رضایت‌مندی شغلی زنان

از ویکی‌جنسیت

اشتغال زنان یکی از موضوعات اجتماعی است که مطالعه در آن حایز اهمیت است. در این مسیر ممکن است موانعی بر سر راه اشتغال زنان قرار بگیرد؛ لذا در این مقاله به بررسی موانع اشتغال زنان از مسیر گرایش به کار و رضایت شغلی آنان پرداخته است. کار و به دنبال آن رضایت از آن برای هر یک از افراد جامعه معنا و مفهوم مختلفی می‌تواند داشته باشد؛ که باید به آن توجه بشود. این نوشتار به بازگو کردن نگرش و رضایت شغلی و دیدگاه‌هایی که در رابطه با رضایت شغلی می‌باشد، پرداخته شده است. فرایند تجزیه جنسیتی کار و ربط آن به رضایت و گرایش شغلی یکی از موضوعاتی است که مقاله به آن توجه داشته است. از طریق معرفی دو مفهوم «طرد» و «جذب» به کار که به عنوان پیامدها و رضایت شغلی هستند مورد بحث و تفسیر قرار گرفته است.

رضایت‌مندی شغلی زنان
الگوی جعبه اطلاعات مقالات
نویسندگان منصوره اعظم آزاده
عنوان مقاله اشتغال زنان؛ گرایش به کار و تئوری‌هاى رضایت‌مندى شغلی
نام مجله مجله بانوان شیعه
سال چاپ پاییز 1385
شماره مجله 9
امتیاز مقاله علمی - پژوهشی

کلید واژگان

زنان، اشتغال، رضایت شغلی، طرد اجتماعی، گرایش به کار، جذب اجتماعی.

گزارش مقاله

نویسنده در این مقاله در ابتدا فضای مفهومی نگرش و رضایت کار را بررسی کرده است؛ و سپس مفاهیم نظری و تئوری‏‌های رضایت شغلی از دیدگاه جهان غرب را تفسیر کرده و در ادامه آن دیدگاه‏‌های فمینیستی در مورد اشتغال زنان را بیان کرده است. و در آخر به تفسیر و تشریح فرایند تجزیه جنسیتی کار در جهان غرب پرداخته است.

فضای مفهومی نگرش و رضایت کار

رضایت شغلی به عنوان یکی از ارکان مهم نگرش یا گرایش به کار، نتیجه ویژگی‏های شخصی و فردی، ساختاری یا سازمانی و متغیرهای موقعیتی و انگیزشی است که در گروه‏‌های اجتماعی و از جمله زنان، نشان‌گر تغذیه از منابعی متفاوت از سایرین است. زنان به عنوان گروهی اجتماعی، با ارزش‏ها، باورها، عقاید و نگرشی متفاوت، اما نشئت گرفته از فرهنگ عمومی جامعه، انگیزه‏‌هایی متفاوت در نحوه نگرش و رضایت از کار از خود بروز داده و ممکن است در کار و فعالیت‏‌های اجتماعی، به دنبال اهداف کاملاً متمایز باشند.

نگرش به کار از دو جهت بیرونی و درونی قابل بررسی است. مرکزیت مطلق یا نسبی کار از طریق این دو جنبه بیان می‏شود. در مرکزیت مطلق، اصالتاً به کار، بدون توجه به هیچ مفهوم دیگری، توجه می‌‏شود. در مرکزیت نسبی، کار براساس رابطه با جنبه‏‌های دیگر زندگی ارزیابی می‌‏شود.

از نظر گینزبرگ، رضایت دارای دو جنبه درونی و بیرونی است:

  1. رضایت درونی که از دو منبع حاصل می‌‏شود: اول: احساس لذتی که انسان از صرف اشتغال به کار و فعالیت عایدش می‌‏شود. دوم: لذتی که بر اثر مشاهده پیشرفت یا انجام برخی از مسئولیت‌‏های اجتماعی و به ظهور رساندن توانایی‏‌ها و رغبت‌‏های فردی به انسان دست می‌‏دهد.
  2. رضایت بیرونی که بیشتر با نوع، شرایط و محیط کاری در ارتباط بوده و دایم در حال تغییر و تحول است. از جمله این عوامل می‌‏توان از روابط بین کار، کارکنان، کارفرما و پاداش‏‌های کاری نام برد.

کار دارای ارزش ابزاری و یا اظهاری برای شاغلان است. کار می‏‌تواند به عنوان وسیله‌‏ای برای رسیدن به هدفی عینی یا ذهنی، مادی یا معنوی در نظر گرفته شود یا این‌که ارزش کار در درون آن تعریف شود یا کار فی‌‏نفسه ارزشمند تلقّی شود. با توجه به ابعاد ذکر شده، برای زنان صرف نظر از بُعد اظهاری در جنبه ابزاری، کار وسیله‏‌ای برای بیان اجتماعی و فرصتی برای رشد و ترقی محسوب می‌‏شود. در حالی که مردان برای دستمزد و پاداش کار (بعد ابزاری) اهمیت بیشتری قایل هستند.

مفاهیم نظری و تئوری‏‌های رضایت شغلی از دیدگاه جهان غرب

نظریه بیگانگی مارکس: مارکس اولین بار در سال 1842 در مورد بیگانگی صحبت کرد، در حالی که نخستین مطالعات مربوط به نارضایتی شغلی به نیمه اول قرن بیستم برمی‏‌گردد.

مارکس چهار جنبه بیگانگی را در رابطه با نارضایتی کارگران از کار توضیح داده است:

  1. کارگران از کار خود بیگانه می‌‏شوند؛ زیرا بر آن کنترلی ندارند؛
  2. کارگران از روند کار جدا می‌‏شوند؛
  3. خلاقیت و انسان بودن کارگران در کار مورد انکار قرار می‌‏گیرد؛
  4. کارگران در جوامع سرمایه‌‏داری صورت انسان‌‏هایی مجزا و ایزوله را دارند و نیازهای جمعی و روابط همکاری آن‌ها محدود می‌‏شود.

ملوین سی من با استفاده از نظریات مارکس، بیگانگی را در پنج بُعد بی‌‏قدرتی، غریبگی، بی‏‌معنایی، انزوا و بی‌‏هنجاری خلاصه می‌کند.

نظریه آنومی دورکیم: دور کیم تحت عنوان «تقسیم کار آنومیک»، به تشریح انواع تقسیم کار در جوامع جدید می‏‌پردازد. تقسیم کار آنومیک حاصل پیوند سست بین اعضا، عدم تناسب بین توانایی کارکنان و کار آن‌ها و تقلیل شخصیت کارکنان به قطعه‏‌ای از کار است. این مسائل بیگانگی از کار و در نهایت، نارضایتی کارکنان را به وجود می‏‌آورد.

نظریات انگیزشی فروید: در روان‏شناسی و روان‏شناسی اجتماعی، تئوری‌‏های گوناگونی برای تعریف انگیزه‌‏های بشری برآمده‌‏اند. طبق نظر فروید، انسان‏ها توسط عوامل ناخودآگاه به عمل برانگیخته می‌‏شوند. از نظر وی، این فاکتور Id یا نهاد نام دارد و نشان از غرایز اساسی بشر دارد. مفهوم‏‌سازی آگاهانه ما از خود، یعنی «ایگو» یا «خود»، سعی در کنترل این عناصر دارد و هدایت‌گر درونی غیرآگاه دیگری (سوپرایگو یا فراخود)، افکار و اعمال خود را مورد نقد قرار داده و هنگامی که به نظر می‌‏رسد «ایگو» تسلیم «نهاد» شده است، دچار گناه و هیجان می‌‏شود. «سوپرایگو» نتیجه جامعه‏‌پذیری اولیه، بخصوص آموخته‌‏ها از طریق والدین در دوران کودکی است.

دیدگاه‏‌های فمینیستی در مورد اشتغال زنان

در تاریخ تفکرات فمینیستی، دو مفهوم متفاوت قابل پیگیری است. این دو مفهوم که در دهه 80 بحث‏‌های بسیاری را به همراه داشت، عبارت‌اند از: برابری جنسیتی و تفاوت‏‌های جنسیتی. در مفهوم برابری جنسیتی، اصول مورد توجه، گرایش به کوچک شمری یا حتی فراموشی تفاوت‏های جنسیتی است. علت این بی‌‏توجهی آن است که این گونه تمایزات، مانعی برای رسیدن به برابری‌‏های اجتماعی، اقتصادی محسوب می‏‌شود. در این صورت، تفاوت‌‏های جنسیتی باید به عنوان یک مقوله بی‌ربط در مکاتب، وضع قانون، دادگاه‏‌ها و اشتغال در نظر گرفته شده، کنار گذاشته شود.

در این رویکرد، فمینیست‏ها تأکید خاص بر مشارکت اقتصادی و برابری زنان با مردان داشته، حتی گاهی اوقات ارزش کمتری برای کار خانگی قایل می‌‏شوند. در رویکرد برابری جنسیتی، فمینیسم لیبرال با الهام از جنبش لیبرالیستی، بر ورود زنان به حوزه عمومی مثل ورود به نهاد اقتصادی(اشتغال) و سیاسی(رأی دادن) متمرکز شد. بخصوص ایده برابری فرصت‌‏ها و حقوق بشر را برای دو جنس مطرح می‏‌کند.

فرایند تجزیه جنسیتی کار در جهان غرب

بسیاری از تحقیقات در مورد مشاغل مختلف، از کار یدی گرفته تا غیریدی، نشان داده‌‏اند که مؤلفه‌‏های مرتبط با شغل، مثل عزت نفس، فشار کار، رضایت شغل و مانند آن، پیش‌بینی کننده‏‌هایی دقیق برای رفتار کارکنان اعم از زن و مرد هستند. گر چه در ورود به مشاغلی که به طور سنتی مردانه تلقّی می‏‌شده افزایشی اساسی از جانب زنان صورت گرفته است، ولی هنوز تجزیه جنسیتی مشاغل یکی از پایدارترین اشکال بازار کار است. تجزیه افقی و عمودی در بازار کار، به همراه اشتغال در مشاغل فروتری که احتمال پیشرفت و توسعه فردی در آن بسیار اندک است از مصادیق این تجزیه است. مشاغل نوعاً به زنانه و مردانه تقسیم شده‏‌اند، در حالی که خود در طول زمان دچار تحول می‏‌شوند.

در حوزه کاری معمولاً از دو مدل «شغلی» و «جنسیتی» برای تبیین رفتار مردان و زنان استفاده می‌‏شود. با تمام این شواهد، رویکردهای تئوریکی جدید، به تغییراتی در سازمان و بازار کار اشاره می‏‌کنند.

این تئوری‌‏ها بر دو جنبه عمده متمرکز می‌‏شوند:

  • اول. بر مفهوم تغییراتی اجتماعی با نام «جذب» یا «ادغام»؛
  • دوم. تجزیه جنسیتی بازار کار براساس فرایند خود تأسیسی از تفاوت و تمایز و سلسله مراتب در سازمان اجتماعی کار.

منظور از فرایند جذب و ادغام در بازار و سازمان کار اجتماعی، بهره‏مندی زنان از مشاغل سطح متوسط و مدیریت در سطوح بالای شغلی در چند دهه اخیر است.

منبع