زنا

از ویکی‌جنسیت
(تغییرمسیر از زنا در اسلام)

«زنا» به عنوان ناهنجارى جنسى مورد نكوهش اديان و قوانين مدنى است و رفتار خطرناكى است كه پاكدامنى و بنيان خانواده را متزلزل مى ‏كند آثار زيانبار جسمى و روانى را به دنبال دارد. از اين رو در دلايل نفى زنا در اسلام مى ‏توان به مواردى چون قطع نسل‏ها، از ميان رفتن عفت و پاكدامنى، دوستى‏ها و عواطف، متزلزل شدن نهاد اجتماعى خانواده، تأثيرات شديد سوء جنسى بر بهداشت، روانى و بهداشت جسمى، و بروز بيمارى‏هاى لاعلاجى همانند HIV كه همگى از آثار زيانبار آميزش ‏هاى اشتراكى است، اشاره نمود. ليكن تمام سخن نبايد در اين موضوع خلاصه گردد كه به كدامين دليل، شريعت اسلام زنا را ممنوع اعلام كرده است زيرا موضوع حرمت و ممنوعيت زنا تقريباً در تمامى اديان، ملل و اقوام از ديرباز مطرح بوده و مورد نكوهش بوده است .[۱]

زنا در سایر اقوام و ملل

در باب ديه و كيفر فعل زنا در دين يهود نيز مقرّراتى اين چنين بيان گرديده بود: «اگر شخصى مجرّد با يك فرد مؤّنث زنا كند بايد پنجاه مثقال نقره بپردازد و با او ازدواج كند» .[۲]

گذشته از اينكه اقوام و ملل ديگر حتى پادشاهان مصرى و نيز بابليان، آشوريان و پارس قديم و هندى ‏ها هم زنا را ممنوع دانسته و مرتكبين آن را كيفر مى‏ كرده ‏اند .[۳]

حتى در كشورهاى پيشرفته صنعتى و اروپايى نيز همواره روسپى ‏ها (Adultress) از اعتبارى ـ اجتماعى برخوردار نيستند و همواره محافل مذهبى و كشيشان يا كليسا مخالفت خود را با چنين اعمالى بيان داشته است. مگر پس از قرن هفدهم ميلادى و پس از دوره رنسانس(renaissance) كه در كليسا از صحنه اجتماع كنار گذاشته شد.

علاّمه طباطبايى(ره) در اين زمينه مى ‏فرمايد: «پس اينكه مى ‏بينيم تمامى اقوام و ملل در همه اعصار اين عمل را زشت و پليد خوانده ‏اند براى اين بوده كه مى ‏فهميدند اين عمل باعث فساد اَنساب و شجره‏ هاى خانوادگى و قطع نسل و ظهور و بروز مرض ‏هاى گوناگون تناسلى گشته و همچنين علاوه بر اين باعث بسيارى از جنايات اجتماعى از قبيل آدم‏ كشى، چاقوكشى و سرقت و جنايت و امثال آن مى‏ گردد و نيز باعث مى ‏شود عفت و حياء و غيرت و مودت و رحمت در ميان افراد اجتماع جاى خود را به بى‏ عفّتى، بى‏ شرمى، بى ‏غيرتى، دشمنى و شقاوت بدهد». [۴]

زنا در قرآن

قرآن كريم درباره حرمت زنا مى ‏فرمايد:

«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً» ؛[۵]

«و نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت و بد راهى است».

در تفسير اين آيه آمده است: «در اين آيه كوتاه به سه نكته اشاره شده است:

الف. نمى ‏گويد زنا نكنيد بلكه مى‏ گويد به اين عمل شرم ‏آور نزديك هم نشويد اين تعبير علاوه بر تأكيدى كه در عمق تقبيح نسبت به خود اين عمل نهفته شده اشاره لطيفى به اين است كه آلودگى به زنا مقدّماتى دارد كه انسان را به آن نزديك مى‏ كند. چشم‏ چرانى يكى از مقدّمات آن است. برهنگى و بى ‏حجابى مقدّمه ديگر، كتاب‏هاى بدآموز و فيلم‏هاى آلوده و نشريات فاسد و كانون‏هاى فساد هر يك مقدمه‏اى براى اين كار محسوب مى ‏شود. همچنين خلوت كردن با شخص نامحرم عامل وسوسه‏ انگيز ديگرى است. بالاخره ترك ازدواج براى جوانان و سخت گيرى ‏هاى بى‏ دليل طرفين در اين زمينه همه از عوامل نزديك شدن به زنا است كه در آيه فوق با يك جمله كوتاه همه آنها را نهى مى‏ كند و در روايات اسلامى نيز هر كدام جداگانه مورد نهى قرار گرفته است.

ب. جمله «إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً» كه مشتمل بر سه تأكيد است («إنّ» و استفاده از فعل ماضى «كان» و تعبير به «فاحشه») عظمت اين گناه آشكار را آشكارتر مى‏ كند.

ج. جمله «ساءَ سَبِيلاً»؛ «راه زنا بد راهى است» بيانگر اين واقعيت است كه اين عمل راهى به مفاسد ديگر در جامعه مى‏ گشايد.[۶]

امام على بن ابى‏ طالب عليه‏ السلام در حديثى مى ‏فرمايد: از پيامبر شنيدم چنين مى‏ فرمود: «فى الزنا ست خصال: ثلاث فى الدنيا و ثلاث فى الآخرة. فأمّا اللاتى فى الدنيا، فيذهب بنور الوجه، و يقطع الرزق، و يسرع الفناء. و أمّا اللّواتى فى الآخرة، فغضب الرب، و سوء الحساب، و الدخول فى‏النّار، أو الخلود فى النّار؛ [۷] در زنا شش اثر سوء است. سه اثر آن در دنيا و سه اثر در آخرت است. اما آن‏ها كه در دنيا است يكى اين است كه صفا و نورانيت را از انسان مى‏ گيرد، روزى را قطع مى‏ كند، و انسان‏ها را به سرعت هلاك مى ‏كند. اما آن سه كه در آخرت است غضب پروردگار، سختى حساب و دخول يا خلود در آتش دوزخ است».

جستارهای وابسته

پانویس

  1. . البحر الرائق، ابن نجيم مصرى، ج 5، ص 7 ؛ المبسوط، سرخسى، ج 24، ص 32.
  2. . كتاب مقدس يهود، بخش 22، ص 28 و 29.
  3. . تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 13، ص 491.
  4. . الميزان فى تفسير القرآن، سيدمحمد حسين طباطبايى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1417، ج 13، ص88.
  5. . اسراء 17، آيه 32.
  6. . تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374، ج2، ص103.
  7. . خصال، شيخ صدوق، جزء اول، باب 6، حديث 3، صفحه 321.