انقلاب اسلامی در مشهد با زنان آغاز شد

از ویکی‌جنسیت

حرف از دو قیام مهم است با فاصله‌ای چهل ودوساله که موضوع هردوی آنان یکی است: پوشش و حجاب. نخستین با ریختن خون مردم بی گناه در مسجد گوهرشاد شروع شد، اما چهار دهه بعد، زنان تمامش کردند. انتقام سال‌ها رنج، ترس و تحقیر را گرفتند و دنباله آن را به بهار انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ گره زدند. این سطر‌ها روایت اصلاح یک قانون اشتباه است، قانونی که در ایران به «کشف حجاب» معروف است و تاریخی‌ترین قیام هایش در مشهد رقم خورده است.

آغاز کشف حجاب با اجباری کردن لباس متحدالشکل

پیش از قیام گوهرشاد، دربار برای اینکه بتواند موضوع پوشیدن لباس متحدالشکل (کت، شلوار و کلاه پهلوی) را مطرح و آن را به اصطلاح در میان مردم جا بیندازد، شروع می‌کند به پخش اعلان‌هایی در روزنامه‌ها (تن‌ها رسانه مردم آن روزگار) با عنوان خرید پارچه وطنی و کلاه تمام لبه ارزان قیمت که پوشیدنش برای مرد‌ها شکیل است و مفید. برای مثال، در یک از گزارش باقی مانده از آن دوران آمده است: «قیمت کلاه تمام لبه که ۸۰ تا ۱۰۰ زرع پارچه اعلا برده، تنها ۱۷ ریال.»

برگزاری جشن‌هایی با حضور مردانی که لباس متحدالشکل پوشیده اند یا چاپ خبر‌هایی در جراید که نشان می‌دهد مردم دیگر شهر‌ها استقبال بی نظیری از این پوشش داشته اند، راهکار یا بهتر است بگوییم حیله دیگری است که حکومت وقت از آن استفاده می‌کند تا مردم را برای تن دادن به هر نوع پوششی که صلاح می‌داند ترقیب کند.

برای مثال، به این خبر که درست فردای وقوع قیام گوهرشاد (۲۳ تیر ۱۳۱۴) در روزنامه آزادی با تیتر «جشن کلاه تمام لبه» در مشهد چاپ و منتشر شده است دقت کنید: «عصر روز ۲۲ تیر، مجلس مفصلی در منزل یکی از تجار تربت حیدریه منعقد و قریب پنجاه نفر از تجار مهم حضور یافته، با ایراد نطق مفصل و ثنا و بقای ذات مقدس ملوکانه شاهنشاه، کلاه خودشان را به شاپو و کپی تبدیل نمودند و مجلس با مسرت و شادی پایان یافت. هم چنین طبق اطلاع واصله از ولایت خراسان، پیشرفت کلاه جدید در همه جا سریع بوده و در بعضی نقاط مانند بجنورد، شاید اقلیت خیلی مختصری به واسطه فقدان کلاه (کمبود کلاه) نتوانسته اند هنوز تغییر بدهند. اگر نه، همه کلاه خود را تبدیل کرده اند.»

بخشنامه‌ای که زنان را بدون روسری می‌خواست

این سیاست اگرچه ناکارآمد، اما با ریختن خون بی گناهان بسیاری در مسجد گوهرشاد یا دستگیر و زندانی کردن معترضان دیگر شهر‌ها و پیروی مشتی درباری و نظامی مطیع اوامر ملوکانه، به رضاخان این فرصت را می‌دهد تا دستور نوشتن بخشنامه کشف حجاب را صادر کند. این بخشنامه اواخر آذر ۱۳۱۴ از طرف رئیس الوزرا به دربار فرستاده می‌شود تا در آغاز دی ماه، فرمان اجرای رسمی قانون کشف حجاب به تمام ولایات ایران ارسال شود. او در ادامه نیز در ۱۷ دی سال ۱۳۱۴ با شرکت در مراسم جشن دانش آموختگی دختران بی حجاب در دانشسرای مقدماتی شیراز به وضوح این قانون را لازم الاجرا اعلام می‌کند. بسیاری از خانواده‌های مذهبی نتوانستند این موضوع تاب بیاورند. دخترانشان ترک تحصیل کردند و همسرانشان سال‌های طولانی (تا آغاز جنگ جهانی دوم) خانه نشین شدند و حتی مردن در خانه را به بیرون رفتن بدون چادر و روبنده ترجیح دادند.

مادربزرگم تا هفت سال در خانه ماند

نمونه‌ای از این حکایت و وضعیت اجتماعی آن روزگار را می‌توان در خاطرات مرحومه نیره سادات احتشام رضوی همسر شهید نواب صفوی دید: «بعد از این ماجرا، خیلی از خانم‌ها خانه نشین شدند، به طوری که تا سال‌ها بعد از آن هم از خانه بیرون نیامدند. ما نظیرشان را در فامیل داشتیم. برای مثال، مادر پدرم، بی بی ربابه نواب رضوی، تا هفت سال بعد از کشف حجاب رضاخانی در خانه ماند و بیرون نیامد تا اینکه فوت کرد و جنازه اش از در بیرون رفت. من آن روز را یادم است. حتی پیش از آن را هم به یاد دارم. حمام‌ها عمومی بود، اما مادربزرگم حتی برای استحمام از خانه بیرون نمی‌رفت. یک تشت مسی بزرگ برای خودش تهیه کرده بود و توی اتاق استحمام می‌کرد.

این را هم بگویم که پوشش رایج زنان آن دوره، چادر و پوشیه بود. فقط اگر زنی چند بچه داشت، یک روپوش و روسری بلند می‌پوشید تا بغل کردن بچه‌ها برایش مشکل نباشد. البته ناگفته نماند که همان روسری بلند را هم آژان‌ها از سر زن‌ها می‌کشیدند و زیر پا لگد می‌کردند. یعنی پوشیدن روسری بلند و چادر ممنوع بود. زنان تنها حق استفاده از روسری کوتاه را داشتند، طوری که گردنشان دیده شود. این الزام بود. برای همین هم عده‌ای که معتقد بودند، روسری بلند می‌پوشیدند، اما آن را زیر مانتو یا روپوششان پنهان می‌کردند، طوری که مانند کلاه به نظر بیاید.

برای مادر خودم هم که حاجیه خانم صدایش می‌زدند، شبیه همین اتفاق رقم خورد. او هم بعد از واقعه کشف حجاب، زیاد از خانه بیرون نمی‌رفت. خانه ما در یک کوچه باریک در ته پل محله واقع بود. خیلی کوچک بودم، اما خاطرم هست یک بار که می‌خواست از در خانه بیرون برود و وارد خانه همسایه روبه رویی شود، آژانی که سر کوچه ایستاده بود او را دید. دوید تا چادر را از سرش بکشد. مادرم هم خودش را انداخت توی حیاط همسایه و در را از پشت سر قفل کرد. آن آژان آن قدر به در کوبید که مادرم از وحشت از حال رفت و تا چند ساعت بیهوش بود.»

اوایل کلاه پوست سرمان می‌گذاشتیم

مسئله کشف حجاب برای زنان دربار هم که پرورش یافته جامعه سنتی و مذهبی بودند در ابتدای امر آسان نبود. خانم عصمت الملوک دولتشاهی (یکی از همسران رضاشاه) در گفت وگویی با مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی ایران در تهران به این نکته اشاره کرده است: «در آن زمان، کلیه طبقات مردم پایبند به اصول اخلاقی خاصی بودند. خانم‌ها در کوچه و خیابان کمتر رفت و آمد می‌کردند.

مسئله چادر نبود و اکثر زنان در آن روزگار چاقچور داشتند که نوعی روبنده بود. در چنان اوضاع و احوالی، یکدفعه با زور و اعمال قدرت، دستور رفع حجاب داده شد. به همین دلیل هم با واکنش شدید مردم روبه رو شد. یادم می‌آید حتی موقعی که در خودرو نشسته بودیم و حجاب نداشتیم، از دیدن عابران خجالت می‌کشیدیم. این موضوع مربوط به طبقه خاصی نبود و عموم مردم از این دستور بدون مطالعه در رنج و عذاب بودند.

آن روز‌ها رضاشاه دستور داده بود همه ما باید بی حجاب باشیم. این کار اول بسیار مشکل بود. خجالت می‌کشیدیم و خیلی ناراحت بودیم. اوایل کلاه پوست سرمان می‌گذاشتیم و پالتو پوست با یقه بلند می‌پوشیدیم. سعی می‌کردیم کمتر در انظار ظاهر شویم. به همین دلیل، اغلب به بیرون شهر می‌رفتیم. یادم می‌آید در آن روز‌ها معمولا به باغ حسام السلطنه در اکبرآباد می‌رفتم تا ناچار نباشم در انظار عموم مردم بی حجاب باشم. چون از خودمان اختیار نداشتیم، مجبور به اطاعت از دستور شده بودیم.»

در برخی از گزارش‌های باقی مانده هم آمده است ابتدا وقتی دستور برگزاری جشن‌های مختلط را می‌دادند که زنان دربار یا نظامیان باید در آن بدون روسری حاضر می‌شدند، بعضی‌ها با بهانه‌هایی مانند بیماری همسر عذر می‌آوردند و در جشن شرکت نمی‌کردند. خانم‌های معتقدی هم که ناچار به حضور در اجتماع بودند، اما نمی‌خواستند حجاب بردارند، دست به تغییر پوشش‌هایی می‌زنند که برای آن روزگار، نه تنها ابداعی، که بسیار عجیب نیز بوده است. در یکی از گزارش‌های ژاندارمری به وضوح به این موضوع اشاره شده و آمده است: «به تازگی نسوان در خیابان‌ها با پیراهن‌ها و پالتو‌های بلند تا نوک پا ظاهر می‌شوند و لباس‌هایی با یقه‌های عجیب به تن می‌کنند به طوری که گردن و صورتشان پیدا نیست.»

فروش کلاه و پالتوی ارزان قیمت

با این همه، دستور دستور است و باید انجام بشود. ۱۷ دی در مشهد سال ۱۳۱۴ نخستین جشن کشف‌حجاب در دبیرستان دخترانه شاه رضا برگزار و فروشگاه‌هایی برای فروش لباس‌های زنانه دایر می‌شود که ویژه فروش پالتو، پیراهن و کلاه بوده است. روزنامه «آزادی» در ۱۸ ‌دی ۱۳۱۴ در خبری با عنوان «تهیه لباس» می‌نویسد: «با وجودی که خانم‌های مشهدی از چندی قبل به این طرف مشغول تهیه لباس و کلاه برای موقع رفع چادر بوده اند، معهذا کثرت تقاضا و کمی وقت، مکفی حاجت بانوان نبوده.

به علاوه، قیمت اجناس پشمی و اجرت دوخت گران شده که بعضی نمی‌توانند حوائج خود را تهیه نمایند. لهذا از طرف مقامات مربوطه اقداماتی شده و شرکت کالای طهران حاضر شده است مقدار زیادی پالتوی دوخته و کلاه به مشهد فرستاده، با قیمت نازل تری در دسترس عموم بگذارند. طبق اطلاع حاصله، قریبا (به زودی) پالتو و کلاه شرکت وارد خواهد شد.» این روزنامه در خبر دیگری هم که در همین روز چاپ شده نوشته است در اداره‌های مختلف، رؤسا با دعوت از کارمندانشان، برایشان جلسه‌هایی برگزار و از فواید رفع چادر صحبت می‌کنند.

از رسم گلباران تا قیام زنان

قانون رضاخانی با پایان پهلوی اول تمام و پوشش انتخاب حجاب آزاد می‌شود، اما یک چیز باقی می‌ماند و آن رسم گلباران کردن هرساله مجسمه رضاشاه در ۱۷ دی ماه است. ماجرا از این قرار است که از همین سال (۱۳۱۴ خورشیدی) باب می‌شود که هرسال عده‌ای از زنان به اصطلاح آن روز مترقی و تجددخواه در ۱۷ دی ماه که روز «آزادی حجاب» نام داشته حاضر می‌شدند با اهدای دسته‌های گل به مجسمه رضاشاه در میادین بزرگ شهرها، این مهم را گرامی می‌داشتند، حرکتی که ۴۲ سال پس از قیام گوهرشاد، یک قیام دیگر را در ارض اقدس رقم زد. این قیام به دست زنان انجام گرفت، سبب شکل گیری اعتراض‌های مردمی شد و زنگ انقلاب اسلامی را در مشهد نیز به صدا درآورد.

  • روایت از ۱۷ دی ۱۳۵۶ آغاز می‌شود. زمزمه‌های انقلاب اسلامی در سرسر ایران پیچیده، اما در مشهد هنوز حرکتی که مصداق لبیک باشد شکل نگرفته است. برای همین هم عده‌ای زن بدون حجاب با خیال راحت تصمیم می‌گیرند این روز به میدان شاه یا مجسمه (شهدا) بروند و دسته گل هایشان را به رضاشاه سنگی تقدیم کنند. این خبر به گوش تعدادی از زنان دانشجوی مدارس علمیه مشهد می‌رسد. تاب نمی‌آورند و راهی می‌شوند تا در یک راهپیمایی اعتراضی، آغازگر انقلاب در مشهد بشوند.

این عده که گویا حدود ۱۲۰ تا ۲۰۰ نفر بوده اند، راهپیمایی شان را در مسیر خیابان هاى خسروی نو، شاهرضا و نادرى ادامه می‌دهند. به سمت میدان مجسمه می‌روند در حالی که روى پارچه‌هایی که پیشاپیش ایشان حمل می‌شد نوشته بودند: «ما زنان ایران این روز را روز شومى می‌دانیم» و «ما زنان مسلمان خراسان، آزادى خواهران دربند را خواهانیم.» گویا با نزدیک شدن این جمعیت به میدان پهلوى (شهدا) مأموران رژیم آن‌ها را متوقف می‌کنند. پس از تعقیب وگریز بسیار، هفده نفرشان را درکوچه نو، جنب اداره ثبت، بازداشت می‌کند.

فاطمه فکور یحیایى، همسر حیدر رحیم پور ازغدى، در خاطراتش می‌نویسد: «تظاهرات را از حسینیه نخودبریز‌ها آغاز کردیم. گروهى هم پوشیه زده بودیم تا شناسایى نشویم. به چهارراه نادرى که رسیدیم، ساواک یورش آورد و چند نفر را دستگیر کرد. یورش که آغاز شد، به داخل کوچه‌ای پیچیدم و چادر سیاهم را با یک چادر رنگى که همیشه براى همین مواقع همراهم بود عوض کردم.»

فاطمه اعتمادى، یکى دیگر از شرکت کنندگان در این تجمع، نیز خاطره نخستین راهپیمایى زنان در مشهد را این طور روایت می‌کند: «هوا سرد بود. برف هم می‌آمد. من و یکى از خانم‌ها صبح زود پرچم برداشتیم و رفتیم جلو کوچه چهارباغ ایستادیم. خانم هایى که می‌آمدند و عبور می‌کردند متوجه می‌شدند راهپیمایى است و به ما ملحق می‌شدند. پانزده نفر که شدیم، آهسته آهسته حرکت کردیم و پرچمى را که روى آن نوشته بود «ما زنان ایران این روز را روز شومى می‌دانیم» باز کردیم. زیاد طول نکشید که جمعیتمان به دویست نفر یا بیشتر رسید. نزدیک بازار سرپوشیده بودیم که از دور دیدم خودروهاى ارتشى به سمتمان می‌آیند.

به خانم هایى که قرار بود در میدان شاه گل نثار مجسمه کنند خبر رسانده بودند که خانم هاى محجبه دارند با چوب و چماق نزدیک می‌شوند. آن‌ها هم ترسیده و گفته بودند ما از اتوبوس پیاده نمى شویم و از آقایى که همراهی شان می‌کرد خواسته بودند تاج گل‌ها را ببرند. نزدیک چهارراه خسروى که رسیدیم، دیدم نیروهاى نظامى پیاده شدند. خانم‌ها همان طور جلو می‌رفتند. من هم داخل جمعیت بودم. تعدادى از زن‌ها را گرفتند. آن‌ها داد مى زدند: «مردم، دست از استقامت برندارید!» دستگیرشده‌ها را انداختند داخل خودرو. از آن جمعیت، یکى دو نفر «مرگ بر شاه» می‌گفتند. همین سبب شد مأموران به سمت تظاهرکنندگان حمله کنند و زن‌ها را با باتوم بزنند.»

کارشناسان معتقدند پس از این واقعه، جو خفقانى که از ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ در مشهد حاکم بود ناگهان مى شکند. آتش انقلاب در دل مردان روشن می‌شود و افرادى که تا پیش از این دچار تردید یا ترس از مبارزه آشکار با رژیم بودند، جسارت پیدا می‌کنند و تن به جریان جارى انقلاب مى سپارند. این واقعه چندان مهم است که رهبر معظم انقلاب بار‌ها از آن به عنوان شروع انقلاب در مشهد یاد کرده و فرموده اند انقلاب اسلامی در مشهد با زنان آغاز شد.

منبع