نقصان عقلی زن در اسلام

از ویکی‌جنسیت
بیان شبهه

نقصان عقل زن در منابع اسلامی چگونه ارزیابی می‌شود؟ پذیرش نقصان عقل در زنان چه تبعات ارزشی دارد؟ دانشمندان مسلمان برای پاسخ به تبعات ارزشی نقصان عقل زنان در روایات، چه پاسخی دارند؟

نقصان عقلی زن در منابع دینی

در قرآن کریم هیچ آیه ای که دلالت صریحی بر نقصان عقل زنان داشته باشد وجود ندارد. لکن روایات پرشماری در منابع روایی سنی و شیعه وجود دارد که دلالت بر نقصان عقل در زنان دارد. در کتب معتبر اهل تسنن از جمله بخاری، مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه، دارمی، ابن حنبل، ابن حبان، بیهقی و... روایات متعددی به شکلی صحیح (از نظر مبانی رجالی اهل تسنن) گزارش شده است. و برخی محققین دوازده روایت از کتب روایی شیعه منسوب به پیامبر مکرم اسلام، امیرالمؤمنین علی، امام باقر، امام صادق و امام حسن عسکری علیهم‌السلام نقل کرده است. برخی از این روایات در کتب معتبر شیعه مثل من لایحضره الفقیه و الکافی نقل شده است.

سه نمونه از مشهورترین این روایات در کتب شیعه به قرار ذیل است: - در دو روایت مرسله از پیامبر مکرم اسلام نقل شده است که زنان را ناقص عقل‌هایی خطاب می‌کند که ماهرترین رباینده عقل خردمندان هستند.

- سید رضی در نهج‌البلاغه از امیرالمؤمنین نقل می‌کند که بعد از فراغت از جنگ جمل فرمودند: ای مردم خرد زنان ناقص است و نشانه نقصان آن این است که گواهی دو زن با گواهی یک مرد برابری می‌کند...

- در کتاب تفسیری که منسوب به امام حسن عسکری علیه‌السلام است از قول امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام آمده است که ایشان در تفسیر آیه «ان تضل احداهما فتذکر؛ اگر یکی از زنان شهادت را از یاد ببرد دیگری او را یادآوری کند»، فرموده‌اند: پس در پیشگاه خداوند شهادت دو زن برابر یک مرد است؛ چرا که زنان نقصان عقل و دین دارند. سپس فرمود: ای زنان شما ناقص العقل آفریده شده‌اید بنابراین از خطای در شهادت پروا کنید که خداوند پاداش کسانی که در شهادت احتیاط می‌کنند بزرگ می‌دارد و...

در مورد روایات شیعی، اگرچه برخی در کتب معتبر شیعه آمده است لکن براساس مبانی رجالی هیچ کدام از این روایات به تنهایی اعتبار لازم را نداشته و از نظر سندی قابل خدشه‌اند. شهرت گزاره نقصان عقل زنان در جامعه عرب زمان معصومین علیهم‌السلام نیز احتمال انتساب این گزاره به پیامبر مکرم اسلام و ائمه معصومین علیهم‌السلام را تقویت می‌کند. لکن تعدد قابل ملاحظه این روایات از یک سو و عدم وجود معارض از سوی دیگر، احتمال صدور مضمون نقص عقل زنان از سوی ائمه معصوم علیهم‌السلام را بالا می‌برد.

بنابراین در مقام استنباط احکام فردی و اجتماعی امکان توسل به این روایات وجود ندارد و در مقام استنباط هستی شناختی، این روایات در وادی احتمال باقی می‌ماند. با این وجود با قوت گرفتن احتمال صدور این روایات از ائمه معصوم علیهم‌السلام و با فرض صحت نقصان عقل در زنان، این واقعیت چه تبعات ارزش شناختی در پی خواهد داشت؟ و چگونه قابل توضیح و تبیین است؟

تبعات پذیرش نقصان عقل در زنان

در متون دینی فضیلت بسیار زیادی برای عقل و عقل‌ورزی و عقلا برشمرده‌اند. بیش از 500 روایت در فضیلت عقل فقط از امیرالمؤمنین علی(ع) در کتاب غررالحکم نقل شده است. محبوب‌ترین مخلوق نزد خداوند، وجه ممیز انسان و حیوان، رسول باطن، بهترین دوست و یاور، معیار فضیلت انسان، غایت فضائل، عامل رشد و کمال، تنها راه صلاح دین، بهترین موهبت و نعمت، معدن خیر، بهترین زینت، زینت دین، منشاء فهم، علم، حلم، حکمت، حیا، عفت، عبودیت، اطاعت، رشد و... از جمله فضیلت‌هایی است که فقط در کلام علوی برای عقل برشمرده‌اند. با این وجود متصف شدن نیمی از پیکره جامعه انسانی به نقصان در عقل می‌تواند شبهه‌انگیز و منشأ دغدغه باشد.

در صورتی که استناد گزاره‌هایی که نقصان در عقل را به زنان نسبت می‌دهد مفروض بگیریم، چند صورت وجود دارد که می‌تواند توجیه‌کننده این گزاره باشد؛

1) اگر نقصان عقل زنان مستند به امور فرهنگی و اجتماعی باشد و نه خصوصیات طبیعی و ذاتی.

2) عقل دارای انواعی باشد که برخی از اقسام آن‌ها ارزش بنیادی و غیرقابل جبران نداشته باشد.

3) عقل همان قدر که فرصت‌بخش باشد، مهلک نیز باشد. هر دو زن و مرد آستانه عقلی را که برای رسیدن به کمال نهایی است داشته باشند لکن در بیش از آن با هم تفاوت داشته باشند و این تفاوت‌های غیراصیل جبران شده باشد.

4) عقل دارای جایگزین‌های در وجود انسان باشد که نقصان عقل در زنان به وسیله جایگزین آنها جبران شده باشد.

فرضیه نقصان عقل زنان در حداقل سه صورت قابل طرح است. گاه ممکن است نقصان عقل زنان را ناشی از عوامل فرهنگی و اجتماعی و عدم دسترسی زنان به امکانات پرورش عقل بدانیم، گاه ممکن است آن را ناشی از عوامل ذاتی و ماهوی زنان قلمداد کنیم و گاه ممکن است محصول رابطه دیالکتیک عوامل فطری و فرهنگی باشد. هر کدام از این حالات پرسش‌های ارزش شناختی را در پی خواهد داشت. پذیرش نقصان ماهوی عقل زنان تبعات بسیار گسترده ارزشی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی در پی دارد، به گونه‌ای که مستلزم پایه‌ریزی نظام معرفتی متمایزی نسبت به زنان و مردان در عرصه‌های مختلف خواهیم بود. در ادامه طی دو بخش به این موضوع خواهیم پرداخت. در بخش اول تبعات ارزشی نقصان عقل زنان را در رهیافت های مختلف ارزش شناختی، اشاره می‌کنیم و در بخش دوم، به نقد این رهیافت‌ها خواهیم پرداخت و توضیح دانشمندان اسلامی در مورد گزاره نقصان عقل زنان در منابع دینی را بررسی خواهیم کرد.

بررسی تبعات ارزشی پذیرش نقصان عقل زنان

هرجا بخواهیم از تبعات ارزشی یک انگاره یا پدیده صحبت کنیم ناگزیر بایستی در یکی از رهیافت‌های نظری ارزش‌شناختی استدلال کنیم. بر این اساس تبعات ارزشی پذیرش نقصان عقل زنان در رهیافت حق بنیاد، غایت‌گرا، وظیفه‌گرا و فضیلت بنیان قابل تبیین است.

در رهیافت حق بنیاد، فلاسفه اخلاق، حقوق و سیاست با این سئوال مواجه می‌شوند که چرا انسان به خود حق می‌دهد که حیواناتی مثل اسب، الاغ و گوسفند را به شیوه‌های مختلف به استخدام بکشد، برخی را برای سواری و حمالی و برخی را سربریده و از آن لذت ببرد؟ عده‌ای از این اندیشمندان جواب پرسش خود را با توجه به ماهیت انسانی و حیوانی توضیح می‌دهند. براساس این تبیین، چون انسان اشرف و افضل مخلوقات است، حق دارد مخلوقات دیگر را به استخدام درآورد. شبیه همین استدلال در بین انسان‌ها نیز جریان دارد، فضیلت‌های متقابل انسان‌ها نسبت به یکدیگر، استخدام‌گری آن‌ها را در چارچوب موازین اخلاقی موجه می‌نماید. شخصی که نسبت به فن یا حرفه‌ای فضیلت دارد، به استخدام فردی که از نظر مال فضیلت دارد در می‌آید و به طور متقابل یکدیگر را به استخدام درمی‌آورند. اگرچه هردو سنخ استخدام‌گری در مثال‌های مذکور، از نظر ارزش شناختی موجه است لکن تفاوت ماهوی این دو نوع استخدام (استخدام حیوان و استخدام انسان) در این است که استخدام نوع اول مربوط به نقصان و فضیلت ذاتی و گریزناپذیر حیوان و انسان نسبت به یکدیگر است، و استخدام نوع دوم مربوط به نقصان و فضیلت‌هایی است که متوجه ماهیت انسانی انسان نیست.

در این رویکرد نظام ارزشی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی بر اساس طرز تلقی از ماهیت و مقومات انسانی بنا نهاده می‌شود. اگر تعریف مشهور فلسفی از ماهیت انسان را بپذیرم (انسان حیوان ناطق یعنی عاقل است)، همان طور که وجه ممیز انسان از حیوان خردورزی اوست، وجه ممیز انسان‌ها نیز خردورزی آن‌ها خواهد بود. در این صورت تمایزگذاری ارزشی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی بین انسان‌ها بر اساس کیفیت و کمیت خردورزی آن‌ها امری شایسته و بایسته خواهد بود.

مسئله اینجاست که گاه ممکن است دانشمندانی چون ژان ژاک روسو، تفاوت در عقل زنان را ناشی از امور زیستی و طبیعی بدانند، لذا برخی از حقوق شهروندی مثل حق رای یا شیوه آموزش زنان متفاوت از مردان خواهد بود و گاه ممکن است نقص عقل را نه بخاطر عوامل زیستی بلکه پدیده‌ای که منشاء اجتماعی و فرهنگی دارد محسوب شود. بنابراین همان طور که فمینیست‌های لیبرال مطرح می‌کنند، پذیرش نقصان عقل زنان در صورتی غیرقابل قبول خواهد بود که منشأ نقصان و ضعف عقل زنان را در ماهیت و ذات زنانه جستجو کنیم. در این صورت فرودستی منزلت و حقوق زنان به تبع فروتری ماهوی آنان، امری شایسته و بایسته خواهد بود.

بر اساس رهیافت غایت نگر، ارزش یعنی آنچه برای رسیدن به هدف مطلوبیت دارد. اگر همان‌طور که آلیسون جاگر منفعت‌گرا (یکی از انواع غایت نگری) می‌گوید، عقل را به توانایی محاسبه بهترین راه برای نیل به اهداف دلخواه تفسیر کنیم، انگاره ضعف ذاتی عقل زنان دلالت گر عدم توانمندی و کارآمدی زنان برای بسیاری اهداف و کارکردهای فردی و اجتماعی (از جمله مشاغلی که عقلانیت در آن سرنوشت ساز است)خواهد بود. براساس رویکرد غایت‌گرای دینی نیز می‌توان استدلال مشابهی ارائه داد. اگر بهشت و سعادت دنیوی و اخروی، عبودیت، قرب الی الله و رسیدن به جایگاه جانشینی خداوند، متعالی‌ترین اهداف و سنگ محک ارزش‌شناسی باشد، عقل، ابزار رسیدن به این غایت است (العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان). بنابراین تنقیص ذاتی عقل زنان، در حقیقت پذیرش ناتوانی زنان در رسیدن به اهداف متعالی انسانی در دنیا و آخرت است.

بر اساس رهیافت وظیفه‌گرای کانتی، مفاهیم و پدیده‌های انسانی به جای اینکه ارزش و اعتبار خود را از غایت یا ماهیت انسانی بگیرند، از انطباق یا عدم انطباق با تکلیف می‌گیرند. درک اصول عقلانی و قواعد عقل عملی نیز راه منحصر انطباق با تکلیف است. بر این اساس نقصان عقل زنان به معنای ضعف در درک اصول عقل عملی است. این نکته‌ای است که مد نظر کانت بوده و نتیجه‌اش در ترسیم منزلت و حقوق زن آنجایی آشکار می‌شود که در مورد زنان می‌گوید: «کافی نیست که تصور کنیم در برابر خود با موجودات انسانی روبرو هستیم. در عین حال نباید از یاد ببریم که این انسان‌ها به رده‌ای واحد تعلق ندارند». «طبيعت منحصر به فرد زن، تقسيم متساوى اختيار و قدرت را نامناسب مى‌سازد و زن و مرد به طور طبيعى يكسان نيستند».

اگر بخواهیم بر اساس مباحث دینی در قالب این مفاهیم استدلال کنیم، به فراز ابتدایی روایت «العقل ما عبد به الرحمن» استدلال می‌کنیم. براساس این روایت تکلیف عبودیت به عنوان بنیادی‌ترین تکلیف انسان‌ها، به توانمندی عقل و خردورزی گره خرده است. تنقیض ذاتی عقل زنان مانعی برای رسیدن به تکلیف تعالی بخش عبودیت است.

بر اساس رهیافت فضیلت بنیاد، محک ارزش شناختی یک پدیده انسانی با معیار فضیلت‌های بنیادین شناسایی می‌شود. رویکردهای مختلفی در شناسای فضیلت‌های بنیادین در این نظریه وجود دارد که نظریه ناظر آرمانی یا اسوه اخلاقی، از مهم‌ترین این نظریه‌هاست. ناظر آرمانی از یک سو متخلق به فضیلت‌های بنیادین است و از دیگر سو داوری‌های اخلاقی او از موضع بی‌طرفی است به گونه‌ای که تعلق خاطر او به همه افراد را نشان می‌دهد. بر این اساس ناظر آرمانی یا اسوه اخلاقی مشخص می‌کند که چه چیز ارزش بنیادین دارد و سنگ محک دیگر ارزش هاست. عقلانیت و عدالت از مهم‌ترین و بنیادی‌ترین فضیلت‌های اسوه و ناظر آرمانی است که دیگر انسان‌ها بایستی با آن هماهنگ و هم‌گون شوند تا به کمال و سعادت انسانی دست یازند. در تبیینی دینی اگر پیامبر مکرم اسلام یا وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیهما را به عنوان الگو و اسوه آرمانی بدانیم که انسان‌ها با محک فضائل آنها سنجش و ارزیابی می‌شوند متوجه می‌شویم که عقلانیت یکی از مهم‌ترین مولفه‌های این الگوست. در صورتی که قائل به تنقیض ذاتی عقل زنان باشیم، وجود مقدس این بزرگواران نمی‌توانند الگوی متناسب برای زنان باشند.

بررسی و نقد

تبیین‌های چهارگانه مذکور مهمترین تبیین‌هایی است که می‌توان در مورد تبعات ارزشی نقصان عقل زنان ارائه داد. لکن اگر بتوان اثبات نمود که نقصان عقل در روایات ناظر بر امور فرهنگی و اجتماعی است و نه توصیف وضعیت ذاتی و طبیعی زنان، یا اینکه به فرض پذیرش نقصان ذاتی عقل زنان، کارکرد عقل به وسیله پدیده‌های ادراکی دیگری جبران شده باشد، یا اینکه مقتضای نقصان طبیعی عقل زنان گریز ناپذیری از آن نبوده و این نقصان به وسیله تربیت و پرورش جبران می‌گردد، و توضیحات دیگری از این قبیل، هیچ کدام از تبعات ارزش شناختی مذکور بر روایات وارد نخواهد بود.

در مورد رهیافت حق بنیاد، که عقل را مقوم انسانی می‌داند با دو مغالطه روبرو هستیم. اول آنکه معلوم نیست واقعا تعریف فلسفی و ارسطویی از ماهیت انسان (حیوان ناطق)، تعریفی جامع و مانع یا مورد تایید کامل دین باشد. ناطقیت به معنای عاقل مدرک کلیات معنا می‌شود. بر این اساس نباید جنین بعد از چهارماهگی یا نوزاد تا زمان شکل‌گیری تفکر انتزاعی یا فردی که دچار آلزایمر حاد شده یا برخی از دیوانگان را در شمار انسان‌ها قرار داد. در حالی که قرآن کریم به صراحت برخی از این مصادیق را در شمار انسان‌ها قرار می‌دهد.

نکته دیگر آنکه چه اطمینان یا تضمینی وجود دارد که فقط انسان‌ها مدرک کلیات باشند. بنابراین تعریف فلسفی رایج، جامع و مانع مفهوم انسان نیست. تعریفی که قرآن کریم از انسان ارائه می‌دهد با حیوانی که روح الهی در او دمیده شده است هماهنگ تر می‌نماید. بر این اساس وجه ممیز انسان از دیگر حیوانات روح الهی است که به یک سان در کالبد حیوانی انسان اعم از زن و مرد دمیده شده است و آن‌ها را بر دیگر حیوانات فضیلت بخشیده است. بر این اساس حق استخدام انسان‌ها نیز ناشی از فضیلت همین روح الهی و مستند به ربوبیت الهی به عنوان مالک مدبر همه مخلوقات است.

در مورد رهیافت نتیجه‌گرا و وظیفه‌گرا با تبیین دینی که عقل را به عنوان ابزار رسیدن به نتیجه (العقل ما اکتسب به الجنان)، یا ابزار انجام وظیفه (العقل ما عبد به الرحمن) قلمداد می‌کند، دو نکته قابل ذکر است. اول اینکه اگر ثابت شود که از نظر دین عقل اقسامی دارد، که برخی از انواع آن معیار اکتساب بهشت و عبودیت خداست و برخی از انواع آن چنین کارکردی ندارد، و اثبات شود که روایات نقصان عقل ناظر بر قسم دوم است؛ تبعات ارزش‌شناختی نقصان عقل زنان منتفی می‌شود. دوم آنکه، اگر اثبات شود که اکتساب سعادت دنیوی و اخروی و عبودیت خداوند غیر از راه عقل، بر روش‌های دیگری هم مبتنی است که در زنان قوی تر از مردان است باز نیز تناسب و تعادل ارزشی برقرار خواهد بود.

در مورد رویکرد فضیلت بنیاد نیز شبیه همین استدلال جریان دارد. در صورتی که اثبات شود افزون بر عدالت و عقلانیت، محبت و عاطفه نیز از فضیلت‌های بنیادین اسوه اخلاقی و ناظر آرمانی است اشکال رهیافت فضیلت مدار بر تنقیص عقل زنان نیز مرتفع می‌شود. بر این اساس می‌توان تنقیص عقلانیت زنان در کنار تنقیص عاطفه در مردان، را بهانه‌ای برای زوجیت و اتحاد قرار داد که با معیار اسوه اخلاقی و ناظر آرمانی محک زده می‌شود. در حقیقت زن یا مرد نیست که با محک اسوه اخلاقی یا ناظر آرمانی ارزیابی می‌شود بلکه زن در کنار مرد است که به مقام سکونت و آرامش راه می‌یابد و بر الگو اخلاقی منطبق می‌شود.

خلاصه آنکه انگاره نقصان عقل زنان به فرض صحت اسناد به ائمه معصومین علیهم‌السلام و واقعیت چنین استنادی، بدین معنا نیست که مستلزم تبعات ارزش شناختی غیرقابل جبران باشد. بسیاری از دانشمندان اسلامی در جهت توضیح و تبیین این حقیقت نظریه‌های مختلفی را مطرح نموده‌اند تا انگاره عقل‌ستیزی این گزاره را باطل کند. در یک تقسیم‌بندی کلی برخی اندیشمندان مسلمان گزاره نقصان عقل و تعقل در زنان را یکسره انکار یا با ارائه تبیین‌هایی، آن را مقید می‌کنند.

از دسته اول، عده‌ای با مطرح کردن مباحث سندی، اصل انتساب چنین گزاره‌ای به اسلام را منکر شده یا احتمال جعلی بودن آن را تقویت می‌کنند. برخی دیگر با ارائه مباحث دلالی، این روایات را ناظر بر مصداق خارجی خاص معرفی کرده و توصیف زنان به نقصان عقل به عنوان یک گزاره دینی که در برگیرنده تمام زنان باشد را انکار می‌کنند. دسته دوم ضمن قبول یا فرض قبول دینی بودن « نقصان عقل زنان»، به ارائه تبیینی در جهت تقیید آن اقدام می‌کنند. از این دسته برخی، روایات مذکور را در شرایط و مقتضیات زمان یا مکان صدر اسلام صائب می‌دانند و تنقیص عقل و تعقل زنان را ناشی از امری اجتماعی-فرهنگی و نه تکوینی بر می‌شمرند. برخی با تقسیم عقل به عقل نظری و عقل عملی، تنقیص مطرح شده در روایات را به برخی از شعوب آن نسبت می‌دهند که تبعات ارزش شناختی آن منتفی شود. در استدلالی همگون، همین توجیه در مورد تقسیم عقل به عقل معاد و عقل معاش نیز جریان دارد. در این توجیه نقصان عقل زنان صرفا به عقل معاش نسبت داده می‌شود نه عقل معاد. در این بین برخی با تفکیک عقل از تعقل، بهره مندی هرکدام از زن و مرد از عقل را یکسان دانسته لکن بهره‌وری و استفاده زنان از عقل را به دلیل غلبه احساسات و عواطف، کمتر می‌دانند. عده‌ای از صاحبان فضل و دانش تجربی با توسل به علوم تجربی و روان‌شناختی و ضمن تطبیق مباحث مربوط به روان‌شناسی هوش، روان‌شناسی احساس و ادراک، روان‌شناسی انگیزش و هیجان و روان‌شناسی تربیتی سعی بر اثبات علمی گزاره نقصان خرد و خردورزی در زنان نموده‌اند.

در ادامه ضمن توضیح اجمالی این نظریه‌ها به بررسی و نقد مختصر آن‌ها خواهیم پرداخت و دلالت‌های ارزشی هرکدام از این نظریه‌ها را اشاره کرده و نظر مختار را در نهایت بیان می‌کنیم.

دیدگاه دانشمندان مسلمان برای پاسخ به تبعات ارزشی نقصان عقل زنان در روایات

توضیح تفاوت عقل از نظر دانشمندان مسلمان، از بررسی تجربی بسیار پیچیده تر است. اگرچه دانشمندان مسلمان با یک گزاره ظاهر واحد «نقصان عقل زنان» روبرو بوده اند ولی نوع فهم و توضیح ایشان با روش ها و رهیافت‌های مختلف فقهی، فلسفی، اخلاقی، عرفانی، لغوی، اجتماعی،... توضیح‌های متکثری را ایجاد کرده است. همان‌طور که در پرسش قبلی اشاره کردیم حداقل هفت نظریه در رابطه با نقصان عقل زنان از سوی اندیشمندان مسلمان مطرح شده است. نظریه‌های علم تجربی و نظریه اشکال به سند را قبلا توضیح دادیم. در ادامه به نظریه‌هایی که بر فرض قبول سند به تبیین نقصان عقل زنان بر اساس مبانی ارزش شناختی می‌پردازد، اشاره می‌کنیم.

گذشته از نقدهایی که به رهیافت‌های ارزش‌شناختی مطرح شد، بسیاری از دانشمندان اسلامی به لوازم ارزشی نقصان ماهوی عقل زنان توجه داشته‌اند و از صدر دوران غیبت تا کنون در صدد توضیح و تبیین روایات ناظر بر نقصان عقل زنان برآمده‌اند. در ادامه به برخی تبیین‌ها در جهت برون‌رفت از محذورهای ارزشی روایات نقصان عقل زنان می‌پردازیم.

  • 1- روایات نقصان عقل ناظر بر مصداق خاص است.

برخی دانشمندان روایات را ناظر بر مصداق خارجی خاص معرفی کرده و توصیف زنان به نقصان عقل به عنوان یک گزاره دینی که در برگیرنده همه زنان باشد را انکار می‌کنند. به عنوان نمونه، خطاب نواقص العقول در مورد زنان در خطبه 80 نهج‌البلاغه است. اين خطبه پس از فراغت از جنگ جمل بيان شده است. جنگ جمل فاجعه‏‌اى بود كه به رهبرى عايشه به راه افتاد و هزاران نفر از مسلمانان برای رضای خدا در دو جبهه كشته شدند. طبرى تعداد قربانيان اين جنگ را حداقل 10 هزار نفر كشته در اطراف شترى كه به عنوان نشان و علامت جبهه عايشه بود ذكر نموده است. بیش از سه هزار دست از یاران جمل، که به زعم خود از ناموس پیامبر و ام‌المؤمنین دفاع می‌کردند، قطع شد. خطابات موجود در اين خطبه در حقيقت موشكافى يكى از زمينه‌‏هاى روانى، شخصى و شخصيتى فاجعه جمل به سردمداری زن خاصی است. ابن ابی الحدید در تفسیر جمله نواقص العقول در خطبه 80 نهج‌البلاغه، می‌گوید: «هذا كلّه رمز الى عياشه؛ همه مطالب این خطبه کنایه رمزگونه به عایشه است». این گونه رمزگویی در خطبه‌ها نیز امری رایج بوده است. خصوصاً اینکه نسبت به عایشه به عنوان همسر پیامبر و کسی که قرآن او را به عنوان ام‌المؤمنین معرفی کرده، حساسیت‌های ویژه‌ای وجود داشته است.

بررسی و نقد: اگرچه فضای برخی روایات و خصوصاً خطبه امیرالمؤمنین رمزگویی امیرالمؤمنین در مورد زنان خاص را تأیید می‌کند لکن نقدهای متعددی به این تبیین وارد است. اولاً، انصراف از عموم یا اطلاق روایت دلیل متقن لفظی یا عقلی می‌خواهد که در فرض روایت چنین دلیلی وجود ندارد. اگر چه منظور حضرت در این خطبه عایشه بوده است ولی عبارات خطبه عموم و اطلاق دارد و زنان را متصف به نقصان عقل کرده است. در مورد سخنان شخص حکیم و معصوم، اصطلاحاً مورد مخصص کلام عام نیست. ثانیاً، در این خطبه، نقصان عقل زنان بر ناقص بودن شهادت ایشان مترتب شده است. به بیان دیگر نقصان عقل مناطی برای تمام زنان دانسته شده است که باعث می‌شود شهادت دو زن به اندازه یک مرد ارزش داشته باشد. ثالثاً، روایات پرشمار دیگری از ائمه معصوم و پیامبر مکرم اسلام در این زمینه وجود دارد که همین مضمون عام را تأکید می کند. رابعاً، حکمت، عدالت و عصمت امیرالمؤمنین علیه السلام مانع از پذیرش این نکته است که ایشان به خاطر مذمت یک مصداق خاص همه زنان را مذمت کنند. بنابراین توصیف عام زنان به عنوان نواقص العقول نشان می‌دهد که ایشان در مقام مذمت نبوده‌اند، بلکه در مقام توصیف یک ویژگی بوده‌اند.

  • 2- روایات ناظر بر مقتضیات زمان و مکان خاص است.

برخی اندیشمندان اسلامی، نقصان عقل زنان را در شرایط و مقتضیات زمان یا مکان صدر اسلام یا مشابه آن صائب دانسته و آن را ناشی از امری اجتماعی-فرهنگی و نه تکوینی بر می شمرند. مقام معظم رهبری این مطلب را به عنوان یکی از احتمال های قابل دفاع در مورد روایاتی که زنان را ناقص العقل قلمداد کرده و می فرماید: «دو احتمال درباره‌ی این هست که یکی از این دو احتمال را من این‌جا ذکر می‌کنم و آن این است که نظر امیرالمؤمنین در «هن ناقصات العقول‌» به طبیعت زن نیست، بلکه به زنی است که تحت تأثیر فرهنگ ستم‌آلود تمام طول تاریخ که نسبت به زنان این فرهنگ، همیشه توأم با ظلم و ستم بوده، ناقص بار آمده. در زمان امیرالمؤمنین زن در همه‌ی جوامع بشری، نه فقط در میان عرب‌ها، مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا کند و ...».

بررسی و نقد: این تبیین با روایاتی از امیرالمومنین ع که عقل را به دو قسم ذاتی و اکتسابی تقسیم می کند هماهنگی دارد. بر این اساس نقصان عقل زنان در این روایات ناظر به عقل ذاتی و ماهوی زنان نیست بلکه مستند به عقل تجربی و اکتسابی است. زنان تحت تاثیر شرایط گاه ظالمانه فرهنگی و اجتماعی فرصت شکوفایی عقل تجربی و اکتسابی را نداشته اند و همان گونه که در روایت اشاره می شود، عدم باروری عقل اکتسابی و تجربی مانع از درخشش عقل ذاتی زنان نیز شده است. از دیگر سو با این تبیین ،سطحی از تعمیم و اطلاق روایت حفظ می شود.

نقدی که به این تبیین وارد می شود آن است که اولا، تعلیل ذیل روایت که نقصان عقل زن را دلیل بر نقصان شهادت زنان می داند با مشکل روبرو می شود. یعنی اگر ظلم به زنان مرتفع گردید و زمینه پرورش عقل تجربی آن مهیا شد بایستی شهادت آنان نیز مانند شهادت مردان از ارزش یکسانی برخوردار باشد. ثانیا، دلیل قطعی وجود ندارد که منظور ائمه معصومین علیهم السلام صرفا نقصان عقل اکتسابی و تجربی آنان بوده است.

البته در صورتی که نقصان عقل اکتسابی زنان ناشی از برخورداری متفاوت آنها از تجربه های صنفی باشد که ریشه در تفاوت های طبیعی آنان دارد، در این صورت اشکال اول مرتفع می گردد. بدین توضیح که ، اگر چه عقل فطری و ذاتی زن و مرد برابر است لکن تجربه زنانه و مردانه - که ریشه در توانایی های فیزیولوژیک آنهان دارد - کمیت و کیفیت متفاوتی از عقلانیت و عطوفت را برای مردان و زنان حاصل می کند و کارآمدی متفاوتی را برای هرکدام از زن و مرد رقم می زند. زن و مرد تحصیل کرده هردو به خاطر نقش های عقلانی و عاطفی که فرهنگ یا دین آن را تایید و تعیین می کنند توانمندی ها و ضعف های متفاوت و البته مکملی دارند.

به عبارت دیگر تجربه متفاوتی که فرهنگ و اجتماع برای زن یا مرد رقم می زند، عقلانیت اکتسابی و تجربی را در مردان و عطوفت و توانایی های ارتباطی و عاطفی را در زنان تقویت می کند، که هر کدام کارکردهای متفاوت و متعالی دارد. از این رو به صرف وجود ضعف در عقل تجربی و اکتسابی نمی توان حکم به ظالمانه بودن فرهنگ یا نظام اجتماعی کرد. اگر زنان نیز نقش ها و تجربه های مردانه را تجربه کنند ، به رشد و تقویت عقل اکتسابی آنان می انجامد و بالعکس. لکن نه تنها دین چنین پیشنهادی ندارد بلکه در مواضع پرشماری از تشبیه زنان و مردان در عرصه های مختلف ظاهری و رفتاری منع می کند.

  • 3-نقصان عقل ناظر بر عقل نظری است.

برخی اندیشمندان اسلامی با تقسیم عقل به نظری و عملی ، تنقیص مطرح شده در روایات را به عقل نظری نسبت می دهند و زن و مرد را در عقل عملی مشترک می پندارند. عقل نظری آن است که هست ها و نیست ها را درک می کند و اگر چه می تواند مقدمه و ابزاری برای ارزش شناسی نیز باشد ولی فی نفسه مربوط به حوزه ارزش ها نیست. عقل عملی باید ها و نبایدها، خوبی و بدی، ارزش ها و ضد ارزش ها را استنتاج می کند و از این رو با مباحث ارزشی پیوند دارد و محرکی به سوی عمل است. علامه محمّدتقى جعفرى، زنان و مردان را در عقلِ عملى برابر مى داند و تفاوت را در عقل نظرى مى دانند نه عقل عملی.

بررسی و نقد: این تحلیل از عقل نظری و عملی، بسیاری از شبهات ارزش شناختی مربوط به گزاره نقصان عقل زنان را پاسخ گوست. ممکن است این اشکال مطرح شود که؛ اگر چه عقل نظری فی نفسه مربوط به حوزه ارزش ها نیست ولی مقدمه و زمینه شکل گیری یا تعالی عقل عملی است. از این رو نقصان در عقل نظری منجر به نقصان عقل عملی نیز می شود. اینکه در بسیاری از روایات نقصان عقل زنان با نقصان ایمان یا دین بیان شده است ،این همبستگی را تقویت می کند. لکن این اشکال در صورتی وارد است که عقل عملی فقط از رهگذر عقل نظری شکل بگیرد یا تقویت شود. در حالی که عقل نظری و عملی هر دو به لحاظ اینکه ابزاری برای رسیدن به غایت هستند (عبودیت یا سعادت )، ارزش تلقی می شوند. اگر اثبات شود علاوه بر عقل نظری ، راه های دیگری مثل راه دل، شهود و قلب نیز به گونه ای همسان یا حتی موثرتر برانگیزاننده عقل نظری است، یا مسیری برای رسیدن به نتایج عقل عملی است، و در عین حال ثابت شود که مسیر دل و شهود که بیشتر تحت تاثیر عاطفه شکل می گیرد، به صورت موثرتری در زنان تقویت و جبران شده است؛ دیگر شبهه ای از این جهت باقی نمی ماند. آیت الله جوادی آملی ضمن اشاره تفصیلی به دلایل و مویدات این مطلب می فرماید: «زن و مرد اگر چه تفاوتی از نظر مرکب –که بدن است- دارند، اگر چه از نظر دستگاه های مغز متفاوتند، و از لحاظ اندیشه ، جذبه، گرایش، کشش، انجذاب و عاطفه یکسان نیستند و ممکن است حد متوسط از مردها از حد متوسط از زن ها بهتر بیندیشند و اهل فکر باشند ، اما ممکن نیست کسی بتواند ثابت کند که حد متوسط از مردها بیشتر از حد متوسط از زن ها، راه دل ، راه عاطفه، راه موعظه، راه اندرز، کشش، کوشش و جذبه را بهتر طرح و طی می کنند، زیرا که دلیلی برای اثبات این موضوع ندارد».

اما اشکالی که به این تحلیل وارد است این است که دلیل یقینی بر اینکه روایات چنین مفهوم فلسفی از عقل را مدنظر داشته است، وجود ندارد.

  • 4-نقصان عقل به معنای نقصان تعقل زنان

آیت الله مصباح در مورد گزاره نقصان عقل زنان مطرح می کنند که آنچه قابل اثبات است این نکته است که زنان به لحاظ وجود عواطف و احساسات قوی تر در ناحیه تعقل و بهره وری از عقلانیت ضعیف تر عمل می کنند. بدین توضیح که ، تسلّط بر خود، ضبط و مهار عواطف و احساسات، شرط اول تفکر صحیح و سنجش و داوری درست است و زن در این زمینه آسیب پذیرتر و ناتوان تر است; زیرا شدت عاطفه در زنان مانعی جدّی از نگرش عقلانی به مسئله است، اما مرد چون عواطف ضعیف تری دارد، با سهولت بیشتری می تواند بر خود تسلّط یابد و با فرو نشاندن گرد و غباری که عواطف و احساسات برمی انگیزند، به روشنی و وضوح واقعیات را ببیند و از سر واقع بینی حکم و داوری کند. به تعبیر دیگر، تفکر واقع بینانه و ژرف نگرانه و درست فقط در فضای خالی از عواطف و احساسات روی می نماید. بنابراین، پیش از هر کار، باید این عوامل مزاحم را از صحنه خارج کرد. در زن، این طرد و اخراج با دشواری بسیار صورت می پذیرد و در مرد، با صعوبت کمتر. اینکه قدرت تعقّل در مرد بیشتر است ناشی از قوّت خود مرد نیست، بلکه معلول صفت دشمنان تعقّل در اوست.

بررسی و نقد: به نظر می رسد این توضیح مناسبی برای توضیح جنبه های ارزشی نقصان عقل زنان است. ضمن اینکه این توضیح به وسیله انبوهی از دستاوردهای روانشناختی تایید می شود. این علوم عوامل متعددی را در تفاوت ادراک مؤثر می دانند. از جمله این عوامل، علاقه و رغبت های شخص ادراک کننده است. لکن دو نقد اساسی به این تبیین قابل طرح است. اول آنکه این تبیین مستلزم انصراف از ظاهر روایات است که صراحتا نقصان را به عقل نسبت می دهد. ثانیا، این توضیح می تواند یکی از عوامل نقصان عقل را توضیح دهد ولی نسبت به اینکه آیا ممکن است نقصان عقل مستند به تفاوت های بیولوژیک و طبیعی زنان باشد، ساکت است.

  • 5-نقصان در عقل معاش و ابزاری نه عقل معاد

منظور از عقل ابزاری یا عقل معاش، قدرت برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف مادی را عقل ابزاری یا عقل معاش می گویند. عقل ابزاری، الزاما مایه تقرب به خدا نیست; زیرا این عقل بیشتر مربوط به امور اجرایی و مسائل مدیریتی و سیاسی می شود. آیت الله جوادی آملی در این باره می گوید «آن عقلی که ممکن است در مرد بیش از زن باشد، عقل علوم سیاست و کارهای اجرایی است و اگر کسی در مسائل سیاسی و اجرایی عاقل تر و خردمندتر بود، نشانه آن نیست که به خدا نزدیک تر است . چه بسا همین هوش سیاسی یا علمی او را به جهنم بکشاند . چه بسا مردی در علوم اجرایی بهتر از زن بفهمد، اما توان تعدیل و عقال کردن غرایز خویش را نداشته باشد».

نقد و بررسی: این توضیح با فضای بسیاری از روایات و آیاتی که در مورد نقصان عقل زنان مستند شده است هم خوان است. لکن مهمترین نقدی که به این توضیح وجود دارد این است که مشخص نمی کند، نقصان عقل ابزاری و معاش بر اساس مبنایی زیست شناختی و فطری دارد یا فرهنگی و اجتماعی.

جمع‌بندی و فرضیه مختار== اگر چه بسیاری از این نظریه‌ها با یکدیگر قابل جمع هستند، لکن مسئله اصلی در جهت راستی آزمایی هر یک از این نظریه‌ها، در درجه اول «اثبات» گزاره «نقصان عقل»، به عنوان یک گزاره دینی است. در درجه دوم، مفهوم و ماهیت عقل در فضای گفتمانی دینی و فضای آیات و روایات و میزان انطباق آن با مفهوم عقل در فضای فلسفی، ادبی، عرفانی یا علوم تجربی بایستی بررسی شود تا امکان ارزیابی برخی از این نظریه‌ها ایجاد شود. بعد از مفهوم‌شناسی «عقل»، پژوهش مفهوم‌شناختی و ارزش‌شناختی در مورد «نقص» و «نقصان عقل» هم ضرورت می‌یابد. آیا منظور از نقص، مفهومی ارزش‌انگارانه است یا روایات در مقام ارزش‌گذاری نبوده‌اند؟ اگر مفهومی ارزشی است؛ از چه نوع ارزش‌هایی تلقی می‌شود؟ وزن و اهمیت این ارزش چیست و تا کجاست؟ آیا جزء ارزش‌های مقوم انسانی است و جنبه ذاتی و غایی پیدا می‌کند یا از ارزش‌های تبعی و ابزاری است؟ به عنوان مثال در مورد مردان قد، وزن و قدرت بدنی هم ارزش کارکردی دارد. اگر قد کسی صد و هشتاد سانتی متر و قد برادر او دو مترو نیم باشد، اصطلاحا اولی نسبت به دومی ناقص‌القد است ولی بی‌شک این توصیف نه تنها بار ضدارزشی برای اولی ندارد بلکه شخص ناقص‌القد شکل هنجاری موضوع است. آیا چنین فرضی در مورد عقل هم مطرح است؟ آیا نقصان عقل در زنان، جزء ارزش‌های جبران شده است یا ضرورتی به جبران شدن آن نیست؟ اگر جبران شده است، مابازاء نقصان عقل در زنان چیست؟ آیا همان‌گونه که برخی ادعا می‌کنند عواطف و احساسات می‌تواند مابازاء نقصان عقل زنان باشد؟ اصلا ماهیت عواطف و احساسات چیست؟ آیا ماهیتی ضد عقل دارد یا جلوه‌ای دیگر از عقل است؟ از سوی دیگر، در بسیاری از نظریه پردازی‌ها برای توضیح و تبیین نقصان عقل زنان، پای احساس و عواطف زن به عنوان وجه تنقیص کننده عقل یا بهره‌وری متفاوت از عقل مطرح می‌شود. بر این اساس چه بسا ضرورت داشته باشد ماهیت عواطف و احساسات نیز مشخص شود تا بتوانیم نسبت آن را با عقل بررسی کنیم. آیا آنچه به هیجانات و احساسات زنانه مشهور است ، طرف مقابل عقل و عقلانیت بوده و محدودکننده و تنقیص کننده خرد و خرد ورزی است؟ آیا عقل و احساس آن‌گونه که در بین بسیاری از اندیشمندان شهرت یافته است، دو روی سکه هستند یا آن‌گونه که برخی از روانشناسان مطرح کرده‌اند و سرنخ‌هایی از آن را در گزاره‌های قرآنی و روایی می‌یابیم، احساسات و عواطف، حاکی از وجود انواع کارآمدتر و قدرتمند هوش است که ابزاری قدرتمند در جهت تحریک و تکمیل خرد و خردورزی یا در برابر خردورزترین انسان‌ها به حساب می‌آید؟ بر این اساس شاید لازم باشد برای فهم معنا و مفهوم عقل، مفاهیمی مثل احساس، ادراک، فهم، علم، تعقل، شعور، معرفت، درایت، فکر، بصیرت و امثال آن هم تبیین شود و وجه تفاوت این مفاهیم با یکدیگر بررسی گردد.

بنابراین برای بررسی و توضیح روشمند نقصان عقل زنان، بایستی پاسخ سئوال‌ها و ابهام‌های مذکور مشخص شود. اما فی‌الجمله می‌توان تاثیر دیالکتیک عوامل فرهنگی و بیولوژیک در شیوه عقل و تعقل زنان را به عنوان یک فرضیه مهم تلقی نمود. بر این اساس اگرچه عوامل بیولوژیک و زیست‌شناختی مانند ساختار مغز و شبکه عصبی و عملکرد هورمون ها به عنوان عامل تفاوت‌های شناختی و هیجانی زن و مرد به رسمیت شناخته می‌شود، لکن این عوامل مانع از تاثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی در تقویت و تضعیف عقلانیت و عواطف در زن و مرد نیست به گونه‌ای که زمینه برای همطرازی یا غلبه عاطفی یا عقلانی هرکدام از زنان و مردان نسبت به دیگری وجود دارد.