زن و خطابات قرآنی

از ویکی‌جنسیت
بیان شبهه

در قرآن غالب آیات و عموم خطابات با لفظ و ضمایر مذکر آمده است و موجب ایجاد شبهه مبنی بر ترجیح مرد بر زن در خطاب الهی گردیده است. در این مقاله این مساله را بررسی می‌کنیم.

هر زبانى، داراى ضوابط، قواعد و دستورات خاصى است. يكى از قواعد ادبى زبان عربى، كاربرد ضمير و صفات مذكّر و مؤّنث است كه داراى سه حالت است:

الف. اگر گفت‏ وگو فقط درباره مردان باشد، صيغه «مذكّر» به كار مى‌رود. ب. اگر سخن فقط درباره زنان باشد، صيغه «مؤّنث» به كار مى‌‏رود. ج. اگر طرف محاوره هم مردان باشد و هم زنان، از صيغه «مذكّر» استفاده مى‏‌شود و اين به جهت «قاعده تغليب» در ادبيات است.

انواع خطابات قرآنی

با توجّه به اين مقدّمه، انواع خطابات قرآنى در مورد زن و مرد به شرح زير قابل تبيين است:

  • 1. در مواردى قرآن كريم با صراحت زن و مرد را در كنار يكديگر مورد خطاب قرار مى‌‏دهد:

«أَنّى لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» ؛[۱]

«من عمل هيچ عمل‌كننده‌اى از شما را، زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم كرد».

«مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» [۲]؛

«هر كس كار شايسته‌‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‌‏داريم؛ و پاداش آنان را به بهترين اعمالى كه انجام مى‌‏دادند، خواهيم داد».

«إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقينَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرينَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمينَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرًا وَ الذّاكِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظيمًا»[۳] ؛

«به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان باايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان باخشوع، مردان انفاق‌كننده و زنان انفاق‌‏كننده، مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مى‏‌كنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است».

«قُلْ لِلْمُؤمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ. وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» ؛[۴] «به مؤنان بگو چشم ‏هاى خود ر (از نگاه به نامحرمان) فروگيرند، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه‌تر است؛ خداوند از آنچه انجام مى‌‏دهيد آگاه است! و به آنان با ايمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه هوس‏‌آلود) فروگيرند، و دامان خويش را حفظ كنند».

اين نوع خطابات براى اين است كه قرآن مى‏‌خواهد افكار جاهلى و قبل از اسلام را تخطئه كند؛ چون آنان بين زن و مرد فرق مى‌‏گذاشتند و فضايل را منحصر در مردان مى‏‌دانستند!! در حالى كه؛ «آنچه بايد كامل شود «روح» است و روح، نه مذكّر است و نه مؤّنث» .[۵]

برخى ديگر از بزرگان فرموده‏‌اند: «براى اينكه توهّم نشود تكليف مختص مردان است، هر دو صيغه مذكّر و مؤّنث استعمال شده است. و اصولاً در اين‏گونه موارد صيغه مؤّنث براى تأكيد و جلب توجّه به اين امر است كه مرد و زن، در حكم و تكليف مزبور هيچ فرقى با يكديگر ندارند» .[۶]

  • 2. خطاب‏‌هايى كه فقط متوجّه مردان است؛ مانند آياتى كه نعمت‌هاى بهشتى و حورالعين را نصيب مردان پارسا و پرهيزگار دانسته است؛ مانند آيه شريفه:

«كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ» ؛[۷] «اين چنين‏ اند بهشتيان؛ و آنها را با حورالعين تزويج مى‌‏كنيم».

و آيات ديگر [۸] كه طرف خطاب آنها فقط مردان است.

در توجيه اين‏گونه خطابات گفته شده است: از آنجايى كه هم در جامعه صدراسلام و هم در اجتماع مطلوب و آرمانى اسلام، حضور مردان در بيرون خانه بيشتر بوده و بايد باشد، به مراتب بيش از زنان در صحنه‌‏هاى اجتماعى حضور داشته و دارند، در نتيجه خطابات بيشتر در عمل و درواقع، متوجّه آنان است. اين مطلب بدان معنا نيست كه به مردان اصالت داده شده است و زنان اساساً به شمار نيامده بلكه علّت اصلى اين‏گونه خطاب‌‏ها، همين است كه مكالمه پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله به عنوان رسول و واسطه در ابلاغ پيام به طور طبيعى بيشتر با مردان جامعه است.

  • 3. خطاب‌هايى كه با صيغه مذكّر آمده اما مجموعه زنان و مردان را شامل شده است؛ مانند:

«وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرّيَّةً ضِعافًا خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَديدًا»[۹] ؛

«كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار گذارند، از آينده آنان مى‌ترسند، بايد [از ستم درباره يتيمان مردم ]بترسند! از [مخالفت ]خدا بپرهيزند و سخنى استوار بگويند».


«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا...»؛

«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد!...».

اين نوع خطاب، شامل مردان و زنان است، چنان كه در قوانين كشورى نيز واژه‌هاى «مردم»، «افراد جامعه»، «انسان‌ها» به كار مى‌رود و ضماير مذكر به آنها ارجاع مى‏‌شود. بدين جهت تاكنون كمتر شنيده شده است در زمان نزول آيه‌هاى قرآنى، زنى يا مردى اعتراض كرده باشد كه چرا قرآن فقط با مردان سخن مى‏‌گويد و به زنان اعتنايى ندارد يا كمتر اعتنا دارد، يا پرسيده باشد كه آيا فلان حكم الهى و امر و نهى قرآنى، مختص مردان است يا شامل زنان هم مى‌‏شود و همه مردم با فرهنگ عمومى و زبان عرفى خودشان درمى ‏يابند كه اين نوع خطاب‌‏ها شامل مردان و زنان مى‏‌باشد. گرچه بسيارى از آيه‌ها و جمله‌هاى قرآنى، با سياق‏‌هاى مذكّر بيان شده است؛ به همه آنان (چه مرد و چه زن) توجّه دارد.[۱۰]

آرى در عصر بعثت از پاره‌اى تفاوت‌‏هاى حقوقى و احكام متفاوت بين زن و مرد چنين توهّم شده بود كه مردان به لحاظ شخصيت بر زنان برترى دارند و زنان از پاره‌‏اى امتيازات محرومند و يكى از نشانه‏‌هاى آن را همين نحوه خطابات قرآنى مى‌‏دانستند چنانكه اسماء بنت عميس پس از بازگشت از حبشه، از همسران پيامبر صلى‏ الله عليه ‏و‏آله اين سؤال را پرسيد كه «هل فينا شى‏ءٌ من القرآن؟» و پس از شنيدن پاسخ منفى نزد پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله رفته و گفت: «ان النّساء لفى خيبةٍ و خسار»؛ «زنان محروم و زيان‏كارند»، رسول خدا صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله فرمودند: «چرا؟» گفت: «لأنهنّ لايذكرن بخير كما يذكر الرجال» و همين تصور و گفت و شنود زمينه نزول آيه 35 سوره احزاب بود. [۱۱] و با صراحت لفظ مؤنّث در كنار مذكّر و از زنان مسلمان و مؤمن در كنار مردان ياد شد.

کمالات انسانی و همسانی زن و مرد در خطاب قرآن

قرآن، هرگاه از كمالات انسانى سخن مى‏‌گويد، زنان را همسان مردان مطرح مى‌كند:

«إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنِينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِينَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِينَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِينَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاكِرِينَ اللّهَ كَثِيراً وَ الذّاكِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً» ؛[۱۲]

«مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان باايمان، و مردان و زنان عبادت‌پيشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شكيبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه‏‌دهنده و مردان و زنان روزه‏‌دار، و مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى‌كنند، خدا براى [همه ]آنان آمرزش و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است».

اين آيه به طور آشكار، از آيات درخشان، مرتبط با موضوع زن و گوياى تساوى زن و مرد در پيمودن مدارج كمال است. مراحل مختلف كمال شامل: اسلام، ايمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع، تصدّق، صوم، پاكدامنى و ذكر كثير، براى مرد و زن به طور يكسان مطرح است؛ و زن و مرد مى‏‌توانند اين مدارج را طى كرده و به شخصيت والاى انسانى دست يابند.

زمينه نزول آيه، اظهار نگرانى «اسماء بنت عميس» و بنا به روايتى اظهار نگرانى «امّ ‏سلمه» نسبت به نازل نشدن آياتى از قرآن در تمجيد از زنان مؤمن بوده است. وى اين امر را به رسول صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله شكايت برد. سپس اين آيه با اعلان اينكه بهره‏‌مندى از مغفرت و پاداش الهى، منوط به كسب فضيلت‏‌هايى براى مؤمنان است، نازل شد.

در واقع اين آيه از زنان، در برخوردارى از منزلت مساوى با مردان در پيشگاه خداوند حمايت كرده است. [۱۳]

شأن نزول آيه نشان مى‌‏دهد، اعتراضاتى كه امروزه در ارتباط با نگرش متفاوت به زنان و مردان در زمينه مسايل گوناگون مطرح است، مسايل جديد و نوپايى نيست؛ بلكه اين ايرادهاى مغرضانه و يا شبهات صادقانه، از صدراسلام مطرح بوده كه در آيات و روايات منعكس است. به عقيده سيّد قطب، اين آيه، زن را هم رديف مرد آورده و او را در پيوند و ارتباط با خداوند، هم‏چنين در كسب كمالات، همسان مرد دانسته و اين در حقيقت اقدام عملىِ اسلام در جهت بالابردن ارزش زن و ارتقاى بينش جامعه نسبت به جايگاه زن مى‌باشد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ منابع بدون نام باید محتوا داشته باشند

مرحوم علامه طباطبايى، ذيل آيه چنين اظهارنظر مى‌كند: «براساس اين آيه، اسلام معتقد است: زن و مرد در سايه اسلام و ايمان مى ‏توانند به كرامت شايسته خويش دست يابند؛ و از اين نظر ميان زن و مرد تفاوتى نيست» [۱۴]. [۱۵]

چنانكه ملاحظه شد اين آيه ده ويژگى سرنوشت‏‌ساز از معيارهاى ارزش را در ابعاد مختلفِ اعتقادى، اخلاقى و عملى بر شمرده و بر مشترك بودن اين معيارهاى كلّى تأكيد نموده است.

تفسير نمونه ضمن اينكه آيه را سخنى جامع و پُرمحتوا درباره همه زنان و مردان و صفات برجسته آنها دانسته‏‌اند، اوصاف مذكور در آيه را بدين‏سان دسته‌‏بندى كرده و آورده است:

«بخشى از اين اوصاف دهگانه از مراحل ايمان سخن مى‌‏گويد. قسمت ديگرى، پيرامون كنترل زبان و شكم و شهوت جنسى كه سه عامل سرنوشت‌‏ساز در زندگى و اخلاق انسان‌‏ها مى‌‏باشد، بحث مى‌‏كند و در بخش ديگرى از مسأله حمايت از محرومان و ايستادگى در برابر حوادث سخت و سنگين يعنى صبر، كه ريشه ايمان است؛ و سرانجام از عامل تداوم اين صفات يعنى ذكر پروردگار سخن به ميان مى‌آورد». [۱۶]

اين آيه در حقيقت نمونه‌‏اى از ديدگاه وسيع و كاركردهاى عميق فرهنگى اسلام در زمينه احياى كرامت انسانى زن است؛ در جامعه‌اى كه زن از ارزش چندانى برخوردار نبود.

خداوند و ضمایر مذکر

در پاسخ بيان چند نكته بايسته است: اينكه براى خداوند ضمير مذكّر به كار رفته است. مانند «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»، بدين ‏جهت است كه از نظر ادبى، ضمير «هو» براى جنس مذكّر و براى موجودى كه نه مذكّر و نه مؤنّث است به كار مى‌‏رود اما ضمير «هى» تنها برای جنس مؤنّث و يا مؤنّث مجازى و لفظى به كار مى‏‌رود مانند آيات شريفه:

«فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى» ؛[۱۷]

«همانا بهشت همان جايگاه است».

«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها» ؛[۱۸]

«سوگند به نفس و آنچه آن را درست كرد».

از اين رو ضمير «هو» در دو مورد به كار مى‌‏رود:

1. در مقابل «هى» و براى موجود مذكّر؛ چه حقيقى و چه مجازى.

2. به معناى جامع ميان مذكّر و مؤنّث و يا در موجودى كه جنسيت خاص مذكّر يا مؤنّث در آن لحاظ نشده است (مانند «اله») و يا اينكه هر دو جنس مذكّر و مؤنّث در آن لحاظ شده و مدنظر است. پس هنگام اطلاق «هو» بر خداوند، به هيچ وجه پرسش از مذكّر و مؤّنث بودن مرجع ضمير معنايى نخواهد داشت؛ زيرا او جسم ندارد؛ نه مذكّر است و نه مونث و نه چيز ديگرى شبيه به اين موارد «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ». با اين حال قرآن مجيد به زبان مردم نازل شده است و مى ‏بايست كه قواعد ادبيات عرب در آن رعايت مى‏‌گرديد .[۱۹]

برخی خطابات جنسیتی قرآن

آیه مباهله

یکی از شبهات دیگری که در خصوص خطابات و زبان قرآن مطرح می گردد؛ این پرسش است که چرا در آيه مباهله «فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ» [۲۰] به جاى كلمه فرزندان، پسران به كار رفته است؟

  • يكم. «ابن و بنى» به فرزند پسر و «بنت» به فرزند دختر اطلاق مى‌‏شود؛ اما در زبان عربى، گاهى كه درباره گروهى از پسران و دختران صحبت به ميان مى‌آيد، لفظ «بنى» و «ابناء» در مورد مذكّر و مؤنث به كار مى‌‏رود. براى مثال تعبيراتى چون «بنى ‏آدم» و «بنى ‏اسرائيل» در مورد پسران آدم يا پسران اسرائيل نيست؛ بلكه در مورد فرزندان آنان است، اعم از پسر و دختر چنان كه سوره توبه آمده است:

«قُلْ إِنْ كانَ آباؤكُمْ وَ أَبْناؤكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ...» ؛[۲۱]

«بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و...».

همان‏گونه كه ملاحظه مى‌‏شود، چه بسا ممكن است منظور از «ابناؤکم» در آيه فقط پسران نباشند؛ بلكه علاوه بر پسران شامل دختران نيز بشود.

  • دوم. ممكن است سؤل ديگرى مطرح شود و آن اينكه اگر «ابنائكم» در آيه 61 سوره «آل ‏عمران» اعم از پسران و دختران است، پس چرا فقط امام حسن و امام حسين عليهماالسلام همراه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله بودند و آن حضرت دختران فاطمه عليهاالسلام را با خود نبرد؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: موضوع مباهله بود كه از اهميت ويژه‌اى برخوردار بود. از اين رو تمامى همراهان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله در آن واقعه، معصوم بودند؛ چنان كه لفظ «نساءنا» نيز در آيه به صورت جمع آمده؛ اما از زنان فقط فاطمه عليهاالسلام حضور داشت و زنان پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله با وى نبودند.

البته در اين آيه لطايف ديگرى نيز در بيان فضيلت اهل‏بيت عصمت و طهارت وجود دارد كه براى فهم دقيق آنها، بايد به كتاب‏‌هاى تفسيرى مراجعه كرد.

آیه اخوت (برادری مومنان)

شبهه ای دیگر در خصوص زبان و خطاب قرآن این است که آيا آيه «إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصلِحُوا بَينَ أَخَوَيْكمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ» [۲۲] زنان را نيز شامل مى‌‏شود؟

شأن نزول اين آيه و نيز آيه قبل از آن، درباره اختلافى است كه ميان دو قبيله اوس و خزرج (دو قبيله معروف مدينه) رخ داده بود و همان سبب شد كه گروهى از آنان، به جان هم بيفتند و با هم نزاع كنند. لذا اين آيه براى رفع خصومت و نيز به عنوان يك قانون كلّى و عمومى، براى هميشه و همه ‏جا، نازل شده است. حتّى منحصر در جنگ و قتال نيست؛ بلكه شامل هرگونه نزاع و درگيرى و حتى مشاجرات لفظى بين مؤنان نيز مى‌‏شود. بنابراين با توجه به شأن نزول آيه، مى‏‌توان پاسخ سؤل فوق را بدين صورت بيان كرد:

1. وقتى مى‏‌گوييم «جنگ و اختلاف ميان دو قبيله رخ داده»، اين بدين معنا نيست كه فقط شامل مردان شده باشد، بلكه تمام افراد قبيله ـ اعم از مرد و زن و كودك ـ را شامل مى‌‏شود و در واقع همه آنان به نوعى درگير جنگ و نزاع هستند. از اين رو تعبير آيه، شامل تمام افراد قبيله و نيز در مقياس وسيع‏تر شامل همه مؤمنان (اعم از مرد و زن) خواهد بود. البته بديهى است معمولاً جنگ و درگيرى توسط مردان صورت مى‌گيرد و زنان و كودكان از حضور مستقيم در درگيرى‌ها و ميدان كارزار به دورند. بنابراين مى‌‏توان گفت: خطاب آيه از اين باب به صورت خطاب به مردان نازل شده است؛ ولى شامل آنهايى نيز مى‌شود كه در حاشيه اين ميدان كارزار هستند و اين معنا را مى‏ توان از روح كلّى حاكم بر آيه فهميد.

2. خطاب‏‌هاى قرآن گاهى در ظاهر، به صيغه مذكّر مى ‏آيند؛ ولى شامل زنان نيز مى‌شوند و اين را مى‏ توان جزو فرهنگ محاوره قرآنى به شمار آورد؛ همانند تعبيراتى چون «يا ايها الذين آمنوا» كه طبق نظر مفسّران و قرآن‏ پژوهان، شامل زنان نيز مى‏‌شود.

3. براساس احاديث معصومين عليهم‏السلام در اسلام، برادرى تنها اختصاص به مردان ندارد؛ بلكه عمومى است و شامل زنان نيز مى‌‏شود. از اين رو چه بسا آيه موردنظر، در صدد بيان رابطه برادرى و ايجاد اُنس و اُلفت بين مؤنان باشد كه در اين صورت شامل زنان نيز خواهد بود.

امام على عليه‏السلام مى‏‌فرمايد: «الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدؤ الا المتقين»؛ يعنى، مردمان برادرند، اگر برادرى آنان براى غيرخدا باشد، آن برادرى دشمنى است و اين سخن خداى متعال است كه «در آن روز دوستان با هم دشمن‏اند، مگر پرهيزكاران» .[۲۳] در اين حديث از واژه «خلق» و «الناس» درباره «الاخلاء» گفته شده است كه اعم از زن و مرد است. بنابراين با توجه به آيات و روايات، مى‌‏توان نتيجه گرفت كه آيه، شامل زنان نيز مى‌‏شود.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. . آل عمران 3، آيه 195.
  2. . نحل 16، آيه 97.
  3. . احزاب 33، آيه 35.
  4. . نور 24، آيات 30 و 31.
  5. . زن در آيينه جلال و جمال، ص100.
  6. . محمدتقى مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست، ج 2، ص 2058.
  7. . دخان 44، آيه 54.
  8. . طور 52، آيه 20؛ واقعه (56)، آيه 22.
  9. . نساء 4، آيه 9.
  10. . مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست، ص 2059.
  11. . طبرسى، مجمع‏البيان، ج 8 - 7، ص 560.
  12. . احزاب 33، آيه 35.
  13. . عبد على حويزى، نورالثقلين، قم: دارالكتب العلميه، بى‌‏تا، ج 4، ص 277، ح 113، به نقل از مجمع‏‌البيان.
  14. . الميزان، ج 16، ص 313.
  15. . ر.ك: حجرات 49، آيه 13؛ آل عمران (3)، آيه 195.
  16. . نمونه، ج 17، صص 309 و 308.
  17. . نازعات 79، آيه 41.
  18. . الشمس 91، آيه 7.
  19. . محمدتقى مصباح يزدى، پرسش‏‌ها و پاسخ‏‌ها، ج 5، ص 30، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382.
  20. . «هرگاه بعد از علم و دانشى كه درباره مسيح به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم»، (آل‏عمران (3)، آيه 61).
  21. . توبه 9، آيه 24.
  22. . «مؤنان برادر يكديگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت او شويد!»، حجرات (49، آيه 10).
  23. . ميزان الحكمه، ج 1، ص 70، ح 186.