نشوز
نشوز در لغت
نشوز در اصل به معناى ارتفاع و بلندشدن است. شرعاً همان خروج از طاعت يعنى بيرون رفتن يكى از زوجين از دائره فرمان و اطاعت ديگرى مىباشد.[۱] کراهتداشتن زن و شوهر هریک از دیگری و ناساختن زن با شوهر و یا شوهر با زن معنای دقیق نشوز است .[۲]
نشوز در اصطلاح
نشوز اصطلاحی فقهی است که عبارت است از انجام ندادن وظایف شرعی در قبال همسر. [۳]عدم اطاعت و تمکین نکردن زن از مرد و پرداخت نکردن نفقه از طرف مرد نشوز محسوب میشود. [۴]) به تعبیر دقیقتر نشوز در زوجه، خروج او از اطاعت شوهر است در اطاعتى كه بر زن واجب مىباشد، به اينكه خود را به تمكين او در نياورد و چيزهايى را كه تنفرآور است و با تمتع و لذت بردن از او سازگارى ندارد از خود برطرف نكند، بلكه ترك نظافت و آرايش خود با اينكه شوهر آنها را مىخواهد از اين قبيل است. و همچنين است خروج او از خانه او بدون اذن شوهر و غير اينها. و در جايى كه اطاعت از او واجب نيست ترك آن موجب تحقق نشوز نمىباشد؛ پس اگر زن از خدمات خانه و حوائج مرد كه با تمتعبردن او ارتباط ندارد از قبيل جاروكردن يا خياطى يا غذاپختن يا غير اينها، حتى آب دادن و پهن كردن رختخواب، خوددارى نمايد نشوز تحقق پيدا نمىكند.
همانطور كه نشوز از طرف زوجه محقق مىشود، همچنين از طرف شوهر هم با تعدّى بر زن و قيام نكردن به حقوق واجب زن، نشوز تحقق مىيابد؛ پس اگر نشوز از شوهر به سبب جلوگيرى از حقوق زن از قبيل تقسيم همخوابگى و نفقه و مانند اينها آشكار شود، پس او حق مطالبه از شوهر را دارد، و او را موعظه مىنمايد پس اگر مؤثر نشود مرافعه را پيش حاكم شرع مىبرد و او را به آن ملزم مىكند و زن حق ندارد زوج را مهجور كند و يا او را بزند، و هنگامى كه حاكم بر نشوز زوج و تعدّى او اطلاع پيدا كرد او را از انجام آنچه كه بر او حرام است، نهى مىكند و به انجام آنچه كه بر او واجب است امر مىنمايد، پس اگر نافع شود كه همان، وگرنه آن طور كه مصلحت مىبيند او را تعزير مىكند. و حاكم شرع هم حق دارد از مال شوهر- در صورت امتناع از آن- او را انفاق نمايد و لو اينكه املاك او را بفروشد در صورتى كه متوقف بر آن باشد. [۵])
نشوز در قرآن
قرآن مجيد دربارهی نشوز زن مىفرمايد: «... وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ». [۶]
در تفسیر این آیه آمده است: زنانى كه از وظائف خود سرپيچى مىكنند و نشانههاى ناسازگارى در آنها ديده مىشود، مردان در برابر اينگونه زنان وظائف و مسئوليتهايى دارند كه بايد مرحله به مرحله انجام گردد، و در هر صورت مراقب باشند كه از حريم عدالت تجاوز نكنند، اين وظائف به ترتيب زير در آيه بيان شده است: مرحله اول: در مورد زنانى است كه نشانههاى سركشى و عداوت و دشمنى در آنها آشكار مىگردد كه قرآن در جمله فوق از آنها چنين تعبير مىكند:" زنانى را كه از طغيان و سركشى آنها مىترسيد موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد" و به اين ترتيب آنها كه پا از حريم نظام خانوادگى فراتر مىگذارند قبل از هر چيز بايد بوسيله اندرزهاى دوستانه و بيان نتائج سوء اينگونه كارها آنان را براه آورد و متوجه مسئوليت خود نمود. مرحله دوم: " در صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى كنيد" و با اين عكس العمل و بىاعتنايى و به اصطلاح قهركردن، عدم رضايت خود را از رفتار آنها آشكار سازيد شايد همين" واكنش خفيف" در روح آنان مؤثر گردد. مرحله سوم: در صورتى كه سركشى و پشت پازدن به وظائف و مسئوليتها از حد بگذرد و هم چنان در راه قانونشكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تاثير كند، و نه جدا شدن در بستر و كم اعتنايى نفعى ببخشد و راهى جز" شدت عمل" باقى نماند، براى وادار كردن آنها به انجام تعهدها و مسئوليتهاى خود چاره منحصر به- خشونت و شدت عمل گردد، در اينجا اجازه داده شده كه از طريق" تنبيه بدنى" آنها را به انجام وظائف خويش وادار كنند. ممكن است سوال شود كه چگونه اسلام به مردان اجازه داده كه در مورد زنان متوسل به تنبيه بدنى شوند؟! پاسخ این است که با توجه به معنى آيه و رواياتى كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن در كتب فقهى آمده است و همچنين با توضيحاتى كه روانشناسان امروز مىدهند چندان پيچيده نيست زيرا: اولاً آيه، مسئله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديگرى در باره آنان مفيد واقع نشود، و اتفاقاً اين موضوع تازهاى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمتآميز براى واداركردن افراد به انجام وظيفه، مؤثر واقع نشود، متوسل به خشونت مىشوند، نه تنها از طريق ضرب بلكه گاهى در موارد خاصى مجازاتهايى شديدتر از آن نيز قائل مىشوند كه تا سرحد اعدام پيش مىرود. ثانيا" تنبيه بدنى" در اينجا- همانطور كه در كتب فقهى نيز آمده است- بايد ملايم و خفيف باشد بطورى كه نه موجب شكستگى و نه مجروحشدن گردد و نه باعث كبودى بدن.
ثالثاً روانكاوان امروز معتقدند كه جمعى از زنان داراى حالتى بنام " مازوشيسم" (آزارطلبى) هستند و گاه كه اين حالت در آنها تشديد مىشود تنها راه آرامش آنان تنبيه مختصر بدنى است، بنابراين ممكن است ناظر به چنين افرادى باشد كه تنبيه خفيف بدنى در موارد آنان جنبه آرامبخشى دارد و يك نوع درمان روانى است. مسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مرد حق ندارد بهانهگيرى كرده، در صدد آزار زن برآيد، لذا به دنبال اين جمله مىفرمايد: " اگر آنها اطاعت كنند به آنها تعدى نكنيد". و اگر گفته شود كه نظير اين طغيان و سركشى و تجاوز در مردان نيز ممكن است آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهايى خواهند شد؟
در پاسخ مىگوئيم آرى مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظائف مجازات مىگردند حتى مجازات بدنى، منتها چون اين كار غالباً از عهده زنان خارج است حاكم شرع موظف است كه مردان متخلف را از طرق مختلف و حتى از طريق تعزير (مجازات بدنى) به وظائف خود آشنا سازد. [۷]
قران ىر مورد نشوز مردان میفرماید: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً». [۸]
نشوز یک اصطلاح فقهی درباره خودداری هر یک از زوجین از انجام وظایف و تکالیف متعارف زناشویی است. در دانش فقه، به مردی که در برابر همسر خود از انجام وظایف زناشویی سرپیچی کند، ناشز گفته میشود.[۹]
نشوز مرد در قرآن
درآیه 128 سوره نساء خداوند میفرمایند: «وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِمَا أَنْ یصْلِحَا بَینَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ؛ و اگر زنی، از طغیان و سرکشی یا اعراضِ شوهرش، بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح کنند (و زن یا مرد، از پارهای از حقوق خود، بخاطر صلح، صرفنظر نماید.) و صلح، بهتر است؛ اگر چه مردم (طبق غریزه حبّ ذات، در اینگونه موارد) بخل میورزند. و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید (و بخاطر صلح، گذشت نمایید)، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است (و پاداش شایسته به شما خواهد داد). [۱۰]
در شأن نزول این آیه آمده است که دختر محمدبن سلمه زن رافع بن خدیج بود که به علت باال رفتن سن وی شوهرش با زن جوانی ازدواج کرده بود. رافع از همسر اول خود خواست که همسر دوم دو یا سه روز حق داشته باشد و او یک روز، دختر محمدبن مسلمه قبول نکرد و دو بار طلاق داده شد. در مرتبهی سوم از شوهر خواست که برخورد مساوی با او و زن جوان داشته باشد و شوهر قبول نکرد و در نهایت به دلیل اعراض شوهر با او مصالحه کرد.[۱۱]
نشوز مرد در فقه
فقیهان مسلمان با استفاده از آموزههای اسلامی، مجموعهای از نشانهها و احکام را درباره نشوزمرد ارائه کردهاند.
مصادیق نشوز مرد
فقها سببهای مختلفی را برای برای نشوز مرد بیان کردهاند.
تا قبل ازشیخ طوسی تصمیم به طلاق مرد، نشانه نشوزمرد بود.[۱۲]
2.ندادن حقوق واجب زن
شیخ طوسی دو نشانهی عدم نفقه و ارتباط جنسی را نشوز مرد میداند.[۱۳] صاحب جواهر نشوز مرد را در ندادن نفقه و حق قسم میداند.[۱۴]
3.سوء معاشرت زوج
فاضل هندی نشوز مرد را علاوه بر عدم ادای حقوق واجب زن –قسم ونفقه- اذیت وآزار قراردادن زن را جزء نشوزمرد میداند.[۱۵]
معیار نشوز
1.هریک از زوجین در مقابل رفتار مناسب زوج دیگر، رفتار نامناسبی داشته باشد.
2.سرپیچی هریک از طرفین در وظابف واجب باشد.[۱۶]
احکام برخورد با نشوز مرد
هنگامی که نشوز از طرف مرد باشد زن یکسری از کارها را نباید انجام دهد؛
- زن حق ندارد وظایف زناشوییاش را نسبت به مرد ترک کند.[۱۷]
- زن نباید مرد را تنبیه بدنی کند.[۱۸]
احکامی که زن میتواند در هنگام نشوز مرد انجام دهد؛
زن میتواند ابتدا شوهرش را موعظه کند و حقوق خود را مطالبه کند و در صورتی که اثر نداشت، به حاکم شرع رجوع کند.[۱۹]
اقوال در چگونگی مطالبه حق زن
قول اول برخی فقها از قبل از علامه حلی قائل به این بودند که زن در هنگام نشوز مرد، در همه امور، چه جنسی یا مادی، با مرد صلح کند و از یکسری از حقوق خود بگذرد تا مرد او را طلاق ندهد.
اقوال چگونگی صلح زن
قول اول
اگر زن تمایل داشت با توجه به نشوز مرد، با وی زندگی کند میتواند از بعضی از حقوق خود مانند نفقه وقسم را ببخشد و مرد هم میتواند قبول کند.[۲۰]
قول دوم
حقوق واجب را را مرد نمیتواند به زور از زن بگیرد مگر اینکه از حقوق مستحبی باشد.[۲۱]
قول سوم
در صورتی که مرد زن را مجبور کند که از حقوق خود بگذرد گناه کرده است. حتی برخی از علما بیان میکنند در این صورت هر بذلی که زن انجام دهد بر مرد حرام میشود.[۲۲]
پانویس
- ↑ جابرى، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامى، ص174.
- ↑ دهخدا، لغت نامه،واژه ی نشوز
- ↑ شهیدثانی، الروضة البهیة، ج۵، ص۴۲۷
- ↑ امام خمینی(تحرير الوسيلة(ترجمه فارسى)، ج2، ص: 326
- ↑ امام خمینی تحرير الوسيلة(ترجمه فارسى)، ج2، ص: 326
- ↑ سوره نساء آيه34
- ↑ مکارم، تفسير نمونه، ج3، ص: 372تا ص375.
- ↑ سوره نساء آيه 128
- ↑ کتابخانه مدرسه فقاهت
- ↑ قرآن کریم، ترجمه مکارم شیرازی، 1373ش
- ↑ کتابخانه دیجیتال مدرسه فقاهت
- ↑ المقنع، شیخ صدوق ج1، ص350
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط، 1387ش، ج4، ص337.
- ↑ نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام،1362ش، ج31،ص207.
- ↑ فاضل هندی، كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام،بیتا، ج7،ص518
- ↑ احمدیه، مریم؛ اسحاقی، محمد، 1395، "تطورات مفهوم نشوز در ادوار مختلف فقه شیعه"، در مجله مطالعات زن وخانواده، شماره1-7، ص85-111
- ↑ مدرسه فقاهت
- ↑ کتابخانه دیجیتال مدرسه فقاهت
- ↑ کتابخانه دیجیتال مدرسه فقاهت
- ↑ شهید ثانی، روضة البهیة، ۱۳۸۶ق، ج۵، ص۴۲۹.
- ↑ فخرالمحققین، ایضاح الفوائد فی شرح المشکلات القواعد، 1387ق، ج3، ص257.
- ↑ .امام خمینی، تحریرالوسیله، 1390¬ق، ج2، ص305]؛ [http://lib.eshia.ir/10102/5/429 شهید ثانی، روضة البهیة، ۱۳۸۶ق، ج۵، ص۴۲۹.
منابع
قرآن کریم، ترجمه مکارم شیرازی، قم، دارالقرآن الکریم، 1373ش
- احمدیه، مریم؛ اسحاقی، محمد، «تطورات مفهوم نشوز در ادوار مختلف فقه شیعه»، در مجله مطالعات زن و خانواده، شماره1-7، بهار 1395ش، ص85-111.
- امام خمینی، روحالله، تحریر الوسیله، نجف، دارالکتب العلمیه، چ8، 1390ق.
- امام خمینی، تحرير الوسيلة، موسسة تنظيم و نشر آثار الإمام الخمينى(قدس سره) – تهران، 1434 ه. ق
- جابرى عربلو، محسن فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامى، امير كبير، تهران 1362 ه. ش.
- خوانساری، احمد، جامع المدارک فی شرح المختصرالمنافع، تهران، مکتبه الصدوق، چ2، 1355ش.
- دهخدا، لغتنامه، زیر نظر محمد معین و سید جعفر شهیدی، مؤسسه لغتنامه دهخدا، ۱۳۷۷ش.
- شهید ثانی، روضة البهیة فی شرح اللمعه الدمشقیه، چ1-2 ، ۱۳۸۶ش.
- شهیدثانی، زین الدین بن علی، الروضة البهیة فی شرح المعه الدمشقیه، قم: منشورات مکتبه الداوری 1410ق.
- شیخ صدوق، المقنع، قم، موسسه امام هادی علیه السلام، 1415ق.
- شیخ طوسی، المبسوط، تهران، المکتبه المرتضویه لاحیاء الاثار الجعفریه، چ3، 1387¬ش.
- علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، موسسه اسماعیلیان، بی¬تا.
- فاضل هندی، كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، قم، نشرالاسلامی¬التابعه لجماعه المدرسین، بی¬تا.
- فخرالمحققین، محمدبن حسن بن یوسف، ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، قم، موسسه اسماعیلیان، چ1، 1387ق.
- مکارم شیرازی، احکام خانواده، قم، امام علی بن ابی طالب علیه السلام، چ2، ۱۳۸۹ش.
- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1371 ه. ش.
- نجفی، حسن، جواهرالکلام فی¬شرح شرائع الاسلام، بیروت، دارالاحیاءالتراث¬العربی، چ7، 1362-ش.