پدرسالاری

از ویکی‌جنسیت
(تغییرمسیر از گرایش‌های فمینیستی)


پدرسالاری در اندیشه فمینیسم

فمینیسم‌ها در سه گرایش بر واژه پدرسالاری تأکید می‌کنند:

  1. فمنیسم رادیکال
  2. فمنیسم سوسیال
  3. فمنیسم روانکاو

هر سه این گرایش‌ها معتقدند زنان در وضعیت ستم قرار دارند و متمایز هستند با اندیشه لیبرال‌ها که معتقدند زنان در وضعیت نابرابر با مردان قرار دارند. آن‌ها معتقدند زنان تحت ستم هستند! چرا تحت ستم هستند؟ برای پاسخ از واژه پدرسالاری استفاده می‌کنند.

فمنیسم رادیکال

فمینیسم رادیکال معتقد است پدرسالاری عامل ستم بر زنان است. زنان به خاطر زن بودن مورد ستم واقع می‌شوند و ستم جنسی از قدیمی‌ترین و شدیدترین اشکال نابرابری است.

فمنیسم‌های رادیکال در مقابل فمنیسم مارکسیست که معتقد است سرمایه‌داری عامل فرودستی زنان است، می‌گوید: سرمایه‌داری قرن ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ به وجود آمده است. سؤالی مطرح می‌شود که آیا ما قبل از این هیچ نابرابری و ستمی نداشتیم؟ جواب واضح است قبل از این ما ستم داشتیم. ستم ارباب و رعیت و یا انواع و اقسام ستم‌ها و این یعنی سرمایه‌داری عامل این ستم نیست ستم جنسی اولین تجربه ستم است که عامل اصلی آن پدرسالاری است. مرد درون خانواده به زن ظلم می‎‌کند و این اولین تجربه مرد است و وقتی از این نابرابری و ظلم منافع زیادی شامل حال او می‌شود آن را تسری می‌دهد به جامعه و با خود می‌گویند که می‌شود ستم کرد در آنجا هم هرجا که امکان داشته باشد ظلم و ستم می‌کند پس ستم جنسی اولین ستم و عامل ستم‌های دیگر است پس ریشه ظلم و ستم پدرسالاری است.

می‌گویند برای اینکه بتوانیم ظلم و ستم را از جامعه ریشه‌کن کنیم باید اول ظلم و ستم مرد بر زن را از بین ببریم. چگونه؟ ریشه‌اش برمی‌گردد به خانواده. بعضی می‌گویند خانواده باید اصلاح شود بعضی هم می‌گویند خانواده باید کلّاً از بین برود. پدرسالاری چیزی است که سلسله مراتبی ایجاد می‌کند که دراین سلسله مراتب «قدرت» نقش اصلی را دارد.

فمنیسم‌های رادیکال می‌گویند پدرسالاری یک نظام خانوادگی و اجتماعی است و منحصر به خانواده نیست و از خا نواده شروع شده و امتدادش در اجتماع است و ایدئولوژیک است و این ایدئولوژی کمک کرده تا این نظام همیشه خودش را بازآفرینی کند و همه آن را بپذیرند و نتوانند در مقابل آن قد علم کنند.

مردان با استفاده از زور مستقیم، قانون، زبان، عادات و رسوم، آموزش و تقسیم کار، تعیین می‌کنند زنان چه نقش‌هایی را می‌توانند و باید داشته باشند! پس پدرسالاری امری درون خانوادگی نیست بلکه آغاز آن از خانواده و امتدادش در اجتماع است و ایدئولوژی است یعنی بایدها و نبایدهایی دارد که کمک می‌کنند این امر ادامه داشته باشد و مدام خودش را تولید و بازتولید کند.

واژه‌ای که برای ایدئولوژی استفاده می‌کنند یک بار منفی دارد و این بار منفی را متأثر از مارکسیست‌ها هستند. زیرا مارکسیست‌ها معتقدند ایدئولوژی یک آگاهی کاذب و دروغین است که به جامعه داده می‌شود تا جامعه با آنها همراه شود. مثلاً می‌گویند ایدئولوژی پدرسالاری در اسلام این‌گونه است که مثلاً می‌گویند: زن بدون اجازه شوهر از خانه نباید بیرون برود و اگر برود ملائکه او را لعنت می‌کنند. زنان باید به مردان احترام بگذارند و جهاد زن حسن شوهر‌داری است. و اسلام این واژه‌ها را به کار می‌برد تا زنان تابع مردان باشند و وقتی به صورت ایدئولوژی مطرح می‌شود زن‌ها آن را می‌پذیرند و با آن همراه می‌شوند.اینها معتقدند در تمام ابعاد و عرصه‌هایی که رابطه دو جنس قابل تصور باشد، دین، اجتماع، اقتصاد، سیاست و علم و دانش در تمام این عرصه‌ها پدرسالاری وجود دارد و این وضعیت را عادی تلقی می‌کند و موجب می‌شود همه آن را بپذیرند.

فمنیسم سوسیال

فمینیسم‌های سوسیال هم از واژه پدرسالاری استفاده می‌کنند اما تفاوتی که دارند این است که رادیکال‌ها معتقدند این پدرسالاری است که عامل ستم بر زنان است اما سوسیال‌ها می‌گویند پدرسالاری به علاوه سرمایه‌داری. سوسیال‌ها از واژه پدرسالاری سرمایه‌دارانه استفاده می‌کنند و می‌گویند درست است قبل از سرمایه‌داری باز هم ستم بوده و دلیل این ستم، پدرسالاری است، اما این سرمایه‌داری به پدرسالاری کمک می‌کند و پدرسالاری خودش را به واسطه سرمایه‌داری بازتولید می‌کند و یک ستم جنسی نوینی را شکل می‌دهند و آن ستم جنسی که قبلاً بوده مجدداً ایجاد و تشدید می‌شود. پس راه حل ما این است که نه تنها باید پدرسالاری را حذف کنیم، سرمایه‌داری را هم باید حذف کنیم.

دو قرائت از سوسیال فمینیسم وجود دارد:

  • یک عده می‌گویند باید پدرسالاری و سرمایه‌داری با هم ادغام شوند و یک نظام واحدی برایش تحلیل می‌کنند به نام پدرسالاری سرمایه دارانه
  • اصلاً سرمایه‌داری ذاتاً پدرسالارانه است و قابل تفکیک از هم نیستند.

فمنیسم روانکاو

فمنیسم‌های روانکاو هم معتقدند به زن ستم جنسی می‌شود و از این بابت با لیبرال‌ها متمایز هستند. چون لیبرال‌ها معتقدند که زنان در وضعیت نابرابری قرار دارند اما فمنیسم‌های روانکاو مانند سوسیال‌ها و رادیکال‌ها معتقدند به زنان ستم می‌شود و از واژه پدرسالاری استفاده می‌کنند تا توضیح دهند که این ستم به زنان یک ستم بنیادین و همه جانبه است.

سؤالی که مطرح می‌کنند این است که چرا مردان به طور مستمر نظام پدرسالاری را بازتولید می‌کنند؟ و چرا زنان در این عمل مشارکت می‌کنند؟ پاسخی که دارند تأکید دارند بر نقش روان ناخودآگاه ستمگری مردان.

روان انسان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شود: خودآگاه و ناخودآگاه خودآگاه فقط ۲۰ درصد روان انسان را تشکیل می‌دهد و ۸۰ درصد روان انسان ناخودآگاه است. یعنی ناپیداست و ما تصویری از آن نداریم. حال روان ناخودآگاه مردان در ستمگری به زنان چیست؟ هراس از مرگ

در مردان وحشتی از مردن وجود دارند و به خاطر میل به بقا، بر زنان تسلط پیدا می‌کنند و از طریق تسلط بر زنان میل به بقاء آن‌ها ارضاء می‌شود. می‌گویند انسان‌ها دو مواجهه با مرگ دارند: زنان و مردان.

زنان به خاطر ویژگی‌های جسمی و زایمان مظهر حیات بخشی و آفرینش هستند به همین دلیل زن‌ها حس میرایی ندارند و حس بقا دارند. اما مردان به دلیل اینکه این ویژگی زنان را ندارند یک حس میرایی دارند! راه حل چیست؟ اینکه بیایند بر جنسی که مظهر حیات است و حیات‌بخش است، مسلط شوند و همین انگیزه سلطه‌گری در مردان را شکل می‌دهد. زنان در خودشان از لحاظ روانی کمبود احساس نمی‌کنند، اما مردان به دلیل ترس از مرگ، برای نجات خود، بر منبع حیات مسلط می‌شوند. این یک تحلیل در اندیشه فمنیسم روانکاو است.

یک تحلیل دیگر هست که تأکید دارد بر تعامل جامعه و روان آدمی که می‌گویند جامعه‌پذیری نقش زیادی دارد در ستمگری مردان. جامعه‌پذیری یعنی یاد گرفتن شیوه زندگی و آماده بودن برای عضو جامعه شدن که تربیت نقش عمده‌ای در جامعه‌پذیری دارد. می‌گویند دلیل ستمگری مردان و ستم‌پذیری زنان این است که کودکان در دامن مادرانی تربیت می‌شوند که فرهنگ مردسالار را پذیرفته بودند و نسل به نسل این فرهنگ را منتقل می‌کردند مادران بین دختر و پسر تفاوت می‌گذارند و همین موجب سلطه‌گری مردان و سلطه پذیری زنان می‌شود.

اگر مادران در تربیت بین دختر و پسر فرقی نمی‌گذاشتند این اتفاق صورت نمی‌گرفت. دیزاشتاین یکی از روانکاوان فمینیسم می‌گوید: کودکان یک حس دوگانه نسبت به مادرشان دارند. در یک لایه از آنجایی که مادرشان نقش عمده‌ای در تربیت آنان دارد، احساس عشق و نیاز دارند به مادر.

اما در یک لایه دیگر همان مادری که منشاء حیات آنهاست و او را دوست دارند، مانع رسیدن این کودک در رسیدن به آرزوهایش است. دختربچه دوست دارد سوت بزند اما مادر مانع می‌شود و می‌گوید این کار را نکن! اما پدرها آزادی بیشتری می‌دهند و همین موجب می شود دختران حس کنند که زنانگی نحس است و پسران یاد بگیرند که جایگاه مرد جایگاه با ارزشی است.

و پسرها تربیت می‌شوند که به دنبال زنی بروند که مطیع باشند و از حق خودش بگذرد و دختران یاد می‌گیرند برای اینکه مورد پذیرش قرار گیرند، باید ساکت باشد و هویت زنانه ارزش ندارد! این‌ها معتقدند تربیت خیلی مهم است و مادر نقش برجسته‌ای دارد (والبته تأکید می‌کنم یک تحلیل در فمینیسم روانکاو این‌گونه است) و به صورت کلی فمینیسم‌هایی که بر واژه پدرسالاری تأکید می‌کنند معتقدند پدرسالاری در همه عرصه‌های زندگی وجود دارد عرصه‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی.

پدرسالاری در زندگی فردی در دو ساحت وجود دارد: هویت‌بخشی و خودپنداری زنان از خود و بحث بدن زن. فمینیسم‌های رادیکال به عنوان نمونه سیمون دوبوار بر نقش زبان بر ساختار پدرسالاری تأکید می‌کند و می‌گوید به لحاظ جامعه‌شناختی، شخصیت در تعاملات اجتماعی شکل می‌گیرد و این شکل‌گیری شخصیت متأثر از ساختارهای زبانی است. می‌گویند زبان جانب دار جنس مذکّر است. نوع به کار بردن ضمائر،واژه‌ها، کنایه‌ها، استعاره‌ها، اشعار و ضرب‌المثل‌ها، جنس مذکّر را برتر تلقی می‌کند.

برای تحقیر دیگران از واژه نامرد استفاده می‌شود. انگار مردانگی یک ارزش است و هر چه معنای مردانگی بدهد خوب است و هر چه بر خلاف آن باشد بد است. فحش به ناموس بدترین فحش است. چرا وقتی می‌خواهیم دیگران را تحقیر کنیم از واژه‌های تحقیر زنانه استفاده می‌کنیم؟ فمنیست‌ها معتقدند این کار را پدرسالاری انجام داده‌ و تمام مؤلفه‌ها و عناصر زبان سرشار از این تحقیرهاست.

به عنوان نمونه در جامعه مسلمان گفته می‌شود، اولویت استعمال ضمیر مذکّر و مؤنث در قرآن که می‌گویند قل هوالله احد اینجا خدا را مذکّر می‌داند و این در همه جوامع وجود دارد. صفاتی که برای خداوند استفاده می‌شود مردانه است! در زبان عربی وقتی گروهی که زن و مرد هستند هنگام استفاده از ضمایر، از ضمیر مردانه استفاده می‌شود! یا مثلاً قانون ما می‌گوید رئیس جمهور باید مرد باشد و در تفسیر آن گفته می شود رجل سیاسی تفسیر دارد و گفته می‌شود منظور مرد بودن است هرچند تفسیر دیگری می‌گوید منظور از رجل بودن، مرد بودن نیست بلکه شخصیت سیاسی است یعنی حتی زمانی که می‌خواهند شخصیت سیاسی را به کار ببرند از واژه رجل استفاده می‌شود و همین موجب می‌شود دوگانگی در تفسیر ایجاد شود که البته آن زمان به عمد این کار را کردند تا این واژه واضح نباشد و امکان تفاسیر مختلف داشته باشد. اما بحث ما بر سر این است که واژه‌های مذکّر در زبان توسط پدرسالارها تولید و به ساختار مردسالار در جامعه کمک می‌کند. می‌گویند پدرسالاری طوری به ساختار زبان شکل داده است که هم زن و هم مرد این هویت را پذیرفته است و هویت زنانه را در طول تاریخ پدرسالاری تعریف کرده است.

فمنیسم‌ها در بحث نقد زبان، به زبان کتاب مقدس هم اعتراض می‌کنند و به تفاسیری که از آن می‌شود، و معتقدند که این تفاسیر مردسالارانه است یا خود کتاب مقدس کلماتی دارد که این کلمات کاملاً مردسالارانه است. واژه‌ی (من) به معنای انسان به کار برده می‌شود به معنای مرد است که هم به معنای مرد به کار برده می‌شود هم به معنای انسان. پس در معنای انسان بودن دلالت بر جنسیت خاص می‌شود. برای خدا از لفظ پدر استفاده می‌شود! اینجا این کلمه معنای جنسیتی دارد. برای همین ناشر جدید، نویسنده‌هایش را موظف کرده است که معنای من را در ترجمه‌ها برای انسان به کار نبرند، می‌خواهد این واژه‌های جنسیتی را حذف کند.

موضوع دیگر بحث بدن زن است یکی از ابزارهای نمادین تفکیک جنسی، لباس زن و مرد است. لباس زنانه از آثار پدرسالاری و از عوامل ستم مرد بر زنان است. می‌گویند لباس زنانه یک لباس سنگین بر جسم و روح زن است لباس زنانه طوری است که زنان پیراهن‌های بلند و سنگینی که به زن وقار و سنگینی و زیبایی می‌دهد ولی زنان مجبور به تحمل آن و پوشیدن آن که مانع فعالیت‌های اجتماعی آن‌ها می‌شود، هستند فقط به این دلیل که آن‌ها را زیباتر می‌کند. لباس زنانه زنان را تبدیل به ابژه جنسی برای مردان کرده است. لباس‌های تنگی که سنگین اما زیبا و فریبنده است، جسم زن با این لباس تبدیل می‌شود به عنوان منبعی برای لذّت مردانه و دست و پاگیر و محدودکننده است. مردها توقف دارند زن‌ها زیبا و فریبا باشند در حالیکه هر نوع ارتباطی که بین زن و مرد وجود دارد و قرار است زیبایی، دخالت در آن داشته باشد مسیری است برای انقیاد زنان.

منابع مرتبط

  1. از جنبش تا نظریه اجتماعی تاریخ دو قرن فمینیسم، تالیف: حمیرا مشیرزاده تهران، نشر شیرازه
  2. فمینیسم و دانش‌های فمینیستی، ترجمه و نقد ادبی از مقالات دائره المعارف فلسفی روتلیج، 1382، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
  3. مبانی فلسفی فمینیسم، خسرو باقری، تهران: وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری: دفتر برنامه‌ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی
  4. بستان، فمنیسم، مجید دهقان، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
  5. دانش‌های فمنیستی، مترجمان عباس یزدانی و بهروز جندقی، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان
  6. فمینیسم، جین فریدمن، ترجمه فیروزه مهاجر، چاپ اول، انتشارات آشیان، 1381
  7. جنس دوم، سیمون دوبوار، ترجمه قاسم صنعوی، چاپ دوم، نشر توس، 1380
  8. جریان‌شناسی دفاع از حقوق زنان، چاپ اول، قم، انتشارات موسسه فرهنگی، ابراهیم شفیعی
  9. المرأة والعمل السیاسی، هبه رئوف، چاپ اول، آمریکا
  10. فمینیسم، نرگس رودگر، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، چاپ دوم، 1394