زبان شناسی خطابات قرآن

از ویکی‌جنسیت

از نظر زبان‌شناسان اجتماعی، واژگان نه تنها دلالت‌های ارزشی و فرهنگی دارند بلکه برانگیزاننده روش و منش رفتاری جامعه نیز هستند. به عنوان مثال واژه chairman به معنای رئیس و ریاست کردن با واژه man عجین شده است. لذا می‌توان نتیجه گرفت که در فضای فرهنگی انگلیسی زبان، مدیریت و ریاست یک پایگاه مردانه تلقی می‌شود. واژه History به معنای تاریخ در حقیقت داستان زندگی مردان است (His story) و جهت‌گیری این دانش و دغدغه‌های مردانه آن را نشان می‌دهد. واژه Human در انگلیسی و «مردم» در فارسی نیز اگر چه به جنس بشر دلالت دارد لکن گو اینکه فقط مرد و man مبنای انسانیت داشته و زن در خوش بینانه ترین حالت به صورت طفیلی و تبعی در حوزه شمول آن قرار می‌گیرد. واژهhussy از ریشه معنایی hussiveو house wife تا اوائل قرن شانزدهم در معنای زن خانه‌دار استعمال می‌شد، لکن اکنون به معنای دختر یا زن فاحشه است. علاوه بر انبوهی از واژگانی از این دست که به پایگاه‌ها و نقش‌های اجتماعی معنا می‌دهد و انگیزش‌های فردی و اجتماعی را رقم می‌زند، بسیاری از الفاظ به ظاهر خنثی نیز جهت‌گیری جنسیتی دارند. مثلا پهلوان، شیر، قهرمان، قدرت مند، ثروت مند، دانشمند اگر چه به ظاهر واژگانی خنثی هستند ولی به نفع مردان مصادره شده‌اند و اصطلاحا نسبت به زنان دال تهی هستند. از دیگر سو واژگانی مثل ، ضعیف، نازک نارنجی، طناز، مکار، عشوه گر، فتنه جو و... نسبت به زنان تبادر معنایی دارند.

زبان شناسان، زبان و شیوه کاربرد الفاظ را مهم تلقی می‌کنند. برخی دانشمندان زبان شناسی اجتماعی، روانشناسی و روانکاوی اعتقاد دارند الفاظ، نمادهایی هستند که کنش های متقابل انسان را معنا و جهت می دهد. زبان و استعمال های زبانی سازنده ذهنیت، اندیشه‌ها، حالات ، انگیزش‌ها و شخصیت افراد و فرهنگ جامعه است. عادات فردی ، فرهنگ اجتماعی و سبک زندگی و حتی آنچه به عنوان واقعیت شناخته می‌شود، به شکل گسترده‌ای معلول استعمال‌های زبانی است نه علت یا حاکی از آن. [۱] فمینیست‌های زبان شناس با بهره‌گیری از این نظریه‌ها بر این باورند که فروتری نهادینه شده زنان محصول کلیشه‌های زبانی مردسالارانه است که تفکر و فرهنگ مردسالارانه را رقم می‌زند. از این رو قبل از هرچیز انقلابی زبان شناختی ضرورت دارد.

زبان دین

در حوزه زبان دین، فمینیسم‌ها این اشکال را در مورد متون کتاب مقدس و تفاسیر مطرح می‌کنند که زبان دین زبانی مردانه است. استفاده از واژه «Father»، خدای پدر، man و کارکترها و ارجاع‌های مردانه در سراسر متون کتاب مقدس از جمله انتقادات پرشماری است که فمینیست ها به متون مقدس مسیحیت وارد می‌کنند. گو اینکه خدا، سعادت، منجی، رستگاری، شجاعت، انسانیت و همه صفاتی که ارزشمند تلقی می‌شود صفاتی مردانه و شیطان، شیطنت، گناه نخستین ، فتنه‌انگیزی و فحشا با زنان گره معنایی خورده است. شبیه همین انتقاد در مورد زبان قرآن و سنت نیز مطرح شده است. مهمترین اشکال فمینیست‌های مسلمان به زبان قرآن آن است که زبان قرآن بنابر تصریح خود قرآن براساس زبان عربی است که زبانی به شدت مردسالار و زن ستیز است، و نمی‌توان با چنین زبانی به دفاع از هویت و منزلت زن پرداخت.

پاسخ به این اشکال

در پاسخ به این اشکال مطالبی قابل ارائه است:

  • مطلب اول:

نظریه موجبیت زبانی (Linguistic Determinism ) یکی از گمانه زنی‌های بارز و معروف قرن بیستم در حوزه مطالعات زبان شناختی است. براساس این نظریه زبان و استعمال‌های زبانی تعیین کننده تفکر و فرهنگ است. به عبارت دیگر، فرهنگ یک جامعه و شیوه تفکر افراد جامعه تحت تاثیر زبان و اجزاء و ساختار زبانی است. نظریه موجبیت زبانی دارای سه نسخه قوی (زبان تعیین کننده تفکر است)، ضعیف ( زبان بر تفکر تاثیر می‌گذارد) و شناختی (زبان احتمال فکر کردن به شیوه‌ای خاص را افزایش یا کاهش می‌دهد) است. فمینیست‌ها در نقدهای خود به نظام هایی که مردسالار می‌پندارند، از نظریه نسخه قوی نظریه موجبیت زبانی استفاده گسترده‌ای برده‌اند. لکن بررسی‌های فراوانی از نیمه دوم قرن بیستم این نگرش جزم‌گرایانه را با چالش‌های جدی روبرو ساخت. از آن پس نظریه‌های دیگری در مورد رابطه زبان با فرهنگ یا تفکر ارائه شد. در برخی از این نظریه ها بر استقلال این حوزه ها، رابطه معکوس این حوزه‌ها (یعنی شکل‌گیری زبان تحت تاثیر تفکر یا فرهنگ )، یا رابطه دیالکتیک برخی از ابعاد این حوزه‌ها حکایت می‌کند. بر این اساس ضمن اینکه نمی‌توان نقش زبان در ساحت‌های روانی و اجتماعی را نادیده گرفت، لکن تبیین‌های جزم گرایانه و افراطی زبان شناسان فمینیسم که زبان را به عنوان عامل منحصر یا قوی تفکرساز و فرهنگ ساز بر می‌شمردند را نیز نمی‌توان یکسره باور داشت.

  • مطلب دوم:

در صورتی که نظریه موجبیت زبانی با قرائت مورد پذیرش فمینیست ها را نیز بپذیریم نمی توان نتیجه عامی که فمینیست های زبان شناس گرفته اند را پذیرفت. استقراء ناقص و سوگیرانه فمینیست ها نسبت به برخی واژگان و نادیده گرفتن انبوه دیگری از استعمال ها و ساخت واژگانی که نفی کننده دیدگاه زبان شناسان فمینیست است ادعای آنان را با بحران نظری روبرو می سازد. به عنوان مثال واژگانی مثل، الهه، فرشته، خورشید، ماه، عفت، نجابت، حیا، محبت، رحمت ، لطافت، زیبا و... از جمله صدها واژه ای ایست که بر اساس همان استدلال های زبان شناختی نسبت به زنان ارتکاز معنایی دارد. در مقابل واژگانی مثل جبار، زورگو، غول، دیو، پرخاشگر، وحشی، حمال و ... نسبت به زنان دال تهی و در مورد مردان متبادر می شود. یا اینکه در فارسی واژه دختر را از ریشه پهلوی دوخیدن به معنای کسی که در خانه پدر نقشش دوختن بوده است و برادر به معنای کسی که نقش حمالی و برداشتن بارها را بر عهده داشته است. یا در مورد زن در عربی واژه نساء به کار می رود که از انسان یا انس گرفته شده است. صدها مورد دیگر از این استنباط های زبان شناختی می توان ارائه داد که برداشت های ضد مردان و به نفع زنان را تداعی می کند.

  • مطلب سوم:

به فرض پذیرش ادعای فمینیست های زبان شناس، باید توجه داشت که خود فمینیست ها نیز در همین قالب زبانی که آنها مردسالار و ضد زن توصیفش می کنند ، به اهداف فمینیستی خود نائل شده اند. این امر نشان دهنده این است که همین زبان مردسالار نیز ظرفیت توجه و دفاع از حقوق زنان با نگرش های مختلف فمینیستی را برای آنان مهیا کرده است. به فرض اثبات اینکه زبان عربی و به تبع آن زبان قرآن مردسالار باشد ، همین استدلال جریان می یابد. اینکه زبان ، قواعد زبانی و اسلوب های محاوره ای در زبان های مختلف و از جمله زبان عربی تحت تاثیر فرهنگ مردسالارانه بوده است در صورت اثبات ، از محدودیت های زبان تلقی می شود. خداوند متعال ، در مواضع پرشماری از کلام خویش ، به این نکته تلویح یا تصریح دارد که مخاطبش همه انسان ها اعم از زنان و مردان هستند و برای هدایت آنها « نازل» شده است.[۲]در نگاه زبان شناختی، نازل شدن قرآن به معنای بروز و نمود وحی در قالب زبانی است که برای مخاطب قابل فهم باشد. [۳]«إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ؛[۴] ما آن كتاب را به زبان عربى نازل کردیم تا معانی آن را بفهمید». لازمه نزول قرآن به زبان عربی، محدود شدن آن به حدود و ثغور این زبان است. همان گونه که اگر هر زبان دیگری غیر از زبان عربی نیز می بود محدودیت های زبان شناختی آن اجتناب ناپذیر است. نکته مهم این است که در همین زبان عربی زمینه دفاع از نظام هویت، منزلت وحقوق زن به شیوه های مختلف و بهترین وجه ایجاد شده است.

  • مطلب چهارم:

علاوه بر این که در قرآن کریم و سنت پیشوایان دینی بر اشتراک همه انسان ها در ابعاد مختلف تاکید شده است، برخی تاکیدهای ویژه قرانی یا معنا سازی های دینی نیز سعی در از بین بردن لایه های مردسالارانه زبان عربی داشته است. به عنوان مثال در روایات پرشماری به فضیلت های زنانه و معنادهی به وجود و خصلت های زنان در مقابله با تلقی های رایج جاهلی صورت گرفته است.

زبان قرآن

عموم خطاب های قرآنی به مردان صورت گرفته است. حتی در برخی جاهایی که مسائل زنان را بیان می کندخطاب به مردان سخن می گوید. آنجایی هم که مخاطب زن و مرد قید شده ، مردان را بر زنان مقدم داشته است. مهمتر آنکه ، وقتی زنان را مخاطب قرار می دهد از ضمیر غایب استفاده می کند در حالی که خطاب مردان با ضمیر حاضر است.

برخی مطالب مطرح شده در بخش قبلی در اینجا نیز جریان دارد. لکن مطلبی که باید اضافه شود آن است که؛ زبان عربی مثل انگلیسی یا فرانسه و امثال آن، از جمله زبان هایی است که اصطلاحا سوگیری جنسیتی دارد یعنی در برخی خطاب ها، اسم ها، صفت ها ، ضمیرها و امثال آن مذکر و مونث را از هم جدا می کند. در عربی عموما با سه گونه مدلول روبرو هستیم (مذکر ، مونث و خنثی)[پانویس ۱] اما با دو گونه دال (مذکر و مونث). گاه ممکن است مدلول مذکر یا مونث باشد که به ترتیب از دال مذکر و مونث استفاده می کنیم. اما در صورتی که مدلول خنثی یا ترکیبی از مونث و مذکر باشد (مثل مجموعه ای از زنان و مردان)، عموما گفته می شود از باب تغلیب از دال مذکر استفاده می شود. مثلا در فارسی مجموعه مردان و زنان را مردم می گویند که از مرد مشتق شده است. در انگلیسی Human دلالت بر بشر اعم از زن و مرد دارد درحالی که از Man مشتق شده است. در مورد ضمائر نیز همین گونه است. از این رو گفته می شود اگر در قرآن از دال مذکر استفاده می شود الزاما به معنای مذکر بودن مدلول ها نیست بلکه چون ادبیات عرب لفظی برای مخاطب قرار دادن خنثی ندارد ، از دال مذکر برای مدلول خنثی استفاده می کند. نکته مهمی که بعد از این توضیح رخ می نماید این است ، که اگر ما در کلام عرب یا قرآن کریم ، با دال مذکر روبرو شویم تکلیف چیست؟ از کجا بفهمیم که منظور خدا از ضمیر مذکر ، مخاطب مذکر است یا اینکه از باب تغلیب بوده و همه زنان و مردان را شامل می شود؟ به عنوان مثال اگر گفته شود «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام؛ ای کسانی که ایمان آورده اید روزه بر شما واجب شد»؛ وظیفه چیست؟ آیا زنان می توانند ادعا کنند که در این آیه از ضمیر مذکر استفاده شده است، پس زنان تکلیف بر روزه ندارند؟ در این موضوع حداقل سه نظر مهم مطرح است.

  • نظریه اول؛ برخی قائلند که هرجا ضمیر مذکر آمد ، اصل بر آن است که مخاطب مذکر است ، و در صورتی که مراد قرآن شامل هردو جنس گردد بایستی قرینه ای را ذکر نماید.
  • نظریه دوم؛ برخی دیگر اعتقاد دارند از آنجا که در فرهنگ محاوره عرب، تغلیب امر رایج و غالب است ، لذا اصل آن است که مخاطب چنین آیاتی هردو جنس است و اگر متکلم بخواهد آن را مخصوص یک جنس نماید بایستی قرینه ای بر انحصار کلامش در جنس خاص بیاورد. از این رو وقتی آیات نماز، روزه، حج، زکات، نجاسات ، ... نازل می شد، هیچ کس از زنان عصر پیامبر ص آن را مخصوص مردان نمی پنداشت و اگر بنا بود تمایزی بین زن و مرد باشد یا توهمی در اختصاص وجود داشت ، به وسیله قرینه های متصله یا منفصله در قرآن و روایات توضیح داده می شد. بر این اساس اصل آن است که دال های قرآنی اگر چه با ضمیر مذکر آمده است لکن مدلول آن فارغ از جنسیت است مگر آنکه قرینه ای خلاف آن وجود داشته باشد.
  • نظریه سوم؛ هر دو نظریه قبلی در صورتی است که بپذیریم دال هایی که ما به عنوان مذکر می شناسیم واقعا مذکر هستند. در حالی که برخی زبان شناسان اعتقاد دارند ،آنچه به عنوان دال مذکر شناخته می شود در اصل دال های بی نشان هستند که بر مدلول فارغ از جنسیت دلالت دارند، در مقابل دال های نشان دار که مدلول دارای جنسیت را دلالت می کنند. مثلا در انگلیسی lion واژه بی نشان است و به معنای شیر (فارغ از جنسیت) دلالت می کند. در حالی که Lioness واژه نشان دار و به معنای شیر ماده است. در عربی ، واژه زوج واژه بی نشان و فارغ از جنسیت است لکن وقتی با تاء تانیث می آید دلالت بر خصوص جفت مونث دارد. نمونه قرآنی آن آیه شریفه «انا خلقناکم من ذکر و انثی» یا آیه شریفه«انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی» است. در این آیه ها به خلاف تفسیر رائجی که می شود ، «کم» یا «عامل» ضمیر و اسم بی نشان است که اصالتا فارغ از جنسیت است لذا در ادامه با «من» بیانیه جنسیت ذکر و انثی را از دل ضمیر «کم» یا «عامل» خارج می سازد. این امر نشان دهنده این است که حقیقتا «کم» یا «عامل» مذکر نیستند بلکه ضمیر و اسم خنثی و بی نشان است که قابلیت اطلاق بر مذکر و مونث را دارد.

همین استدلال در مورد دیگر آیات قرآن کریم نیز سریان دارد. اگر در قرآن کریم می گوید قل هو الله احد، یا کتب علیکم القصاص، ادعونی استجب لکم و ... در حقیقت دال های بی نشان را به کار برده است که مدلول فارغ از جنسیت را مد نظر داشته است.[۵] از این رو مخاطب عرب عصر پیامبر ص در رویارویی با آیات قرآن خطاب های بی نشان را شامل زنان و مردان می داند. اگر هم در برخی مواضع بر بیان جنسیت تاکید و تصریح می کند به خاطر رفع توهمی است که فضای فرهنگی جامعه اقتضای آن را دارد. از نظر این دسته زبان شناسان ، قاعده تغلیب برگرفته از ویژگی های زبان شناختی توصیفی نیست بلکه به وسیله دانشمندان و به منظور توضیح و قاعده مند سازی استعمال های عربی بر آن تحمیل شده است. [۶] قاعده «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی» نیز می تواند موید دیگری بر خنثی بودن الفاظی که به مذکر بودن شهرت دارد، باشد.[پانویس ۲] به عنوان مثال در دو واژه «المرء» و «المرئة»، مشهور آن است که المرء به معنای شخص مذکر و المرئة به معنای شخص مونث است. در حالی که اگر بنا به تغلیب در مذکر باشد نبایستی الفاظ المرئة بیشتر از المرء باشد. لکن اگر معنای المرء را خنثی بدانیم ، بر اساس قاعده (زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی)، المرئة هم دلالت گر بر شخص و هم جنسیت شخص است و این قاعده سریان خواهد داشت. [۷]

با وجو اینکه مویدهای فراوانی نظر اخیر زبان شناسان را تایید می کند داوری نهایی در مورد هر کدام از این نظریه های سه گانه ، امر ساده ای نیست و مستلزم مطالعات عمیق تر زبان شناسی، لغت شناسی و مباحث صرف و نحو است. اما به هر تقدیر بنا بر دو نظریه اخیر ، اصل بر آن است که خطاب های قرآنی فارغ از جنسیت هستند. حتی در مورد نظریه اول هم می توان گفت که تصریح قرآن به اینکه مخاطب او همه انسان ها فارغ از جنسیت هستند و قرآن برای هدایت همه انسان ها اعم از زن ومرد نازل شده است،[پانویس ۳] می تواند قرینه ای برای شمول دال های به ظاهر مذکر بر مردان و زنان باشد. ضمن این که ارتکاز عمومی نیز خود قرینه ای غیر لفظی است بر اینکه همه زنان و مردان مخاطب الفاظ قرآنی هستند.

جستارهای وابسته

یادداشت

  1. . منظور از مخاطب خنثی، یعنی مخاطب فارغ از جنسیت به نحو لابشرط.
  2. . در میان لغویون و زبان شناسان قاعده لغوی شهرت دارد که بر اساس آن زیادت در حروف و مبانی را دال برزیادت در معنا می‌دانند. به عبارت دیگر هر زمان به حروف اصلی یک کلمه، حروف دیگری اضافه شود دلالت بر معانی فرعی جدیدی می‌کند که لفظ، در ریشه‌ی اصلی خود چنین دلالتی نداشت.
  3. . آیاتی که قرآن را کتاب برای همه مردم معرفی می کند دامنه مخاطب را فارغ از جنسیت مشخص می کند.

پانویس

  1. . Sally mcconnel ginet. به نقل از: فمینیسم و دانش های فمینیستی. مجموعه مقالات دائره المعارف راتیلج. مقاله زبان و جنسیت. ص 260
  2. . آل‏عمران : 138 هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً
  3. . طه : 113؛ الزمر : 28 ؛ فصلت : 3 ؛الشورى : 7 ؛الزخرف : 3 ؛الأحقاف : 12 ؛النحل : 103 ؛فصلت : 44؛ الشعراء : 195.
  4. . یوسف: 2
  5. . ر. ک: عبدالله جوادی آملی. زن در آئینه جمال و جلال. تهران. نشر رجا. 1369. ص 78-81
  6. . ر.ک: کیوان زاهدی. جنسیت و جنس زبانی در قرآن کریم.
  7. . برای مطالعه بیشتر در این زمینه مراجعه کنیدبه : سید روح الله مجیدی. بررسی قاعده زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی.