زن در تاریخ ایران

از ویکی‌جنسیت
زن در تاریخ ایران
مشخصات
عنوان نشست تطورات معنایی زن در تاریخ ایران
نام ارائه دهنده خانم دکتر عاطفه صادقی
مرکز برگزار کننده موسسه فتوح اندیشه
نوع نشست ترویجی، آزاداندیشی
تاریخ برگزاری 1398/08/11
مدیر نشست خانم دکتر راضیه زارعی
دبیر نشست خانم دکتر طاهره کنعانی

این نشست به تطورات معنایی زن در تاریخ ایران پرداخته است. برای بررسی مسئله؛ سه الگو برای تبیین نظام تطورات معنایی زن در تاریخ ایران معرفی می‌کند؛ الگوی معناشناختی، الگوی تطورشناختی و الگوی برساخت گرایی. در بخشی که نظام جدید معنایی تولید می‌شود، الگوی برساخت گرایی مورد استفاده است. در بخش کنکاش خود نظام معنایی الگوی معناشناختی و تطورگرایی مورد نظر است.

مقدمه

خانم عاطفه صادقی معتقدند؛ الگوی معناشناختی، عناصر و ابعاد گوناگونی دارد که تشکیل دهنده معنای متن هستند که این معناشناسی به ما کمک می‌کند، لایه‌های مختلف یک متن را کنکاش کنیم. در الگوی معناشناختی، دو رویکرد دارد. یکی رویکرد جزئی نگر است که خودش دو بخش دارد. بخش اول هم نشینی و جانشینی است و بخش دوم که کلی نگر است. این بخش یک میدان معنا را طراحی می‌کند و متناسب با این میدان معنا، شبکه و نظام معنایی آن مفهوم و واژه‌ای که مورد بررسی قرار می‌گیرد،

بحث‌های تطورگرایی ناظر بر رویکردهای تطورگرایانه نظریات زیست شناختی مثل نظریه داروین است. هگل، دورکیم، وبر، زیمل و پارسونز از کسانی هستند که انتقاداتی به تطورگرایی به خصوص تطورگرایی ذهنی وارد می‌کنند. از تطورات زیستی وارد تطورات ذهنی می‌شوند.


در برساخت گرایی اجتماعی چون شیوه‌های فقر به صورت تاریخی و فرهنگی، نسبی تلقی می‌شود و در یک بستر اجتماعی- سیاسی خاصی مورد بررسی واقع می‌شود، در واقع حقیقت را در نسبت ما و دیگری قرار می‌دهد. برساخت گرایی هم در تلاش‌های پدیدارشناسانه و هم در تلاش‌های عمل گرایانه و نسبی گرایانه، همواره رویکرد انتقادی خودش را حفظ می‌کند. برساخت‌ها به معنای تعریف‌ها، ایده‌ها و هنجارها است. معناها از شرایط اجتماعی بهره می‌گیرند. مهمتر از شناسایی معنا در برساخت گرایی، درک چگونگی درهم تنیدگی معانی و نوع ارتباطی که با هم دارند. این درک پدیدارشناسانه است.

خانم صادقی در این نشست دو تیپ شخصیتی زن در تاریخ ایران با عنوان زن معشوقه و زن شهروند را صورت‌بندی می‌کند.

زن معشوقه

ما با یک زن جدید در دوران انقلاب اسلامی مواجه می‌شویم که چه از حیث پوششی و چه از حیث رفتاری و سبک زندگی حتی با مادران پنجاه سال گذشته ما خیلی متفاوت است. زن گذشته در دال مرکزی ما قابل تعریف نیست. بعد از حمله مغول، ادبیات فارسی به عنوان منبع اصلی فهم جامعه شناسی مردم ایران مورد توجه است. در اشعار نظامی و در اشعار حافظ وسعدی ما با یک زنی طرف هستیم که می‌توان آن را زن معشوق نامید. زن از نظر اینها به عنوان یک حکیم و عارف مثل مردم معمولی جامعه نیست. چرا زنی که نظامی ترسیم می‌کند به عنوان یک حکیم، تا این حد مادی و زمینی است؟


زن معشوق وقتی در دال مرکزی قرار می‌گیرد، مرد در ادبیات ما دنبالش می‌گردد تا به آن برسد. این زن به رغم اینکه خیلی هم زیبا نیست مثل لیلی اما محبوب است. زن معشوق در ادبیات ما جدی است. در مورد اینکه چرا این زن معشوق جدی شد، افراد زیادی صحبت کردند. مثلا اسلامی ندوشن می‌گوید که ما بعد از حمله مغول یک ناامیدی و یک نوع گرد میت پاشیدن بر جامعه ایران را داریم که یک افسردگی عمیق و حس تنفر از زندگی در جامعه ایرانی شکل گرفته است. ایرانی‌ها احساس می‌کرند که هیچ پناهگاهی ندارند. شعرا و ادبای ما با برجسته کردن زن معشوق ایده زندگی را به جامعه تزریق‌می‌کنند.


زن معشوق به قدری قدرتمند است که مردی که دنبالش می‌رود به مقام بالای عرفانی می‌رسد. به عنوان مثال مجنون در طی تلاشش برای وصال به لیلی از خودش جدا می‌شود و به یک سلوک می‌رسد. زن در حال تزریق زندگی در جامعه ایرانی است. واژه‌هایی مثل در دسترس نبودن و مستوری نماد زن معشوق در ادبیات فارسی ایران است. مثلا در دسترس نبودن به رغم اینکه معشوق همیشه جلوی چشمش هست.


الکن سر به زیر و حیا را بهانه کرد/ آغشته بود پنجه‌اش از خون عاشقان/ بسته به دست خویش حنا را بهانه کرد.


مثلا خشن بودن معشوق و در عین حال همیشه و همه جا بودن معشوق تعاریفی را از زن می‌سازد که با تعریف زن بعد از دوران مدرن خصوصا بعد از دوران اسلامی متفاوت است. من این زن را در مقابل زن معشوق، زن شهروند می‌نامم.


تصویر زن در قبل از اسلام به شدت جنسی و عاشقانه هست. در صورتیکه زن معشوق ایرانی اصلا جنسی نیست. زن معشوق با زیرکی تمام کنشگریش در پرده مستوری قرار دارد. عاشق مایل است به آن نزدیک شود اما معشوق ممانعت می‌کند. برساخت گرایی تولید معنا می‌کند و واژه‌های جدید را می‌سازند.


در تقسیمات شعر فارسی اصطلاحی داریم تحت عنوان شعر عاشقانه و شعر عارفانه. هر کدام از این اشعار یک شاعر مطرح دارند. مثلا حافظ عارفانه است. نکته اینست که تمام آنچه از زن معشوق در اشعار گفته می‌شود، همه نمادهای عرفانی هستند. وقتی مضامین عارفانه را مطرح می‌کنند، با واژه‌های زنانه مطرح می‌کنند. پس زن مسئله هست. چه به عنوان یک رویکرد ابزاری در ادبیات عرفانی و چه در ادبیات عاشقانه. به قدری مسئله هست که نظام معنایی را تولید می‌کند. در دوران جدید آینه مستوری را شکسته‌اند و تبدیلش کرده‌اند به قطعات کوچک و هربار یک قطعه را برمی‌دارند. یکبار قطعه حضور زنان در ورزشگاه را برمی‌دارند. چه اهمیتی برای غرب دارد حضور زنان ایرانی در ورزشگاه؟ کلا ادبیات جدید غرب به سمت فحش و فحاشی رفته است. زنی که در آن فضا بزرگ می‌شود، با ما که همیشه در تفکیک هستیم متفاوت است. در فرهنگ ما وقتی آقایی کنار زنان قرار می‌گیرد، فحش نمی‌دهد. اما وقتی دختری وارد ورزشگاه می‌شود، مجبور است فحش بشنود و فحش بدهد.

مقایسه زن معشوق و زن شهروند

زن معشوق ایثارگر است درحالیکه زن شهروند به فکر خودش است. فردگرایی مدام به این زن تلقین می‌شود. مثلا آداب و رسوم ما ایرانیان برای ازدواج خیلی سخت و پیچیده هست. اصولا در خاورمیانه یکی از سخت‌ترین آداب و رسوم ازدواج را داریم. این رسومات جذابیتی دارد یکی از ویژگی‌های مادر معشوق قصه‌گویی است. مثلا شخصیت گرگ در قصه‌های شنگول و منگول، نماد درندگی و خون آشامی است. اما الان شخصیت گرگ در قصه‌ها این ویژگی‌ها را ندارد. حتی در انیمیشن‌ها نقش گرگ نماد دشمن نیست. ما زن‌های شهروند شده چون حافظه‌مان را ازدست داده‌ایم، این دانش ضمنی را از نسل قدیم نگرفته‌ایم. قصه‌ها خیلی راحت عوض می‌شوند و نسلی جدید را می‌سازند.


ما از پوزیتویسم در حال عبور هستیم و به سمت پست مدرنیسم می‌رویم. تعریف واحدی از پدیده‌ها نداریم. مثلا قصه شنل قرمزی که با گرگ دنبال یک چیز دیگر می‌گردد. مادربزرگ قصه اسکیت دارد. فضای پست مدرن فوق‌العاده‌ای به تصویر کشیده می‌شود. ما شاهد اضمحلال حق و باطل هستیم.

اکثر کتاب‌هایی که شخصیت گرگ خوب است، از غرب ترجمه شده و این ترجمه‌ها ناظر بر عادات رفتاری است. مثل اینکه من خجالتی یا ترسو هستم. مثلا در کتابی زنی مشروب به دست در کنار چند مرد نشان داده شده که کمی خجالتی است. در این کتاب‌ها می‌خواهد اینطور به بچه‌ها القا کند که شما خجالت نکشید. در مورد ترس می‌گوید همه می‌ترسند ولی تو از ترسیدن ناراحت نباش. پس واژگان در حال تغییر معنا هستند. پس نظام معنایی در تربیت کودک تغییر می‌کند و تربیت کودک امری مادرانه بوده است. اگرچه ولایت با پدر است ولی در فرهنگ ایرانی، تربیت امری مادرانه است. در برنامه‌های خانواده در صدا وسیما ما به یک پروژه روانشناسی محوری پر و بال داده‌ایم که مادران اعتماد به نفسشان را در مواجهه با فرزند از دست داده‌اند. مثلا پدر یا مادر نمیداند که رفتار با فرزندش درست است یا خیر و دچار آشفتگی تربیتی شده است.

نکته بعدی اینکه در ازدواج زن معشوق، ایده سازگاری وجود دارد. در ازدواج زن شهروند، ایده تفاهم وجود دارد. در سازگاری، زنان به فکر طلاق نبودند. سیاست‌هایی طرح می‌کردند که در بلندمدت به تعامل می‌رسیدند


در دوران مدرن زن معشوقه تلاش می‌کند شهروند شود. سر کار می‌رود. جذابیت برایش مهم است. تفاوت معنایی آنها در سبک زندگی آنهاست. زن معشوق اتفاقا همه جا کنشگر است اما به صورت پنهانی.

از دست رفتن سرمایه‌های زن معشوق به‌نفع زن شهروند

این زن معشوق چطوری داشته‌ها و سرمایه‌هایش را به نفع زن شهروند از دست می‌دهد؟ ناتوانی در بازنمایی و نمایش زنان قومیت‌ها و شهرستان‌های مختلف و تصویر جهان معنایی- نهادی این زنان از مهم‌ترین دلایل از دست رفتن سرمایه‌های زن معشوق است. تقلیل برنامه‌های خانواده‌ ما به برنامه‌های مهارت محور سبب شده است به جای تقویت زن خانه‌دار ، خانه‌داری را برای مردان به‌تصویر بکشیم. در یک رویکرد متناقص مردها در حال مربا درست کردن هستند. مردان آشپز و زنان کارشناس هستند. در نظرسنجی‌ها زنان صرفا خانه‌دار، از احساس ناامیدی و پوچی بسیاری رنج می‌برند. برنامه‌های خانواده‌ ما عاجز از ارائه راه‌حل برای انفعال زنان خانه‌دار هستند.


مسئله دیگر نگاه روایت تسلط نگاه حقوق محور بر خانواده‌هاست. این فراروایت باعث شده از دریچه حقوقی به مسائل خانواده نگاه کنیم. ما در بحث‌های جامعه شناسی خانواده، الگوی آسیب شناسی قوی داریم. الگوی بازنمایی به صورت کلامی را نداریم. چون این الگوها را نداریم، ایده مرکزی زن معشوق و زن شهروند را نمی‌توانیم به صورت کامل دربیاوریم.