کلودیا کارد

از ویکی‌جنسیت

کلودیا کارد[۱] فمینیست و استاد فلسفه، مطالعات زنان، مطالعات یهودی، مطالعات محیطی، و مطالعات LGBT در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون بود.

کلودیا کارد
اطلاعات شخصی
زاده 30 سپتامبر 1940؛ پاردیویل، ویسکانسین
درگذشت 12 سپتامبر 2015(75 سال)

زندگینامه

کارد در تابستان 2014 به سرطان ریه مبتلا شد، تحت درمان قرار گرفت و به نظر می‌رسید که حالش خوب است. او در کلینیک کلیولند تحت درمان قرار گرفت و در آنجا متوجه شد که سرطان او متاستاز داده است. پس از پرتودرمانی، ماه‌ها توانبخشی و درمان، کارد در 12 سپتامبر 2015، 18 روز قبل از تولد 75 سالگی‌اش، درگذشت.

دیدگاه‌ها

کلودیا کارد درمورد اخلاق فمینیستی مینویسد: اخلاق فمینیستی، مجموعه‌ای است از اصول، مواضع و نظریاتی که با زندگی زنان پیوند خورده است. نمي‌توان گفت که اخلاق فمینیستی صرفاً به زندگي زنان مربوط است، بلکه سعی دارد به خوب زندگی کردن در جھان بپردازد.[۲] چتر اخلاق فمینیستی رویكردهای بسیاری را نسبت به اخلاق كه از انگیزه‏‌ها و سرگذشت‏‌های متداخل، نشأت می‏‌گیرند، در برمی‏‌گیرد. این انگیزه‌‏ها فمینیستی هستند (با اقسام بسیار)؛ سرگذشت‌ها، سرگذشت ستم‌دیدگی زنان در اموری است كه آیریش یانگ، پنج صورت آن را چنین نام‌گذاری می‌‏كند: سوءاستفاده مجاز شمرده شده اجتماعی، منزوی كردن، نداشتن اختیارات لازم، امپریالیسم فرهنگی و خشونت نسبت به زنان و دختران. با وجود مقبولیت همگانی بعضی از موضوعات [مثلاً: مخالفت با سلسله مراتب و دوگانگی‌‏ها، حمایت از محافل و مراكز، بدگمانی شدید رقبا] اخلاق فمینیستی مجموعه‏‌ای است از اصول و مواضع، نه یك نظریه یگانه یا دیدگاهی جهانی، بلكه مجموعه‏‌ای از نظریات است كه ارتباطات فمینیستی را در زندگی زنان آشكار می‌‏سازد و انگیزه آن تعهد نسبت به جلوگیری از ستم بیشتر، خنثی كردن خسارات ناشی از ظلم‌‏های گذشته و ابداع راه حل‏های بهتری برای آینده است. توجه اخلاق فمینیستی از رویكرد پیشین كه به موضوعاتی از قبیل سقط جنین و تبعیض مثبت تأكید داشت، به نظریه‏‌پردازی وسیع، كثرت گرایانه و چند سطحی معطوف گردیده است. اگر چه اخلاق فمینیستی از زندگی زنان الهام گرفته شده اما صرفاً به زندگی زنان مربوط نیست و به خوب زندگی كردن در این جهان می‌‏پردازد و حیطه موضوعات مورد توجه آن از مسائل خانوادگی تا مسائل مربوط به محیط زیست را دربر می‏‌گیرد.

در سال 1975، لورین هانس بری (65 ـ 1930) نمایش‌نامه نویس سیاهپوست آمریكائی، نامه‏‌ای به یك مجله مربوط به زنان هم‌جنس‏‌گرا، به نام نردبان نوشت و از زنان درخواست كرد كه سؤالات اخلاقی راكه توسط فرهنگ مرد محور مطرح شده است، تحلیل نمایند.[۳]

سیمون دوبوار، (86 ـ 1908) فمینیست فرانسوی، قبلاً و خیلی پیش از آنكه این عمل عنوانی یافته باشد به چنین كاری مبادرت نموده بود. موج دوّم تفكر سیاسی فمینیستی در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970، تأثیر شدیدی بر اخلاق فمینیستی پس از خود گذاشت. در سال 1978، سارا لوسيا هوگلند، اصطلاح «اخلاق هم‏جنس گرایی زنانه» را در كارگاهی در مؤسسه كارآموزی زنان در ناحیه میدن راك در ویسكانسین به كار برد و در بوستون، مری دیلی عنوان فرعی رساله پزشكی زنان خود را «فرا اخلاق فمینیسم رادیكال» نهاد. اصطلاح «اخلاق فمینیستی» به زودی در واكنش‏‌های فمینیستی نسبت به تحقیق كارول گیلیگان درباره الگوهای رشد اخلاقی زنان به گوش رسید.

اخلاق فمینیستی از همان اوایل با تنش‏‌های میان عصیان بر علیه زنانگی مخرّبی كه به نحو مردسالارانه طراحی یافته و تأكید بر احترام به نظرات زنان در هر كجا كه به گوش می‌‏رسد و همینطور میان تأكید بر آنچه زنان به آن تن در داده‏‌اند و تأكید بر آنچه زنان انجام داده‌‏اند، درگیر شد. تلاش اخلاق فمینیستی برانگیختن حس احترام نسبت به زنانی است كه قرنها در آثار فلسفی، هیچ ذكری از آنها به میان نیامده و علاوه بر این، سعی دارد كه در این تلاش از مهم جلوه دادن تجربه زنان و یا از اینكه زنان را صرفاً به عنوان قربانی معرفی نماید، اجتناب نماید. در اخلاق فمینیستی، میزان انتزاعی بودن نظریه ‏پردازی ‏ها، متفاوت است و بر این اساس، در این اخلاق سنت های بسیاری به وجود آمده‏ اند. بسیاری از این سنت‏ها به شرح و نقد موضوعات حوزه‏های خاصی مثل تولید مثل، تعلیم و تربیت، اشتغال حكومت، جنسیت، دفاع شخصی، دوستی، معنویت یا غذا می‏پردازند. بعضی درخواستهای خود را در سنت اخلاق كاربردی كه از متون و اصول قدیمی برداشت شده است، عرضه می‏كنند؛ دیگرانی مثل جانیس ریموند یافته‏ای خود را مبنایی برای نظریه‏پردازی جدید می‏دانند. سنتهای تاریخ محور، متون قدیمی را به نحوی نقادّانه مورد بازنگری قرار می‏دهند، همان كاری كه الیزابت وی. اسپلمان (1988) با افلاطون و ارسطو، انجام داد. او علاه بر آشكار ساختن زن ستیزی و تصورات قالبی (موجود در آثار این فیلسوفان)، پیش فرضهای بررسی نشده یا حتی آرمانهای آشكارا حمایت شده‏ای را یافت كه ساختارهای اجتماعی غیرعادلانه را تأیید می‏كنند؛ یا همان كاری كه آنت بایر (1985) در مورد دنه دكارت انجام داد و استدلال كرد كه ما پیش از هر چیز «دوم شخص‏هایی» هستیم كه توسط مراقبانی كه ما را با جامعه سازگار می‏كنند، با «تو» مورد خطاب قرار می‏گیریم. برخی به احیاء مجدد دفاعیاتی كه در گذشته در برابر رویكردها و اعمال جنسیتی از زنان به عمل آمده‏‌اند، مثلاً دفاعیات مری ولستون كرانت و جان استوارت میل پرداخته‏‌اند، یا در جستجوی مواضع یا ارزشهایی هستند كه حامی آرمانهای فمینیستی باشند. همان كاری كه آنت بایر با اخلاق دیوید هیوم انجام داد.[۴]

با این حال نظریه پردازان دیگری آرزو می‏كنند كه دوباره از نو آغاز نمایند، نظریات جدیدی بیان كرده، اصول جدیدی بیابند، مفاهیم اخلاقی روزمره را مورد ارزیابی مجدد قرار دهند و مفاهیمی از قبیل ناخشنودی و عشق دلسوزانه را كه در نظریات نافذ قبلی محوریت نداشته ‏اند، مورد تحلیل قرار دهند. یك سنت مهم در این شیوه، اخلاق مراقبت فمینیستی است، سنتی كه به ارزیابی مجدد، تحلیل و گسترش مراقبت به عنوان یك ارزش اخلاقی مبنایی پرداخته، آن را رابطه‏ای برجسته می‏داند كه در زندگی بسیاری از زنان دوستی‏های زنانه، روابط مادر و فرزندی، پرستاری، پیوند هم جنس گرایانه محوریت دارد. اخلاق مراقبت به روابطی كه با افراد خاص دیگر (برقرار می‏گردد) توجه كرده با اشخاص واقعی مواجه می‏شود. این اخلاق به واكنش‏های عاطفی ارزش داده به نیازهای جسمانی توجه می‏كند. اخلاق مراقبت به خاطر توجهی كه به [مفهوم‏] یاری دارد، بر خلاف نظریات وظیفه گرای عمل محور و نظریات نتیجه گرای عصر جدید (نگاه كنید به مقاله نتیجه گرایی)، با اخلاق منش پیوند می‌‏یابد. در اخلاق مراقبت، مسئوولیت، حاكی از حساسیت متقابل نسبت به نیازهاست و نه وظیفه یا الزامی كه به حقوق دیگران مربوط می‏شود.

کارد معتقد است؛ با این حال اخلاق مراقبت همیشه فمینیستی نیست. آن نوع از زنانگی كه به نحو مرد سالارانه طراحی شده، در بردارنده نوعی از اخلاق مراقبت است كه خدمت و پیوند عاطفی همسران را نسبت به شوهران و فرزندان الزامی می‏داند، همان‏طور كه جمعیت خیریه در هر كجا كه مناسب بوده است. زنان ازدواج نكرده را ملزم نموده كه خود را وقف خدای مردانه یا نزدیكترین خویشاوند زمینی خود نمایند. نظرات زنانی كه در چنین شرایطی و بدون دید فمینیستی سخن می‏گویند، این الزامات را به سادگی تأیید می‏كند. از آن‏جا كه امكان دارد اخلاق مراقبت به جای آنكه یك اخلاق نقادانه فمینیستی باشد به نحو سنتی زنانه باشد، این پرسش‌های اساسی در مورد هر اخلاق فمینیستی مفروضی مطرح می‏گردد: اینكه آیا انقیاد زنان را به عنوان پیش خدمت تأیید می‏كند و آیا از زجر زنان تجلیل می‏كند (یا اینكه به سهولت می‏تواند در انجام هر دو مورد كارآیی داشته باشد.) آن نوع از اخلاق مراقبت كه بر تجربیان گذشته زنان به عنوان مادران یا پرستاران مبتنی است، در معرض این اشكالات قرار دارد. در هر حال مادری مهم‏ترین بخش سرگذشت بسیاری از زنان است و بنابراین فمینیست‏ها آن تجربه را به خاطر افكار خردمندانه‏ای كه می‏تواند به بار آورد، مورد بهره‏برداری قرار می‏دهند. سارا رادیك به واسطه آگاهی از خطرهای تأیید بردگی یا تجلیل از زجر، نظریه «تفكر مادرانه» را مطرح می‏سازد و در مورد الحاق آن به حوزه روابط بین‏المللی به بحث می‏پردازد. ویرجینیا هلد، اصول اخلاقی فمینیستی را مطرح می‏سازد كه در آن پیوندی كه مشخصه خانواده‏های پساپدر سالارانه است، ممتاز شناخته می‏شود. تفكر مادرانه سارا رادیك، تجسم بخش آرمانهایی چون «عشق دلسوزانه» است (به تبعیت از سیمون ویل و آیریش ماردوچ) كه از نظر او در سه وظیفه‏ای كه در مجموع مادری زن به عنوان یك عمل تعیین می‏كنند، آشكارند. این وظایف حفظ زندگی كودكان، بزرگ كردن آنها و مقبول ساختن آنها برای جامعه‏ای است كه بزرگ‏تر از خانواده اصلی آنهاست. آرمان او جهانی صلح ‏آمیز است كه در آن صلح، نتیجه دائمی فضائل حاصل از تفكر مادرانه است نه نتیجه ناپایدار حل تعارضی خصمانه به وسیله توافق دوجانبه.

ویرجینیا هلد در اخلاقیان فمینیستی كه برای یك جامعه غیر قراردادگرا مطرح می‏سازد، مادری پساپدرسالارانه را در میان بسیاری الگوهای دیگر، از سلطه الگوهای قرارداد گرایانه روابط انسانی كه در اخلاق اروپایی جدید حاكم است، خارج می‏سازد. جنبه ‏هایی از مادری و زندگی خانوادگی كه از نظر او برای اخلاق مهم هستند، ماهیت عاطفی پیوند خانوادگی، ویژگی ذاتی ارزش این روابط، (درست برخلاف ویژگی ابزاری روابط قراردادی) و همین‏طور میزان غیرارادی بودن این روابط است، همه این ویژگی‏ها ابعادی از روابط اجتماعی هستند كه با الگوهای قراردادی به‏طور كامل به دست نمی‏آیند. اخلاق همجنس‌‏گرایی زنانه كه توسط سارا هوگلند مطرح شده، جایگزینی برای الگوی مادری است، نوعی اخلاق مراقبت فمیستی كه روابط میان زنان هم جنس‌گرایی را كه عمدتاً با خودشان و نه با مردان پیوند برقرار می‏‌كنند، ممتاز می‌‏داند. او الگوهای مادر و فرزندی را به نفع اخلاق ارتباط بزرگسالان انكار كرد، چرا كه چنین روابطی نمونه مراقبت غیر دوجانبه است، مشكلی كه در جوامع طرفدار تبعیض جنسی ، در روابط زنان با سایر بزرگسالان وجود دارد.[۵]

اگر چه او زندگی اجتماعی زنان هم جنس گرا را با یكدیگر را مورد توجه قرار می‏دهد و الهام بخش كار او، نیاز به رفع تعارضی است كه سبب حفظ پیوندهای هم جنس گرایانه و جامعه هم جنس گرایان زن گردد. جامعه مورد نظر او مفهوم جغرافیایی ندارد و او پاسخ به این پرسش را كه آیا این زنان باید چنین اخلاقی را ارزشمند نیز بدانند، به عهده دیگران می‏گذارد. او همانند سارا رادیك «خدمت كردن» را به عنوان صورتی از مراقبت اخلاقی كه مامایی نمونه از آن است مورد بررسی قرار داده، آن را به عنوان جایگزینی برای گرایش كنترل اجتماعی كه در اخلاق جدید مورد توجه است، پیشنهاد می‏كند. وی همانند ویرجینیا هُلد به شرایطی توجه می‏كند كه ما انتخاب نكرده‏ایم اما می‏توانیم در آنها دست به انتخابهای مهمی بزنیم. طرفداران اخلاق مراقبت فمینیستی درباره ارزش عدالت ، حقوق ، انصاف و سنتها توافق ندارند، مفاهیمی كه یادآور آنچه سیلابن حبیب به جای آنكه آن را «دیگری خاص» با روابط انسانی خاص بنامد، «دیگری عام» نامید. [۶]

سارا هوگلند، مفاهیم عدالت و حقوق را برای جامعه زنان همجنس‌‏گرا مفید نمی‏داند. نل نادینگز معتقد است كه در هر جامعه عدالت، جانشین ضعیفی برای مراقبت است. ویرجینیا هلد عدالت را اجتناب‏ناپذیر می‏داند اما معتقد است كه باید به وسیله مراقبت تكمیل شود. جاینس ریموند، سرگذشت دوستی‏های زنانه «مهر زنانه» را مورد تأمل قرار داده، در می‏یابد كه نهادهای حمایت كننده، پیوند زنانه را تسهیل می‏‌كنند. همچنین ماریلین فردمن، تصدیق می‏كند كه یكی از محدودیت‌‏های مفهوم اجتماعی خود ناتوانی آن در بنیان نهادن یك ارتباط جهانی بی‏واسطه است.[۷]

مشخصه عدالت آن است كه حداقل تا حدودی مستقل از انگیزه عامل است. همه كسانی كه عدالت را انكار می‏كنند فرض مشتركی دارند كه مراقبت، درمان یا راه پیش‏گیری از خشونت، خصومت و فراموش شدگی است. بعضی از داده‏های مربوط به مادری، پرستاری و دوستی، این نظر را تأیید می‏كنند؛ بعضی از اطلاعات مربوط به روابط غیر هم جنس گرایانه و حتی روابط زنان با زنان به عنوان عاشقان یا در اصل مراقبان، مشبه‏هایی در مورد آن ایجاد می‏كند. اگر خشونت، خصومت و فراموش شدگی را نیز تا حدودی مستقل از انگیزه‏ها معنی كنیم، ممكن است برای توجه كافی به آن‏ها، به مفهومی همچون عدالت نیاز پیدا كنیم، بنابراین نظریه پردازانی همچون آیریش یانگ و پاتریشیا ویلیامز، در باب عدالت به یك نظریه غیر نژاد پرستانه نیاز دارند كه از دید كسانی كه اندك عاطفه‏ای برایشان باقی مانده است مطرح شده باشد نه از منظری تبعیض‏آمیز. پاتریشیا ویلیامز (1991) پس از تأمل بر روی قبض حساب فروش جد بزرگ مادری‏اش كه در سن یازده سالگی توسط مالك سفید پوستش باردار شده بود، دریافت كه صدای حق «به نحو مطبوعی قدرت بخش» است.

آیریس ماریون یانگ (1990) در جستجوی نظریه‏ای در باب عدالت است كه همانند نظریات جدید بر موضوعات توزیعی تمركز نیافته باشد بلكه به موضوعاتی همچون تصمیم‏‌گیری، تقسیم كار و فرهنگ، توجه كرده سلطه‏گری و ظلم را عین بی‏عدالتی بداند نه اینكه آن را صرفاً نوعی بی‏‌انصافی در نظام‏‌های سیاسی و حقوقی لحاظ كند. ماریا لوگونز، تكثیر گرایی فرهنگی را محور نظریه‏پردازی‏های خود قرار داده، مفهوم «جهان گردی» را كه به حل و فصل روابط مراقبت و عدالت كمك می‏كند مطرح می‏سازد. جهان گردی یك تغییر پذیری عمدی است كه اعضاء اقلیت یك جامعه ظالمانه، خود به خود آن را آموخته‏‌اند، نوعی تغییر ادراكی و عاطفی در ساختار زندگی [عبور] از ساختاری كه در آن شخص از بسیاری افراد دیگر را بیگانه و خود را در وطن حس می‏كند، به ساختار دیگری آن در آن، بیگانگان قبلی را در وطن می‏داند و ممكن است خود را بیگانه احساس كند. ماریا لوگونز در می‏یابد كه جهان‌گردی، درمان تكبری است كه مانع محبت و عدالت است و به همین دلیل به حمایت از فعال ساختن نوعی جهان‌گردی با نشاط و بدون زحمت می‌‏پردازد. او گزارشی از مسافرت خود به جهان مادرش ارائه كرده، توضیح می‏‌دهد كه تا پیش از وارد شدن به این جهان، نمی‌‏توانسته مادرش را دوست بدارد.

دیدگاه‏‌های فمینیستی مربوط به عدالت در اخلاق زیست محیطی فمینیستی (یا اخلاق زیست‏ پزشكی رسوخ كرده‌‏اند، تصورات فمینیستی مربوط به مراقبت نیز بر فمینیسم بومی (فمینیسم بوم شناختی) حكم‌فرما هستند. سوزان شروین دریافت كه اخلاق زیستی پیش فمینیستی، سؤالاتی درباره عدالت مطرح نموده و حق دسترسی به نظام مراقبت بهداشتی سنتی را مورد توجه قرار داده است اما از نیت سوء این نظام‌ها غافل بوده است. نظام‌هایی كه پاسخگوی نیازهایی بودند كه نظام اجتماعی ظالمانه برای گروههای بسیاری از زنان ایجاد كرده بود، زنانی كه از همسران خود كتك خورده بودند یا به خاطر رشد اعتیاد و یا فقدان خوراك مغذی كافی در معرض خطر بودند. جان ریموند توجه آزادی خواهی تولید مثلی را بر مسأله انتخاب مورد چالش قرار داده، معتقد است كه حامیان و طرفداران تولید مثل فنی و قراردادی، حقوق تولید مثلی زنان را تضعیف می‏‌كنند. هر دوی آنها مسأله معروف به نیابت (حاملگی قراردادی) و فن‏آوری‏های تولید مثلی جدید (اِن. آر، تی) را به ویژه در لقاح آزمایشگاهی (آی، وی، اف)؛ «بچه‏‌های آزمایشگاهی» (نگاه كنید به مقاله ژنتیك و فن‏‌آوری‏‌های باروری) مورد نقد قرار می‏دهند و در خلال آنها به موضوعات دیگری می‏‌پردازند كه از تنش پیش از قاعدگی و ساختار پزشكی هم‌جنس‏‌گرایی تا قاچاق بین‌‏المللی بافت جنینی و همین‏طور قاچاق زنان و كودكان برای عمل پیوند، وسعت دارد.

فمینیسم بومی به اخلاق زیستی كل‏نگر ملحق می‏شود كه نوعی حساسیت فمینیستی نسبت به تشابهاتی است كه بین تعدی به زنان و تعدی به حیوانات و محیط طبیعی وجود دارد. گیاه خواری كه كارول آدامز با شدت تمام از آن دفاع می‏كند، عینی‏ترین موضوعی است كه به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته است. (به مقاله نوع گرایی مراجعه كنید). از جهات دیگر، فمینیسم بومی بسیار انتزاعی‏تر از اخلاق زیستی فمینیستی است چرا كه حیطه موضوعات مورد بررسی آن از شخص (یا شئ) اخلاقاً قابل توجه تا بررسی امكان دوگانگی‏های فلسفی سنتی مثل دوگانگی عقل و احساس (یا عاطفه، ذهن و ماده)، فرهنگ و طبیعت، گسترده شده است. كارن وارن «منطق استیلا» را مطرح می‏‌سازد كه در تعدی به زنان و طبیعت مشترك است. وال پلام وود، صورت‌های اصلی عقل‌گرایی را نقد كرده، استدلال می‏‌كند كه دوگانگی‌های فلسفی، به این دلیل مورد حمایت قرار گرفته‌‏اند كه وابستگی بشر به طبیعت و وابستگی به مردان به زنان، مورد تأیید قرار نگیرد.

کلودیا کارد سه ویژگی بنیادین را عامل تمایز بخش نظریه‌های موجود در فلسفه اخلاق فمنیستی دانسته است:

۱- پیدایش این نظریه‌ها ناشی از ستم به زنان است،

۲- این نظریه‌ها علائق و آگاهی‌های زنانه را نقطه شروع نظریه پردازی اخلاقی خود قرار داده اند.

۳- این نظریه‌پردازی‌ها در پی اموری چون تقویت شور زنانه، از بین بردن ستم به زنان، و تقویت جدی‌تر صدای زنان در حوزه اخلاق هستند.[۸]

نقد دیدگاه‌های اخلاقی کلودیا کارد

رهيافت‌های مراقبت‌محـور فمنيسـتی، بـه‌رغـم ادعـای بـيطرفی در دعـاوی اخلاقی و طـرح فضيلت‌های اخلاقی، به دليل حساسيت جنسی، رهیافت‌هايی زن‌مدارانه و يكجانبه نگرند، چـون اخلاق نمی‌تواند از منظر خاص زنانه شروع شود و به منزلة اخلاق‌ها قلمـداد شـود. طبـق اخـلاق سنتی گرچه با توجه به خصوصيات هريك از مرد و زن، برخى فضايل برای مردان شايسته‌تـر و برخى برازندة زنان است، فضايل اصيل اخلاقی عام و مشتركاند. پس طبق اين منظـر، منصـفانه نیست بگويم در اخلاق سنتي فضايل و رذایل به دو دستة زنانه و مردانـه تقسیم می‌شـوند يـا فضایل مردانه را برتر ميداند. چنانكه پيتر سينگر با آوردن سخنان زنی در كتاب کارول گيليگان، كـه در آن صداي اخلاق جهاني شنيده ميشود، نتيجه ميگيرد زنان نيـز هماننـد مردان بـه اصـول كلی اخلاقی گرايش دارند و اخـلاق جنسـيت‌مـدار نيسـت. [۹]

اگر مراقبـت فضـيلتي اخلاقي محسوب شود، دليلي وجود ندارد كه مردان در عمل يا كسب اين فضيلت نـاتوان تلقـي شوند. نل نادينگز نيز تأكيد ميكند كه اين اخلاق براي تمام انسانيت است . ازاينرو، جنسـيت‌مـدار نيست.[۱۰]

علاوه بر اين، در رهيافت فمنيسيت میان اخلاق به عنوان صفات نفسانى و رفتارى و علم اخلاق به مثابة مجموعهاى از هنجارها و نیز میان دو عمـل اخلاقـىِ رايـج در جوامع گذشته و حال خلط شده است. چه بسا اخـلاق در جامعـه‌اى زن‌مـدار باشـد، امـا ميـزان پاىبندى همه يا برخي زا آن جامعه به ارزش های فمنيستی نـاچيز باشـد. مسـلماً نمـيتـوان از عملكرد اخلاقى این دسته بر نادرسـتى اخـلاق فمنيسـتى اسـتنتاج کرد و اگـر شـود، خطـايى منطقى صورت گرفته است . دربارة ااخلاق سنتى نیز چنين مطلبی صادق است.[۱۱]

با توجه به اين مسائل، برخي سعي كرده اند اخلاق مبتنـي بـر فضـيلت مراقبـت را به مثابـة‌ی نظريه‌ی اخلاقيِ جامع برای زنان و مردانو فراتر از جنسيت، معرفی كننـد. لارِنـس بلـوم معتقـد است اخلاقِ مبتني بر محبت درواقع مبتني بر اصول كلی اسـت دال بـر اينكـه، بايـد در قبـال كسانی كه با آنها ارتباط داريم مهربان و مسئول باشيم، و محبـت نسـبت بـه اشـخاص خـاص نمي‌تواند به طور كامل در قالب اصولی كلی تدوين شود؛ بااينحال اين اخلاق مبتني بـر محبـت براي عمل اخلاقي مهم است.[۱۲]

همچنين، در سنت وظيفه‌شناسانة رايج، وظيفـه كـه اساس اخلاقيات است در تضاد با احساس تلقي ميشود و ازاينرو از درك اين نـاتوان اسـت كـه عواطف نوعدوستانه، مثل هـمدردی، دلايلی را بـرای عمـل اخلاقـي بـهدسـت مـيدهنـد.[۱۳]

بلوم ميكوشد اين دو نظر متضاد را اينگونه تلفيق كند كه هرچنـد فضـيلت مراقبـت در زنان قويتر از مردان است، اين تفاوتي بنيادي بين آنان ايجـاد ن مـيكنـد و از نظـر اخلاقـي برابرند.[۱۴]

اينگونه تفسيرها از اخلاق مراقبت، مشابه تفاسيري است كـه در انديشـه و متـون اخلاقـي اسلامي دربارة تفاوت فضيلتهاي عدالت و احسان يا محبت تأکید بر تقدم محبت بـر عـدالت وجود دارد؛ مثلاً ابن مسكويه محبت را برتر از عدالت ميداند. خواجه نصير طوسي نيـز عـدالت را فضيلتي عام ميداند، اما تفضل يعني احسان را نه به دليل خارج بودن آن از عدالت، بل به دليل مبالغت آن در عدالت، مكمل عدالت ميداند.[۱۵] علامه طباطبـايي احسـان در آيـة « أن اللّه يأْمر بالعدل والإحسان»[۱۶] را نيكي كردن به ديگران، به اين معنا كه نيكي را به نيكي بيشـتر و بدي را به بدي كمـتر پاسخ دهـيم، تفسير كرده و پيشدستي در نيكي كـردن را لازمـة احسـان ميشمارد؛ يعني درحاليكه بلغا در عدالت، جبران عمـل ديگـران مـوردنظر اسـت، در احسـان شخص به گونهاي خودخواسته در نيكي پيشقدم ميشود و ايـن همـان اخـلاق مراقبـت اسـت.[۱۷]

اخلاق مراقبت گيليگان نيز از اين منظر نقد ميشود كه از منظري ديگر می‌تـوان بـه معيـار تعيين مصداق مهمترين فضیلت اخلاقي توجه كرد. مراقبت گرچه فضيلت است، در مقايسـه بـا فضیلت عدالت، كم اهمیت تر است. لذا بهتر است عمل آدمی ناشی از اصول اخلاقی كلی باشد تـا اينكه از احساس مراقبتی خاص نسبت به شخصي خاص سرچشمه بگيرد. اين ديـدگاه بـا انكـار قواعد عام اخلاق، به حذف اخلاق می‌انجامد. از آنجا كه اخلاق مراقبت بدون توجه به اصول عـام اخلاقی ناقص است، محبت و عدالت هر دو برای نظام اخلاقی كامل لازم‌انـد. چنـانكـه افـرادی چون ريتا منينگ سعی در نزديك كردن اخلاق مراقبت بـه اخـلاق عـدالت و تكميـل آن دارد. از ديد او، پايين ترين سطح اخلاق، اصل عدالت است، اما مراقبت آرمانی اخلاقی اسـت كـه جامعـة متزلزل ما به آن نياز دارد.[۱۸]

اخلاق مراقبت از نقدهاي فمنيسيت نيز بی نصيب نمانده است. رو سـيبيلا معتقـد اسـت كـه «انسانها موجوداتي پيچيده بوده و اينگونه تلاشها براي تعريف آنها، درنهايـت باعـث تقليـل آنان ميشود.»[۱۹]

بيان تعريف واقعـی بـراي يـك جـنس بـه ويژگـيهـاي خـاص آن تعريفي نادرست است، زيرا مجموعه اي از صفات، انسان بودن انسان را معنـا مـي‌كنـد و نـه يـك جنس خاص را. به همين دليل، بيان ويژگيهاي جنسيتي براي جنس خاص، يا بـا ويژگـيهـاي ذاتي انسان در تناقض قرار می‌گيرد يا با جنس ديگر مشترك ميشود. همچنين، اخلاق مراقبـت با تأكيد بر تقسيم بندي هاي جنسيتي، مشابه با آنچه در آثار موجود روانشناختی ديده می‌شود، باعث تكرار برداشتهايي ميشود كه براساس آنها زنان و مردان در يـك سـطح جـوهري بـاهم تفاوت دارند.[۲۰]

ليندا جي . نيكلسن ميپرسد كه چرا بايد خود را به دو مدل فكـری زنانه و مردانه محدود كنيم؟ اگر زنان در مقايسه با مردان مراقبـتگـر مناسـبی‌انـد، بـه لحـاظ معرفتي، اخلاقی و سیاسی نامعقول است كه زنان را با فضيلت مراقبت مرتبط بدانیم. چون ايـن دیدگاه را حمايت ميكند كه زنان «موظف» به مهربانی و مراقبت اند يا لازمة بدتر اینكـه، چـون زنان توان مراقبتگري دارند، آنها «باید » چنين كنند و مهم ن ايست كه يـن امـر بـه ضررشـان تمام شود. اگرچه نقشهاي متمايزي كه زنان و مردان در ساحت‌های خصوصی و عمـومی ايفـا ميكنند عامل مهمی در تبيين گيليگان است، به رويه هاي خاص در هريك از ساحتها در طول زمان و در درون گروهها و كنشگران اجتمـاعی متفـاوت توجـه نكـرده اسـت.[۲۱]

همچنـين معتقدند نظرية کارول گيليگان متعلق به زنان عمدتاً سفيدپوست طبقة متوسط در ايالات متحده است.[۲۲]

در نگاه كلي، اخلاق مراقبت نميتواند فضيلتهـايي را بـه منزلـة معيـار عـام عمـل اخلاقـي برحسب الگوهاي جنسيتی زنانه طرح كند كه جانبدارانه، وابسته به احساسات و جزئی نگر باشد و درنتيجه نظام اخلاقيِ عامي براي همة بشريت، فارغ از قواعد كلی اخلاق عمومی، طـرح كنـد. ازاينرو، اين نظريه به دليل پايبند نبودن به اصـول كلـي اخـلاق و عـدم تبيـين درسـت بـراي ماهيت فضيلت‌های كلی و مشترك اخلاقي، درون ناسازگار و نظريه‌ای غيرنظاممند است. عـلاوه بر اينكه ايشان در حاليكه اخلاق سنتی را به دليل كلي بودن نقد ميكنند، بـراي طراحی نظـام اخلاقي خود بايد از همين قواعد عمومي بهره ببرند و ميبرند. در نتيجه، آنان يا بايد نسـبيتگـرا شوند كه در اين صورت نميتوانند از برتري اخلاق زنانه سخن گويند، يا از الگوي سنتی مردانـه كه به احكام مطلق و ثابت و فضايل عام مشترك معتقد است، پيروي كنند كـه در ايـن صـورت دچار تناقض خواهند شد. بنابراين، نظرية اخلاقی مراقبت را در بهترين برداشت ميتوان مكمـل نظام اخلاقي رايج تلقی كرد.

آثار

Card, Claudia (1991). Feminist ethics. Lawrence, Kansas: University Press of Kansas. ISBN 9780700604838.

Card, Claudia (1995). Lesbian choices. New York: Columbia University Press. ISBN 9780231080095.

Card, Claudia (1996). The unnatural lottery: character and moral luck. Philadelphia, Pennsylvania: Temple University Press. ISBN 9781566394536.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. Claudia Card.
  2. کلودیا کارد، «اخلاق فمینیستی»، ترجمه زهرا جلالی، نشریه حوراء، ش6 ،1383 ،ص 41.
  3. كارد، 1991.
  4. كیتی و میرز، 1987.
  5. كارد، 1991.
  6. كیتی و میوز، 1987.
  7. كارد 1991.
  8. Card, 2000: 179-180.
  9. اسلامی، سید حسن 1387؛ «جنسيت و اخلاق مراقبت»، فصـلنامـة مطالعـات راهبـردی زنان، س 11 ، 42؛ ص 32.
  10. Noddinges,Nel.(1989).women and evil, Berkeley and losangeles: university of California press. p189.
  11. تانگ، رزمري؛ 1382. اخلاق فمنيسيت فمنيسم و دانش هـاي فمنيسـيت، ترجمـة عبـاس يزداني، قم: دفتر مطالعات زنان. ص 177.
  12. Robinson,Fiona(1997). Globalizing Care,Ethics, Feminist Theory,and International Relations, in:Alternatives:Global, Local, Political,Vol.22, No.1, published by: Sage Publications, Inc. p17.
  13. Blum,Lawrence(1980),Friendship,Altruism and Morality,london:routledge & kegan paul. p117.
  14. Blum,Lawrence(2001),Care,in Encyclopedia of Ethics,edited by Lawrence C.Becker and Charlotte B.Becker,London:Routledge. p187.
  15. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.
  16. نحل: 90.
  17. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p2.
  18. Manning,Rita(2005).A care Approach,in Philosophy:A New Introduction,edited by Douglas Mann & G.Elijah Dann,Belmont,USA:Wadsworth.p458.
  19. ] Stainton Rogers,Wendy& Stainton Rogers,Rex (2004).The Psychology of Gender and Sexuality. New York:Open University Press.p71.
  20. Moody-Adams,M.M.(1997).‘Gender and the Complexity of Moral Voices’,in D.T.Meyers (ed.),op.cit. p513.
  21. Kerber,l.k. (1993).“Some cautionary words for historians”,signs:journal of women in culture and society,11,304-310.
  22. Singer,P,(ed) (1993).A companion to Ethics,Oxford:Blakwell.p10.

منابع