آلیسون جاگر

از ویکی‌جنسیت
آلیسون جاگر
اطلاعات شخصی
زاده 23 سپتامبر 1942؛ شفیلد، انگلستان، بریتانیا
مکتب سوسیال فمینیسم

آلیسون جاگر[۱] فمنیسم سوسیال، طرفدار همجنس‌گرایی

آلیسون جاگر مانند آیریس ماریون یانگ نظریه‌ی سیستم‌های وحدت یافته را دنبال می‌کند و همچون او به جای طبقه، مقوله‌ی محوریِ تازه‌ای به نام ((ازخودبیگانگی)) را برای تحلیل فمینیست مارکسیست، رادیکال، روانکاو و حتی لیبرال پیش می‌کشد.جاگر معتقد است ((ازخودبیگانگی)) می‌تواند چارچوب نظری‌ای برای ما فراهم کند به گونه‌ای که دیدگاه‌های اصلی اندیشه‌های فمینیستی مارکسیست و رادیکال و روانکاو و حتی لیبرال، در آن گرد آیند.

زندگی‌نامه

آلیسون‌جاگر در شفیلد، انگلستان متولد شد. وی مدرک لیسانس فلسفه را در کالج بدفورد، دانشگاه لندن در سال 1964 دریافت کرد و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته فلسفه از دانشگاه ادینبورگ در سال 1967 دریافت کرد. دانشگاه ایالتی نیویورک (SUNY)، بوفالو در سال 1970.[۲] او سوسیال فمینست است و به هم‌جنس‌گرایی اعتقاد دارد.

دیدگاه‌

تحلیل جاگر در مورد ازخودبیگانگی

جاگر مانند آیریس ماریون یانگ نظریه‌ی سیستم‌های وحدت یافته را دنبال می‌کند و همچون او به جای طبقه، مقوله‌ی محوریِ تازه‌ای برای تحلیل مارکسیستی پیش می‌کشد. جاگر در کتاب سیاست فمینیستی و طبیعت انسان «ازخودبیگانگی» را مفهومی معرفی کرد که می‌تواند چارچوب نظری‌ای برای ما فراهم کند به گونه‌ای که دیدگاه‌های اصلی اندیشه‌های فمینیستی مارکسیست، رادیکال، روانکاو و حتی لیبرال، در آن گرد آیند. جاگر بحث خود درباره «ازخودبیگانگی» زن و چندپارگی و تقسیم‌شدگی او را در سه بخش با عنوان‌های میل جنسی، مادریت و قابلیت فکری سازمان داد. به همان‌گونه که کارگران مزدی با محصول کار خویش بیگانه یا از آن جدا می‌شوند، زن نیز با محصول کار خویش یعنی با بدن خویش بیگانه می‌شود. هر زنی ممکن است بگوید برای خاطر خود رژیم می‌گیرد یا ورزش می‌کند یا لباس می‌پوشد اما در واقع جسم خویش را برای مردان آرایش و پیرایش می‌کند.

این زن در اینکه بدن او را کجا چگونه، چه وقت با چه کسی مورد بهره‌برداری قرار می‌دهد تقریباً هیچ اختیاری ندارد زیرا این بدن می‌تواند از راه‌های گوناگون از او ربوده شود، از یک سو با تجاوزجنسی و از سوی دیگر با ایستادن به کنجی در تماشای همه دخترانی که در گذرند. به همین ترتیب، درست مشابه کارگر مزدبر که رفته رفته با خود بیگانه می‌شود یعنی بدن خود را شیء یا ماشینی محض احساس می‌کند که نیروی کار را از آن بیرون می‌کشند، زن نیز رفته رفته با خود بیگانه می‌شود. همچنان که او به سختی روی بدن خود کار می‌کند - با باریک کردن ابرو و اصلاح موی زیر بغل، کوچک کردن باسن و بزرگ کردن سینه، لاک زدن به ناخن و پوشیدن کرست - پیکر او برای مردان و برای خودش به شیء بدل می شود، و سرانجام، همان طور که هر کارگر مزدبر برای دریافت بالاترین مزد با کارگران دیگر رقابت می کند زن نیز بر سر جلب نظر مرد یعنی جلب تایید و پسند مردان با زنان دیگر در رقابت است. به نظر جاگر میان زنان همجنس‌خواه دوستی‌های عمیق یافته می‌شود به این دلیل است که این زنان در جلب توجه مردان با هم رقابت ندارند.

به اعتقاد جاگر مادریت نیز مانند میل جنسی برای زنان تجربه‌ای بیگانه‌ساز است. چون کسی دیگری جز خود او تصمیم می‌گیرد که او باید چند بچه بزاید.همینطور زایمان و بچه‌داری، هنگامی که مهار آن از دست زنان بیرون رود و در اختیار اصحاب تخصص (اغلب مردان) قرار گیرد تجربه‌ای بیگانه‌ساز می‌شود. او می‌گوید راه و رسم بچه‌داری امروزی در نهایت به بیگانگی یا کینه‌ورزی مادر نسبت به فرزندان خود منتهی می‌شود.[۳] به گفته جاگر بسیاری از زنان نه تنها از میل جنسی خود محصول و فرایند مادريت جدا می‌افتند بلکه با قابلیت‌های فکری خویش نیز بیگانه می‌شوند. زن چنان نامطمئن از خود بار می‌آید که در حضور دیگران از بیان نظرات خویش طفره می‌رود، چون می‌ترسد افکار او ارزش بیان نداشته باشند؛ و در راهروهای مقدس محیط‌های دانشگاهی که به شتاب بالا و پایین می‌رود مدام در این هراس است که مبادا تصور شود متظاهر به دانشوری است که دانشور واقعی. به گمان جاگر از آن جا که مردان قواعد اندیشه و گفتمان را بنا نهاده‌اند زنان هرگز خود را راحت احساس نمی‌کنند.

به همان اندازه که یانگ تقسیم کار جنسی را برای حیات سرمایه‌داری ضروری می‌دانست، جاگر نیز معتقد بود «بهره‌گیری از چارچوب نظري از خودبیگانگی مشخص می‌کند که ستم کنونی بر زنان پدیده‌ای منحصر به شکل سلطه مردانه در سرمایه‌داری است.» در سایه نظام سرمایه‌داری سرکوب زنان به شکل بیگانگی او با همه چیز و همه کس رخ می‌نماید به ویژه بیگانگی با «خود» او که می‌توانست سرچشمه یکپارچگی او باشد. [۴]

نقد جاگر به فمینیسم لیبرال

آلیسون‌جاگر دو اشکال عمده به لیبرالیسم وارد می‌کند:

  1. دوگانگی هنجاری: وقتی که تمام ظرفیت روانی و فکر این فلسفه در این خلاصه می‌شود که «چه چیز در انسان بودن به صورت اخص ارزش‌مند است»
  2. فردگرایی انتزاعی: این فرض که مولفه‌های مهم انسانیت، ویژگی‌های فردگرایی هستند و به‌طور مستقل از هر زمینه‌ی خاص اجتماعی تعریف می‌شوند.

به بیان آلیسون جاگر، با درکی که این تفکر از طبیعت انسان دارد وجه ممیزه ما انسان‌ها در قابلیت خردورزی است. حکم بر این که خردورزی ما را از موجودات دیگر متمایز می‌کند البته چندان گویا نیست، بنابراین لیبرال‌ها کوشیده‌اند از راه‌های گوناگون تعریفی برای خردورزی با تاکید بر جنبه‌های اخلاقی یا جنبه‌های مصلحت‌جویانه آن به دست دهند. هرگاه عقل به توانایی درک اصول عقلانی اخلاق تعبیر شود تاکید بر ارزش آزادی عمل افراد است. در مقابل، هرگاه عقل به توانایی محاسبه بهترین راه برای نیل به هدفی دلخواه تعبیر شود ارزش خودشکوفایی مورد تاکیید قرار می‌گیرد. لیبرال‌ها هر تعریفی که از خردورزی داشته باشند در هر حال اتفاق نظر دارند که جامعه سالم جامعه‌ای است که به افراد امکان آزادی عمل و شکوفایی خود را بدهد. برای نمونه دفاع لیبرالیسم از آزادی مذاهب بر این مبنا نیست که رفاه عمومی جامعه بیش‌تر می‌شود یا اینکه زندگی مومنانه در ذات خود از زندگی کفرآمیز ارزشمندتر است، بلکه به این دلیل است که افراد حق دارند زندگی معنوی خویش را به اختیار برگزینند. همین حکم برای تمامی حقوقی که ما عموماً از آن‌ها به حقوق بنیادین انسان تعبییر می‌کنیم صادق است.[۵][۶]

نقد دیدگاه‌

از‌آنجا‌كه فمينيسم سوسيال، تركيبی از دو گرايش فمينيسم راديكال و فمينيسم ماركسيستی محسوب می‌شود، از انتقادات وارد بر هر كدام از گرايش‌های ياد شده برخوردار است؛ به‌ويژه از جهت فروكاستن مسئله زنان به مسئله كارگران و پذيرش چارچوب تحليلی ماركسيسم.[۷]

کاترین مکینان بر دو اساس به کوشش‌هایی که برای ایجاد فمینیسم تلفیقی سوسیالیستی صورت می‌گیرد ایراد وارد کرده است. نخست آنکه اینگونه بر هم نهاده‌ها فقط مسائل اصلی فمینیستی مانند تولید مثل و میل جنسی و تربیت کودک را در دل «تحلیلی مارکسیستی که در اساس تحولی نیافته است» جای می‌دهند.

دوم آنکه این‌گونه برهم نهاده‌ها همگی «مسئله زن» را به «مسئله کارگر» فرو می‌کاهند.[۸] اما هیچ یک از این ایرادها به یانگ و جاگر وارد نیست. یانگ نه تنها با بهره‌گیری از تحلیل تقسیم کار به جای تحلیل طبقاتی تحلیل مارکسیستی را متحول ساخت بلکه پافشاری داشت که به حاشیه راندن زنان در سرمایه‌داری مهم‌ترین پدیده‌ای است که فمینیسم سوسیالیستی باید به بررسی آن بپردازد. این حرف در مورد جاگر نیز صادق است؛ تأکید او بر مفهوم ازخودبیگانگی بود و می‌گفت ستم بر زنان را باید به جای طبقه بر حسب ازخودبیگانگی تحلیل کرد. بنابراین اگر ایرادی به نظریه سیستم‌های وحدت‌یافته یانگ و جاگر وارد باشد شاید به این علت است که هر روشی که بخواهد مارکسیستی تلقی شود باید تحلیل طبقاتی را در اولویت بداند، یا شاید به این علت است که این نظریه‌ها به زنان اجازه‌ی پرسش و پاسخ درباره‌ی مسائل پیش پا افتاده‌ی تولیدمثل و میل جنسی و تربیت فرزند را نمی‌دهند.[۹]

نقد نظام مردسالاری

مردسالاري، نظامی از ستم و تبعيض عليه زنان است كه در تمامی حوزه‌های زندگی، اعم از روابط شخصی، رفتارهای جنسی (تجاوز، فحشا، مزاحمت جنسی) و عرصه‌های ديگر اجتماع، فرهنگ، اعمال و تقويت می‌شود؛ در واقع از منظر فمينيست‌های راديكال، مردسالاری يك نظام اعم يا فرا‌نظام است؛ به اين معنا كه تمام ستم‌ها و تبعيض‌ها در نظام‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توسط نظام مردسالار طراحی و تقويت می‌شود و هماهنگی ميان نظام‌های متفاوت برای استمرار سلطه جنس يا طبقه مذكر بر جنس يا طبقه‌ی مؤنث، توسط اين نظام صورت می‌گيرد.[۱۰] از نظر آنها مردسالاری امری فراتاريخی[۱۱] است و اختصاص به يك دوره تاريخی و يا يك فرهنگ ندارد.

قبل از ورود به نقد مفهوم مردسالاری، لازم است پيش‌فرض جنبش‌های فمينيستی مبنی بر تعميم ستم و تبعيض يك جنس بر جنس ديگر مورد سؤال قرار گيرد. ادعای اصلی اين پيش‌فرض آن است كه زنان در طول تاريخ و به‌واسطه جنسیتشان، هميشه و در همه حال از موقعيت فروتری نسبت به مردان برخوردار بوده‌اند و برخی از اشكال اين فرو‌دستی در قالب ستم و تبعيض قابل شناسايی است.

در مورد اين ادعا بايد گفت:

  • اولا: اثبات فراگيری ظلم و ستم در طول تاريخ و با اين گستردگی، بايد به‌صورت گزارش‌های مستند و تاريخی صورت گيرد و چنين گزارش‌هايی نه وجود دارند و نه عملاً امکان‌پذیر هستند.
  • ثانیا: ادعای ظلم و ستم و تبعيض عليه زنان، عموماً با پيش‌فرض‌های نظام سرمايه‌داری و مدرن و بعضاً ماركسيستی صورت می‌گيرد كه در آن، خانواده منشأ ظلم و ستم است و تفاوت‌های حقوقی و نقش‌های جنسيتی متمايز، مصاديق روشن تبعيض عليه زنان هستند؛ به‌ تعبير‌ ديگر فمينيست‌ها تاريخ خانواده، تاريخ تفاوت‌های حقوقی و تاريخ نقش‌های متمايز جنسيتی را با تاريخ ظلم و ستم عليه زنان يكی گرفته‌اند.
  1. يكي از اشكالات اساسی در نقد مردسالاری ـ كه بر بسياری از آموزه‌های ديگر فمينيستی نيز وارد است ـ ابهام مفهومی اين واژه است. فمينيست‌ها تصويری از مردسالاری ارائه می‌كنند كه زير‌مجموعه هيچ‌كدام از نظام‌های اجتماعی، فرهنگی، سياسی و اقتصادی نيست، بلكه فراتر از اين نظام و به نوعی تدبير‌كننده آن است. حال جای اين سؤال باقی است كه واقعاً چه تصويری از اين نظام وجود دارد و چه عاملی آن را ايجاد كرده است؟ فرض بر اين است كه هيچ‌كدام از نظام‌های ياد‌شده، توانايی ايجاد مردسالاري را ندارند، از طرفی نظام‌های ياد‌شده، هم به‌ لحاظ تاريخی و هم به‌لحاظ جغرافيايی از چنان تنوعی برخوردارند كه نمی‌توانند منشأ امری ثابت و فرا‌تاريخی مانند مردسالاری باشند.
  2. ميان ايده مردسالاری تاريخی و تصوير ادعايی مبنی بر مادرسالاری اوليه نيز تعارضی وجود دارد.
  3. فرایند موفقيت نظام مردسالاری در گفتمان فمينيستی به‌هيچ‌وجه تبيين نمی‌شود. چرا با وجود نظام‌های متفاوت سياسی، اجتماعی و اقتصادی، نظام مردسالاری در همه‌جا ـ به زعم فمينيست‌ها ـ به‌ نحو يكسان موفق بوده است؟ چرا طبقه فرودست زنان در برابر اين سلطه مقاومت نكرده است؟ و چگونه در دوران‌های قبل و با نبود تكنولوژی ارتباطات، هماهنگی در نحوه عمل نظام مردسالاری صورت می‌گرفته است‌؟
  4. اگر بپذيريم استيلای نظام مردسالار تا اين حد فرا‌گير است كه تمامی ابعاد فرهنگی، سياسی، اجتماعی و حتي مقوله دانش را فرا‌گرفته است، بايد بپذيريم كه ايده يا جنبش فمينيستی، معلول سلطه همين نظام مردسالار است و بروز و ظهور اين جنبش، خود معلولِ بازی جديد نظام مردسالاری است؛ به‌علاوه در صورت استيلای فراگير نظام مردسالار، برون‌رفت از اين سلطه عملاً غير‌ممكن است[۱۲] و اين امر با ماهيت رهايی‌بخش اين جنبش ناسازگار است. به‌ دلیل وجود اين دسته از اشكالات است كه برخی از فمينيست‌های متأخر با اين توصيفات جهان‌شمول از مردسالاری مخالف‌اند؛ برای مثال شيلا روباتم با قرائت‌های غير‌تاريخی از مردسالاری مخالف است؛ ضمن‌آنکه برخی فمينيست‌های انسان‌شناس تلاش دارند مردسالاری را به جامعه‌پذيری و عمل اجتماعی نسبت دهند.[۱۳]

آثار

  • Jaggar, Alison; Rothenberg, Paula (1978). Feminist frameworks: alternative theoretical accounts of the relations between women and men. New York: McGraw-Hill.
  • Jaggar, Alison (1983). Feminist politics and human nature. Totowa, New Jersey: Rowman & Allanheld.
  • Jaggar, Alison; Bordo, Susan R. (1989). Gender/body/knowledge: feminist reconstructions of being and knowing. New Brunswick, New Jersey: Rutgers University Press.
  • Jaggar, Alison (1994). Living with contradictions: controversies in feminist social ethics. Boulder, Colorado: Westview Press.
  • Jaggar, Alison; Sterba, James P.; Gould, Carol C.; Solomon, Robert C.; Machan, Tibor R.; Galstone, William A.; Fisk, Milton (1995). Morality and social justice: point/counterpoint. Lanham, Maryland: Rowman & Littlefield Publishers.
  • Jaggar, Alison; Young, Iris Marion (2000). A companion to feminist philosophy. Malden, Massachusetts: Blackwell.
  • Jaggar, Alison (2005), "Arenas of citizenship: civil society, the state and the global order", in Friedman, Marilyn (ed.), Women and citizenship, Studies in Feminist Philosophy, Oxford New York: Oxford University Press, pp. 91–110.
  • Jaggar, Alison (2008). Just methods: an interdisciplinary feminist reader. Boulder, Colorado: Paradigm Publishers.
  • Jaggar, Alison; Tooley, Michael; Wolfe-Devine, Celia; Devine, Philip E. (2009). Abortion: three perspectives. New York: Oxford University Press.
  • Jaggar, Alison (2010). Thomas Pogge and his critics. Cambridge Malden, Massachusetts: Polity.
  • Jaggar, Alison (2014). Gender and global justice. Cambridge, UK Malden, Massachusetts: Polity.
  • Jaggar, Alison M. (July 2015). "On Susan Moller Okin's "Reason and feeling in thinking about justice"" (PDF). Ethics. 125: 1127–1131. doi:10.1086/680878. JSTOR 10.1086/680878. S2CID 170851415. Archived from the original (PDF) on 2019-09-04. Retrieved 2019-09-04.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. Alison M. Jaggar.
  2. "Curriculum Vitae" (PDF). Archived from the original (PDF) on 2014-02-25.
  3. تانگ، رزماری، «نقد و نظر، نظریه های فمنیستی»، مترجم: منیژه نجم عراقی، 1378ش
  4. تانگ، رزماری، نقد و نظر، نظریه‌های فمینیستی، مترجم: منیژه نجم عراقی، 1387ش، ص 300-303
  5. Jaggar,1983.
  6. جاگر، آليسون، چهار تلقی از فمينيسم، مترجم:س . اميری، مجله زنان، مرجـع فمينيـسم، 1378ش، شماره 6.
  7. بستان آبادی، حسین، « نا برابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمنیست» 1390ش
  8. MacKinnon, Catharine. 1982. Feminism, Marxism, Method and the State : An Agenda for Theory; Signs: Journal of Women in Culture and Society 7, No 3.
  9. تانگ، رزماری، نقد و نظر، نظریه های فمینیستی، مترجم: منیژه نجم عراقی، 1387ش، ص305
  10. بستان نجفی،حسين، نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم،1382ش، ص 80.
  11. شيلا روباتم می‌گويد: «چيزی نيست كه ساخته دست مرد نباشد؛ نه تفكر، نه زبان و نه كلمات؛ حتي اكنون چيزي وجود ندارد كه به دست مردان ساخته نشده باشد؛ حتی خود من؛ به‌ويژه خود من».روباتم،شيلا ؛ زنان در تكاپو: فمينيسم و كنش اجتماعی، مترجم: حشمت‌الله صباغی، 1390ش، ص 435.
  12. اين اشكال شبيه اشكالی است كه برخی بر هايدگر و فوكو وارد می‌دانند. بنا‌بر آموزه‌های اين دو فيلسوف، سلطه مدرنيته عام‌ترين سلطه‌هاست؛ در نتيجه برون‌رفت از آن عملاً ناممكن است.
  13. هام،مگی، گمبل، سارا، فرهنگ نظريه‌های فمينيستی، مترجم: فیروزه مهاجر و دیگران، 1382ش، ص 325. در اينجا تلاش بر نفی کلی مردسالاری نیست، بلكه بر، جلو‌گیری از تعميم آن است؛ چه‌اینکه وجود برخی شيوه‌های مردسالارانه در بسياری از فرهنگ‌ها قابل انكار نيست؛ اما در تحليل آن، ارجاع مردسالاری به فرهنگ و در نتيجه توصيه به اصلاحات فرهنگی راه‌گشاست.

منابع

  • تانگ، نقد و نظر، «نظریه‌های فمینیستی»، مترجم: منیژه نجم عراقی، تهران، نشر نی، چاپ سوم، 1387ش
  • بستان نجفی، «نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم»، قم، نشر پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سال 1382ش
  • جاگر، « چهار تلقی از فمينيسم»، مترجم، س ،اميری، مجله زنان، مرجـع فمينيـسم،ش30، 1378ش
  • روباتم، « زنان در تکاپو، فمنیسم و کنش اجتماعی»، تهران، نشر شیرازه، 1390ش
  • هام؛ گمبل، « فرهنگ نظريه‌های فمينيستی»، مترجم، فیروزه مهاجر و دیگران،تهران، نشر توسعه، 1382ش