعت، خلقت و آفرینش دارد. در حالیکه در ذات‌گروی الهی به خاطر وجود استعدادهای متفاوت و متنوع در زن و مرد باید به حقوق طبیعی معتقد شد و تساوی را به جای تشابه نشاند، یعنی در تمام حوزه‌های کمال، زن و مرد وضعیتی یکسان دارند؛ اما مشابهت در نقش‌های آنان وجود ندارد. ذات‌گروی انتقادهایی را نیزدر برداشت. ذات‌گروی انتقادهایی را برانگیخت، ایرادهایی که «اسپیلمن» و «موهانتی» مطرح کردند، مورد نقد است و بهتر است که از «ذات‌گروی الهی» دفاع نمود.

منبع